واگردانِ گوشَگکی از شاهنامه به فارسیِ گونهیِ طبس!
گهگاه که اينجا و آنجا چيزی از ياوههایِ پانزبانْخانگيستها بیاختيار بهچشمام میخورد، دوست دارم بگويم: اگر باور نداريد که تمامیِ زبانها و زبانگونهها و گونهها و لهجههایِ شناختهشدهیِ سراسرِ ايرانِ بزرگ، چيزی بيش از «زبانِ خانگی» نيست، بفرماييد با مالِ خودتان، يک اثرِ ادبی، بهنثر يا بهنظم، بسازيد تا ببينيم چندمرده حلّاج است آنچه شما آن را منکوبشدهیِ فارسیِ زورگو (بيچاره فارسی) میانگاريد!
من هم مانندِ هر ايرانیِ ديگر، گونهیِ خانگیام را عاشقانه دوست دارم و زيبايیها و توانهایِ بیمانندش را میستايم، امّا با شناختی که از زير-و-بم و ته-و-بالایِ آن دارم، ناچار بايد بگويم: اين فقط يک گونهیِ خانگیست! ارزشهایِ واژگانی-ساختاری-گفتاریِ آن، که بیشک میتواند در غنایِ هرچه بيشترِ زبانِ فارسی و شناختِ آن (بعضاً بهعنوانِ شاهکليد حتّی!) ياریرسان باشد موضوعِ کاملاً جداگانهای است. اين گونهیِ زبانی، در خلقِ اثر، فقط به کارِ «لطيفه» و احياناً ممنوعات میآيد و بس.
نهتنها گونهها، که آذری و کردی و لری و گيلکی و... نيز از اين حيث، در همين حدّ بيش نيستند. پانزدهسالی میشود که منِ عقبمانده از تکنولوژی در اينترنت چيز مینويسم؛ و دلبستگانِ اين زبانگونهها و گونهها نيز ناچار دستِکم هميناندازه زمان داشتهاند. حالا، کو آن آثارِ ادبیتان!؟ در اينترنت که ديگر شوونيسمِ خبيثِ فارس نمیتواند شما را بچلاند!
...
که گُفتَه بِرَوْ دَسِ رستم دَبـَ
بِرَو گو: قُفَه کُ غُرُمساق، دَبـَ!
تِنَه جَوْزِ خَوْرَه بَهوهاش، کُلُف
که کارَن خُلاصَه، اگر بِنْگُرُف
پِلارسال، مَرِ دَستِنَهم دا فقط
دو هفته بُدُم مِرثِ ميّت، سَقَط!
اَزينَه که شاعر گُف: اسفنديار
قُروت هَه، بِرَوْ تو تُغارچَهد بيار!
:::
6 مای 2020؛ 17 ارديبهشت 1399
مهدی سهرابی
Wesel