برخی دوست دارند بر اين تصوّر باشند که اگر مهدی سهرابی کافر شده و چاک و بست ِ دهناش را از دست نهاده ، نه از روی ِ انديشه و به خاطر ِ ايران و ايرانی است ، بلکه از درد ِ فقر به سرش زده و کون ِ هزارپارهی ِ خود را با شاخ ِ الله = اهريمن جنگ میدهد . آری فرض کنيد که چنين است ؛ چرا که پُر دور از راستی هم نيست . يا دست ِکم ، وسيلهای برای ِ اثبات ِ نادرستی ِ اين ياوه ندارم . فقط خودم میفهمم که اگر همامروز صدميليون پول به دستم برسد بيش از دوسهتای ِ آن را در راه ِ خودم ( يعنی منظورم همين گذران ِ واماندهی ِ روزمرّه است ) خرج نمیکنم ؛ و الباقی ِ کلفت ِ آن را میزنم به يک سايت ِ هولناک ، و در کمتر از يکسال حدّ ِاقل صدهزار صفحه انواع و اقسام نوشتهها و کتب روانهی ِ اينترنت میکنم ...
امّا حالا ، گاه يکهفته میگذرد و يک نيمصفحه هم تايپ نمیکنم . چرا ؟ علّت ِ خاصّی ندارد . فقط از جنسی نيست که شکمسيران بتوانند بفهمند .
( مثلاً در آدينه ، 12 آبان ِ 85 ، 10 نوامبر 2006 ، نوشتهام : « برای ِ فردا 420 هزار تومان چک ِ اجارهخانه دارم که در اصل بايد سوّم آبان پرداخت میشد . قرار بوده برادرم مختصر پولی به من برساند . يک وام ِ يکميليون تومانی داشته که شهريور ماه تصويب [!!] شده ، امّا هنوز که هنوز است واريز نشده . يکزمانی ، سال 64 که من کارمند بانک ِ صادرات شده بودم ، بانکها در همهی ِ کشور صد شعبهی ِ ملکی هم نداشتند ؛ و امروز ، همه پول پارو میکنند ؛ امّا وقت ِ وامدادن انگار که میخواهند جان بدهند . باز يک 600 و خوردهای بابت ِ پول ِ کامپيوتر بدهکارم . وامی بوده به نام ِ يک خويشاوند ِ نزديک ، و با ضمانت يک دوست - به بيکارهای مثل ِ من که جمهوری ِ پفيوز ِ الهی ِ محمّدی ِ علوی ِ حسينی ِ خمينی ِ خامنهای ِِ احمدی نژاد ِ خاتمالاوليا وام نمیدهد . وام را هم بايد قرض کند مهدی ِ سهرابی ! - ؛ مرداد ِ 84 دو سالاش تمام شده و از اقساط ِ آن سهچهار تا بيشتر پرداخت نکردهام ؛ و حالا بانک اخطار کرده به وامگيرنده و ضامن . و باز يک 210 هزار تومان برای ِ اجارهی ِ ماه ِ قبل ، از دو دوست – که پيش از اين هم بارها از آنها قرضهای ِ ندادنی کردهام – گرفتهام که دهروزه پس بدهم و گمان نمیکنم که بتوانم . و باز ، گُمان میکنم زن و بچّهی ِ من هم آدماند و حق دارند بپرسند که چرا در اينهمه سال بايد دچار ِ اين انبوه ِ سختی و محروميّت بوده باشند . و باز دوسه سال است بايد دندانهايم را بکشم و عاريه بگذارم ؛ امّا همان پول ِ کشيدنش هم نيست تا چه رسد به دندانگذاری ! و باز ، ... )
ای به کلّهی ِ پدرک ِ اللهتان ريدم هزار و دو ميليارد بار ، که اگر تا فردا هم تايپ کنم ليست ِ قرضهايم به ته نمیرسد .
آن وقت ، هر لحظه که چشمام به اين صفحهی ِ نکبتی ِ « عربده – پک و پوز » قدسی ِ نظام میافتد ، يک ان ِ الهی را میبينم که عربدهی ِ پيشرفت سر میدهد ! همينطور دروغ قی میکند و میخورد ، باز میريند و میخورد ؛ و اين سير ِ اهريمنی را پايانی نيست !
...
و عجيب است . نمیدانم مردهاند و به کون ِ رحمت ِ خدای ِ پفيوزشان بالا شدهاند يا از اين يکمشت خاکستر که من باشم میترسند . بياييد خسترزادگان ! بياييد بکشيد که سيرم از اين زندگی که رسول ِ ريمن ِ اهريمن ِ شما زادگان ِ دروج برايام ساخته . میفهميد ، يا زير و زبر ِ اوليااللهتان را فحشباران کنم تفالگان ِ قدسی ؟
...
و شما عجايب مخلوقات ِ جهان ، که خود را انسان و انديشمند و ايرانی میانگاريد !
هيچ میفهميد که هيچ برایتان نگذاشته اين تفاله ، الله ؟!
تا کی میخواهيد خود را فريب بدهيد که داريد مبارزه میکنيد ؟ شما هم پروردگان ِ دروغايد . شما – بیرودربايستی بگويم – فقط به شغل ِ شريف ِ « مبارزه » مشتغلايد ، و نه بيشتر ! تصوّرتان اين است که امثال ِ م . سهرابی ديوانهاند . امّا از قديم گفتهاند : سخن ِ راست را از ديوانه بايد شنيد . و اين بههيچوجه چيز ِ عجيبی نيست . فقط ديوانه است که به خود نمیانديشد ... . دست ِکم ، ديوانگی ِ من يکی از اين نوع است . و برای ِ همين ، خندهام میگيرد وقتی شما يکمشت دلقک ، يکمشت آدمک ِ خمينی ، دم از ايران و انسان و انديشه و مبارزه میزنيد .
نمیدانم چرا نمیخواهيد بفهميد که فقط يک راه داريم : بايد دست ِ کمک به سوی ِ امريکا دراز کنيم . بايد صد ، دويست ، - و اگر يافت شوند اين تعداد ! - پانصد نفر از شخصيّتهای ِ شناختهشدهی ِ ايرانی ، رسماً نامهای بنويسند و از دولت ِ ايالات ِ متّحدهی ِ امريکا بخواهند که با حضور ِ نظامی در ايران ، به اين بلای ِ مخوف ِ آسمانی ِ هزار و چهارصد ساله خاتمه دهد .
جز اين هيچ راهی وجود ندارد .
آيا چشمهايتان را از دست دادهايد ؟ آيا مختان تاب ورداشته ؟ چطور نمیبينيد اين اروپايیهای ِ راهزن را ؟ چطور چين و روسيّهی ِ آشغال - ريدهی ِ مائو و استالين - را نمیبينيد ؟ تصوّر میکنيد که اينها میگذارند شما ملّت ِ وارفته ، شما امّت ِ مدنگ ، اين نظام ِ قدسی را سرنگون کنيد ؟! زهی خيال ِ باطل !
امّا حالا ، گاه يکهفته میگذرد و يک نيمصفحه هم تايپ نمیکنم . چرا ؟ علّت ِ خاصّی ندارد . فقط از جنسی نيست که شکمسيران بتوانند بفهمند .
( مثلاً در آدينه ، 12 آبان ِ 85 ، 10 نوامبر 2006 ، نوشتهام : « برای ِ فردا 420 هزار تومان چک ِ اجارهخانه دارم که در اصل بايد سوّم آبان پرداخت میشد . قرار بوده برادرم مختصر پولی به من برساند . يک وام ِ يکميليون تومانی داشته که شهريور ماه تصويب [!!] شده ، امّا هنوز که هنوز است واريز نشده . يکزمانی ، سال 64 که من کارمند بانک ِ صادرات شده بودم ، بانکها در همهی ِ کشور صد شعبهی ِ ملکی هم نداشتند ؛ و امروز ، همه پول پارو میکنند ؛ امّا وقت ِ وامدادن انگار که میخواهند جان بدهند . باز يک 600 و خوردهای بابت ِ پول ِ کامپيوتر بدهکارم . وامی بوده به نام ِ يک خويشاوند ِ نزديک ، و با ضمانت يک دوست - به بيکارهای مثل ِ من که جمهوری ِ پفيوز ِ الهی ِ محمّدی ِ علوی ِ حسينی ِ خمينی ِ خامنهای ِِ احمدی نژاد ِ خاتمالاوليا وام نمیدهد . وام را هم بايد قرض کند مهدی ِ سهرابی ! - ؛ مرداد ِ 84 دو سالاش تمام شده و از اقساط ِ آن سهچهار تا بيشتر پرداخت نکردهام ؛ و حالا بانک اخطار کرده به وامگيرنده و ضامن . و باز يک 210 هزار تومان برای ِ اجارهی ِ ماه ِ قبل ، از دو دوست – که پيش از اين هم بارها از آنها قرضهای ِ ندادنی کردهام – گرفتهام که دهروزه پس بدهم و گمان نمیکنم که بتوانم . و باز ، گُمان میکنم زن و بچّهی ِ من هم آدماند و حق دارند بپرسند که چرا در اينهمه سال بايد دچار ِ اين انبوه ِ سختی و محروميّت بوده باشند . و باز دوسه سال است بايد دندانهايم را بکشم و عاريه بگذارم ؛ امّا همان پول ِ کشيدنش هم نيست تا چه رسد به دندانگذاری ! و باز ، ... )
ای به کلّهی ِ پدرک ِ اللهتان ريدم هزار و دو ميليارد بار ، که اگر تا فردا هم تايپ کنم ليست ِ قرضهايم به ته نمیرسد .
