فريادِ تعطيلیِ عقولِ انسانی
زمانه، زمانهیِ جادویِ اهريمن است. هيچوقت در همهیِ ادوارِ تاريخی، در قياس با گستردگیِ امکانات و گشودگیِ راه، ايران و ايرانی به اين درجه از ذلّت نبوده. اگر در دورهیِ قاجار دچارِ انواعِ فلاکتها بودهايم، بسياری کشورهایِ ديگر هم اوضاعِ پريشانی داشتهاند؛ امّا حالا چه بايد گفت؟ امروز کشورهايی از ما پيش افتادهاند که تا همين پنجاه سال پيش اصلاً کشور نبودهاند.
متأسّفانه برخی در بوقِ «امکانِ اصلاح» میدمند و به اين نکتهیِ اوّليّه و بديهی توجه ندارند (يا خود را به کوچهیِ مشهورِ علیچپ میزنند) که اصلاح وقتی امکانپذير است که اقرار به امکانِ خطا و کژی وجود داشته باشد؛ حالآنکه اين نظامِ اقدسِ الهی، مدّعیِ کمالِ محض است، و هرگونه نارسايی و ناهنجاری را به بيرون از خود حواله میکند. اگر میگفتی چرا اسلام در اين هزاروچارصد سال، رستگاریِ موردِ ادّعایِ خود را عملی نساخته، پاسخ میدادند که: اسلام بايد اجرا شود که رستگار شويد. و امروز که 28 سال از اجرایِ اسلام میگذرد و همهیِ بهانهها معدوم شده، بهانهیِ ديگری تراشيدهاند: دشمن نمیگذارد!
بايد پذيرفت که عيب از اين بيچارگان نيست. اينها بر اساسِ کهنالگویِ قدسیِ خود (کتابالله) عمل میکنند. حتّی دروغها، و بلکه نوعِ آن نيز، ابداعِ امامخمينی و آيةالله خامنهای نبوده و نيست، و از الگویِ قدسیِ الهی اخذ میشود.
عدّهای با نهايتِ بلاهت (شايد هم به غرضی خاص) مقولهیِ «معصوميّت» را برساختهیِ شيعه میشمرند، و علیالظّاهر نيز قولشان مستندگونه به نظر میرسد؛ و نمیفهمند که وقتی کسی از غال بيرون میآيد و فريادِ تعطيلیِ عقولِ انسانی سر میدهد، رویِ ديگرِ سکّهاش، معصوميّتِ خودِ اوست. کسانی که به حدِّ لازم در کتبِ تواريخ و سير و حديث مطالعه کردهاند میدانند که حجمِ انبوهی از نوشتههایِ اسلامی -در همهیِ گرايشها- به اثباتِ "معصوميّتِ محمّد" اختصاص دارد. و جز اين نمیتواند باشد. پيغمبری، از نوع و جنسِ عجيب و بیسابقهای که رسولِ الله ابداع کرده، جز به اين معنا نيست که: ای مردم، از امروز عقلِ شما تعطيل شده و بايد برایِ حتّی شستنِ کونتان نيز بياييد و ببينيد عقلِکل چه مصلحت میبيند و حکم چيست!
غرض که راهی برای اصلاح وجود ندارد. بايد بنایِ پوسيدهیِ دروغ را از بن ويران نمود و بهجایِ آن کومهای کاملاً انسانی برپا کرد. باشد که بهزودی به کاخی شکوهمند (سفيد) بدل گردد. و برایِ اين کار، به نيرویِ فوقالعادّهای نياز نيست؛ فقط کافی است مردمانِ ايران بهدرستی بفهمند که با قعرِ نيستی تنها يک نيمگام فاصله دارند، و وقت بسيار تنگ است. امّا اين امکانپذير نيست؛ چرا که هيولا چنان بر هستی و نيستیِ ما مردم آوار شده که نمیتوانيم جز به نفسکشيدنِ درحدِّ صرفِ زندهماندن فکر کنيم. اگر جز اين بود مطمئنّاً کارِ اين نظامِ اقدسِ الهی تا 65 هم دوام نمیکرد.
نياز داريم که نيرويی از بيرون، برایِ استارت، لحظهای چند، ذوالفقارِ را از دستِ الله بگيرد!..
بيستم آبان 1385
:
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen