هرکِ
دِدَه پُشَيموُ
هرکِ
نَدِدَه بهاَرموُ
:::
ازآنجا که هيچ سرمثلی بیمصداق نيست، اينيکی هم حتماً بايد داشته باشد؛
امّا چون چيزی بهذهنام نمیآيد، عجالةً محضِ شوخی بينگاريد! شايد هم يک مصداقِ
جالباش همين پادشاهیِ مرحومِ مظلوم ثارالله (ع) بوده باشد! نمیدانم.
:::
مردک کنارِ دروازهیِ شهر، جلوِ خانگکِ نيمهويرانهای ايستاده بود و داد میزد:
آییی! بِدَو که اَرزوُ کِردِم!
هرکِ دِدَه پُشَيموُ / هرکِ نَدِدَه بهاَرموُ!
[... بدو که ارزان کرديم! هرکه ديده، پشيمان / هرکه نديده، بهاَرمان (بهحسرت)]
آنان که پولی نداشتند، چندی میايستادند و سپس اَرمانزده راهشان را میکشيدند
و آهناک دور میشدند، و آنان که پولوپلهیِ تفرّج بهکيسه داشتند، چيزی میدادند
و میرفتند و میديدند و بيرون که میآمدند سرفروافکنده و پشيمان میگذشتند؛ و با
آنکس که از ايشان میپرسيد، میگفتند: يا خود برو و ببين، يا در اَرمان بمان!
راوی گويد: بالاخره طاقتام طاق شد و روزی دل برکندم و پَلَه را سلفيدم و به
خانگک راه يافتم...
...
مردک در کلِّ ساحهیِ اتاقک، همينطور رديفبهرديف، کُپّهبهکُپّه، ريده
بود؛ همين!!!
نگارش: شنبه، 27 دی 1399، 16 ژانويه 2020