آن وقت ، هر لحظه که چشمام به اين صفحهی ِ نکبتی ِ « عربده – پک و پوز » قدسی ِ نظام میافتد ، يک ان ِ الهی را میبينم که عربدهی ِ پيشرفت سر میدهد ! همينطور دروغ قی میکند و میخورد ، باز میريند و میخورد ؛ و اين سير ِ اهريمنی را پايانی نيست !
...
و عجيب است . نمیدانم مردهاند و به کون ِ رحمت ِ خدای ِ پفيوزشان بالا شدهاند يا از اين يکمشت خاکستر که من باشم میترسند . بياييد خسترزادگان ! بياييد بکشيد که سيرم از اين زندگی که رسول ِ ريمن ِ اهريمن ِ شما زادگان ِ دروج برايام ساخته . میفهميد ، يا زير و زبر ِ اوليااللهتان را فحشباران کنم تفالگان ِ قدسی ؟
...
و شما عجايب مخلوقات ِ جهان ، که خود را انسان و انديشمند و ايرانی میانگاريد !
هيچ میفهميد که هيچ برایتان نگذاشته اين تفاله ، الله ؟!
تا کی میخواهيد خود را فريب بدهيد که داريد مبارزه میکنيد ؟ شما هم پروردگان ِ دروغايد . شما – بیرودربايستی بگويم – فقط به شغل ِ شريف ِ « مبارزه » مشتغلايد ، و نه بيشتر ! تصوّرتان اين است که امثال ِ م . سهرابی ديوانهاند . امّا از قديم گفتهاند : سخن ِ راست را از ديوانه بايد شنيد . و اين بههيچوجه چيز ِ عجيبی نيست . فقط ديوانه است که به خود نمیانديشد ... . دست ِکم ، ديوانگی ِ من يکی از اين نوع است . و برای ِ همين ، خندهام میگيرد وقتی شما يکمشت دلقک ، يکمشت آدمک ِ خمينی ، دم از ايران و انسان و انديشه و مبارزه میزنيد .
نمیدانم چرا نمیخواهيد بفهميد که فقط يک راه داريم : بايد دست ِ کمک به سوی ِ امريکا دراز کنيم . بايد صد ، دويست ، - و اگر يافت شوند اين تعداد ! - پانصد نفر از شخصيّتهای ِ شناختهشدهی ِ ايرانی ، رسماً نامهای بنويسند و از دولت ِ ايالات ِ متّحدهی ِ امريکا بخواهند که با حضور ِ نظامی در ايران ، به اين بلای ِ مخوف ِ آسمانی ِ هزار و چهارصد ساله خاتمه دهد .
جز اين هيچ راهی وجود ندارد .
آيا چشمهايتان را از دست دادهايد ؟ آيا مختان تاب ورداشته ؟ چطور نمیبينيد اين اروپايیهای ِ راهزن را ؟ چطور چين و روسيّهی ِ آشغال - ريدهی ِ مائو و استالين - را نمیبينيد ؟ تصوّر میکنيد که اينها میگذارند شما ملّت ِ وارفته ، شما امّت ِ مدنگ ، اين نظام ِ قدسی را سرنگون کنيد ؟! زهی خيال ِ باطل !
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen