خلق همه يکسره نهال ِ خدایاند
هيچ نه برکن تو زين نهال و نه بشکن
هيچ نه برکن تو زين نهال و نه بشکن
ناصر ِ خسرو
قصيدهی ِ 78 . بيت ِ 30 . ( چ مينوی – محقّق ، ص 170 )
اصلاً قصد ِ داوری دربارهی ِ صدّام را ندارم . حتّی ضرورتی نمیبينم که بگويم : اگر به قياس برويم ، وقتی برای ِ اينان مجازات ِ مرگ در نظر گرفته شده ، صدّام ، واقعاً بيش از پنج سال حبس حقّاش نبود .
نه ، اصلاً به اين مقولات کاری ندارم . نکتهی ِ حرفام خيلی مهمتر از اين حرفهاست . من به اين باور و برداشت رسيدهام که بايد جهان به سمتی برود که در آن اصلاً و بههيچوجه شاهد ِ اين عمل ِ غير ِ انسانی نباشيم .
عطّار ِ نشابوری حکايتی دارد در « الهینامه » ( چاپ ِ هلموت ريتر ، ص 205 - 204 ) ، که : وزير ِ انوشروان پسری داشت . شخصی او را کشت ...
حکيمی بود کامل مرزبان نام
که نوشروان بدو بوديش آرام
پسر بودش يکی چون آفتابی
به هر علمی دلش را فتح ِ بابی
سفيهی کشت ناگه آن پسر را
بخست از درد جان ِ آن پدر را
مگر آن مرزبان را گفت خاصی
که بايد کرد آن سگ را قصاصی
جوابی داد او را مرزبان زود
که الحق نيست خونريزی چنان سود
که من شرکت کنم با او درآن کار
بريزم زندهای را خون چنان زار
نه آن بدفعل کاری بس نکو کرد
که میبايد مرا هم کار ِ او کرد [1]
بدو گفتند پس بستان دِيَت را
نخواهم - گفت - هرگز آن ديت را
نمیيارم پسر را با بها کرد
که خونخوردن بُوَد از خونبها خَورد
که نوشروان بدو بوديش آرام
پسر بودش يکی چون آفتابی
به هر علمی دلش را فتح ِ بابی
سفيهی کشت ناگه آن پسر را
بخست از درد جان ِ آن پدر را
مگر آن مرزبان را گفت خاصی
که بايد کرد آن سگ را قصاصی
جوابی داد او را مرزبان زود
که الحق نيست خونريزی چنان سود
که من شرکت کنم با او درآن کار
بريزم زندهای را خون چنان زار
نه آن بدفعل کاری بس نکو کرد
که میبايد مرا هم کار ِ او کرد [1]
بدو گفتند پس بستان دِيَت را
نخواهم - گفت - هرگز آن ديت را
نمیيارم پسر را با بها کرد
که خونخوردن بُوَد از خونبها خَورد
بدبختانه ، انگار هنوز کارها داريم تا انسان به آنجا برسد که بفهمد که : حتّی بدکارترين ِ جنايتکاران ، که انديشه و گفتار و کردارشان از هرگونه نيکی دور شده و يکسره با بدی ، زشتی ، و پليدی پيوسته باشد نيز ، بهکالبد ، انساناند ؛ و هيچکس حق ندارد ، به هيچ دليل و بهانهای ، به کالبد ِ انسان اهانت کند .
و اعدام ، زشتترين اهانتی است در حقّ ِ کالبد ِ انسان .
آنچه در صدّام مشکل و بيچارگی و بدی و رنج ايجاد کرده بود و میکرد ، نه کالبد ِ او ، که رفتارهای ِ او بود . کالبدش خطايی نکرده بود . کدام دست میتواند بیفرمان ِ مغز ، حتّی به اندازهی ِ تکان ِ انگشتی ، حرکت داشته باشد ؟
برداشتن ِ صدّام از حاکميّت ، نقطهی ِ پايانی بود بر درست و نادرست ِ رفتارهای ِ او . مرگ را جايی نبردهاند . مرگ ، پايان ِ محتوم ِ زندگی ِ هر فرد ِ انسانی است ؛ و اين را نبايد به عنوان ِ مجازات ، به کالبد ِ اين « زندهی ِ ميرا » تحميل نمود .
بدترين ِ جنايتکاران را هم میتوان تا پايان ِ عمر حبس نمود ، تا جامعه از بدی ِ ايشان در امان باشد . اگر قرار بود به کشتن ِ کشنده ، بدی از ميان برخيزد ، بايد هزارهها پيش از اين ، اين سعادت را به دست آورده بوديم .
اينهم که خواستهاند با اعدام ِ صدّام ، برای ِ گروهی ( گيرم بسيارانی ) تشفّی ِ خاطر ايجاد کرده باشند ، و يا به بخشی از اميدهای ِ منتهی به شرارت ِ هواداران ِ او پايان دهند ، بهانههايی است که نمیتوان پذيرفت .
اعدام از قتل بدتر است ...
( 851010 )
&
الهینامه . از گفتار ِ فريدالدّين عطّار نيشابوری . بهتصحيح ِ هـ . ريتر . استانبول : مطبعهی ِ معارف ، 1940 . لجمعيّةالمستشرقينالالمانيه . چاپ ِ افست ، انتشارات ِ توس . ( اوّل ، 1359 ) دوّم ، 1368 .
?
پابرگ :
[1] در متن ِ مصحَّح ِ ريتر ، اين بيت اينجا نيامده و بعد از بيت ِ « نمیيارم ... / ... خَورد » قرار گرفته ( و هيچ اختلاف ِ نسخهای هم ثبت نشده . يعنی در همهی ِ نسخههای ِ مورد ِ استفاده به همين صورت بوده ! ) ؛ امّا به نظر ِ من ، جای ِ درست ِ آن همينجاست که من آوردهام .