به جدِّ جهودم قسم، "شلوارک" اختراعی ايرانیست!
[از نشرشدههایِ فيسبوک]
قرنها، نه بلکه هزارههاست که غربيانِ نيرنگسارِ جلمبر، بسی و بسيار ابداعات و مخترعاتِ ما ملّتِ «هنر نزدمان است و بس» را، دانهدانه و گاه قپّانقپّان دزديدهاند و میدزدند، و بهنامِ خود کردهاند و میکنند.
در يادداشتِ حاضر، به يکی از بیشمارِ اين انبوهِ سرقات میپردازيم.
«شلوارک»
شک نکنيد که چه از خود و چه از هر ايرانیِ «هنر نزدِ اوست و بس» ديگر که بپرسيد: شلوارک از باقياتالصّالحاتِ کداميک از اممِ سالفه است؟ با نگاهِ مشهورِ عاقل اندر سفيه، خواهيد و خواهد و خواهند گفت: خب، معلوم است ديگر! اختراعِ غربِ ملاعين است که اقتصاد و شهوت را که يکی بهفرمايشِ امام و ديگری بدونِ فرمايشِ امام، مالِ خر است، پيشوا و مقتدایِ خود کردهاند و محضِ کنسبازی و ايضاً شهوتپرستی، تمبانِ زنينههایشان را از حوالیِ رون مقراض زدهاند و، شده: شلوارک!
ظاهراً و بنا به دو ضربالمثلِ مشهورِ «اوّل مالِ اونه که اوّل پاش کرده» و ايضاً «نديدن کی بُوَد مانندِ ديدن»، حرفتانشان منطقی مینمايد، لکن معالاسف، مشکل اينجاست که به اسنادِ متقنِ کهن توجّهی نشده.
اگرچه، با توجّه به «کافِ تصغير» که يک کافِ کاملاً شريفِ ايرانیست و غربیها ازآن محروماند، هيچ نيازی به سند نداريم، لکن، محضِ بستنِ گالهیِ خردکنگرشنانِ مغرض و مزدورِ غربِ ملاعين، سندِ مستندِ بسيار گويا و مخکمِ ذيل را که از خزانهیِ ناشادروان استاد انوریِ ابيوردی ابتياع کردهايم، درج میفرماييم (حوصله بهخرج بدهيد، به شلوارکاش میرسيد! در هم میآورد!!):
گر خواجه به جای ما گرايد
وامروز به نزدِ ما بيايد
از وی بنکاهد اين تفضّل
بل شادی عيشِ ما فزايد
ماييم و شراب و شوربايي
يک مطربکی چنانکه بايد
خوش بربطکی همی نوازد
شيرين غزلی همی سرايد
زين ساقيکی ظريف و چابک
کز حور چنان پسر نيايد
هم خدمتِ خواجگان بداند
هم جامهی خواب را بشايد
ور خواجه رهِ دگر رود باز
آيد سوی قحبگان گرايد
زين قحبگکی هنوزمان هست
کز حور بهغمزه دل ربايد
هوشش برود اگر سپوزي
هر دو لبت از شره بخايد
آموخته بر رهِ بخارا
گاهی که بهسوی حضرت آيد
ور خواجهی ما طريقِ ديگر
بر دخترکانش ميل آيد
داريم يکی لطيف دختر
کز هيچ پری چنو نزايد
ناگفته بدو که «تو چه نامي؟»
شلوارکِ خود همی گشايد!
ور خواجه بهشيوهی دبيران
زين هردو به دستِ چپ گرايد
داريم يکی شگرف گنگي
بر هاونِ تيز شاف سايد
چون دستِ خری، چنانکه خواجه
چون بازچشد، خودش ستايد
کير و کس و کون هر سه داريم
خواهد بهلد، خوهد بگايد
اين است به دستِ ما که گفتيم
گر خواجه به ماحضر درآيد
(ديوانِ انوری، چاپِ نفيسی،101)
?
نقل از:
&