
%
و چون عيسی در ايّام ِ هيروديس پادشاه در بيتلحم ِ يهوديّه تولّد يافت ، ناگاه مجوسیای چند از مشرق به اورشليم آمده ، گفتند : ó کجاست آن مولود که پادشاه ِ يهود است ، زيرا که ستارهی ِ او را در مشرق ديدهايم و برای ِ پرستش ِ او آمدهايم ó امّا هيروديس پادشاه چون اين را شنيد مضطرب شد و تمام ِ اسرائيل با وی ó پس همهی ِ رؤسای ِ کَهَنه و کاتبان ِ قوم را جمع کرده از ايشان پرسيد که مسيح کجا بايد متولّد شود ó بدو گفتند : در بيتلحم ِ يهوديّه ؛ زيرا که از نبیّ چنين مکتوب است ó و تو ای بيتلحم ، در زمين ِ يهودا از ساير ِ سرداران ِ يهودا هرگز کوچکتر نيستی ، زيرا که از تو پيشوايی به ظهور خواهد آمد که قوم ِ من ، اسرائيل را رعايت خواهد نمود ó آنگاه هيروديس مجوسيان را در خلوت خوانده ، وقت ِ ظهور ِ ستاره را از ايشان تحقيق کرد ó پس ايشان را به بيتلحم روانه نموده ، گفت : برويد و از احوال ِ آن طفل ، بهتدقيق تفحّص کنيد ، و چون يافتيد مرا خبر دهيد تا من نيز آمده او را پرستش نمايم ó چون سخن ِ پادشاه را شنيدند روانه شدند که ناگاه آن ستارهای که در مشرق ديده بودند ، پيش ِ روی ِ ايشان میرفت ، تا فوق ِ آنجايی که طفل بود رسيده بايستاد ó و چون ستاره را ديدند بینهايت شاد و خوشحال گشتند ó و به خانه درآمده ، طفل را با مادرش مريم يافتند و بهروی درافتاده او را پرستش کردند و ذخائر ِ خود را گشوده ، هدايای ِ طلا و کندر و مُر به وی گذرانيدند ó و چون در خواب بديشان وحی دررسيد که به نزد ِ هيروديس بازگشت نکنند ، پس از راه ِ ديگر به وطن ِ خويش مراجعت کردند ...
--------------------------[ انجيل ِ متّی . باب ِ دوّم ]
%
و اينک شخصی شمعون نام در اورشليم بود که مرد ِ صالح و متّقی و منتظر ِ تسلّی ِ اسرائيل بود و روحالقُدُس بر وی بود ó و از روحالقدس بدو وحی رسيده بود که تا مسيح ِ خداوند را نبينی موت را نخواهی ديد ó پس به راهنمايی ِ روح به هيکل درآمد و چون والدينش آن طفل يعنی عيسی را آوردند تا رسوم ِ شريعت را به جهت ِ او به عمل آورند ó او را در آغوش ِ خود کشيده و خدا را متبارک خوانده ، گفت : ó الحال ای خداوند ، بندهی ِ خود را رخصت میدهی به سلامتی بر حسب ِ کلام ِ خود ó زيرا که چشمان ِ من ، نجات ِ تو را ديده است ó که آن را پيش ِ روی ِ جميع ِ امّتها مهيّا ساختی ó نوری که کشف ِ حجاب برای ِ امّتها کند . و قوم ِ تو ، اسرائيل را جلال بُوَد ...
--------------------------[ انجيل ِ لوقا . باب ِ دوّم ( 25 و بعد ) ]
%
و در روز ِ سيُّم در قانای ِ جليل عروسی بود و مادر ِ عيسی در آنجا بود ó عيسی و شاگردانش را نيز به عروسی دعوت کردند ó و چون شراب تمام شد ، مادر ِ عيسی بدو گفت : شراب ندارند ó عيسی به وی گفت : ای زن ! مرا با تو چه کار است ؟ ساعت ِ من هنوز نرسيده است ó مادرش به نوکران گفت : هرچه به شما گويد بکنيد ó و در آنجا شش قدح ِ سنگی بر حسب ِ تطهير ِ يهود نهاده بودند که هريک گنجايش ِ دو يا سه کيل داشت ó عيسی بديشان گفت : قدحها را از آب پُر کنيد ؛ و آنها را لبريز کردند ó پس بديشان گفت : الآن برداريد و به نزد ِ رئيس ِ مجلس ببريد ó و چون رئيس ِ مجلس آن آب را که شراب گرديده بود بچشيد و ندانست که از کجاست ، ليکن نوکرانی که آب را کشيده بودند میدانستند . رئيس ِ مجلس ، داماد را مخاطب ساخته بدو گفت : ó هرکسی شراب ِ خوب را اوّل میآوَرَد ، و چون مست شدند بدتر از آن ؛ ليکن تو شراب ِ خوب را تا حال نگاه داشتی ó و اين ابتدای ِ معجزاتی است که از عيسی در قانای ِ جليل صادر گشت و جلال ِ خود را ظاهر کرد و شاگردانش به او ايمان آوردند ...
--------------------------[ انجيل ِ يوحنّا . باب ِ دوّم ]
$
در متن ِ سوّم ، واژهی ِ « الآن » ، با فونت ِ « بدر - 3 ، بولد » به صورت ِ « ا ی ن » درمیآيد ( و نمی فهمم چرا ؟ ) ؛ البتّه ، اگر فونت ِ بدر داشته باشيد ؛ وگرنه ، آسوده باشيد !
مسیح آدم خوبی بوده! فقط من هیچوقت نفهمیدم اون خوکا چه گناهی کرده بودن!
AntwortenLöschenراست میگی !
AntwortenLöschenمن هم هيچوقت نتونستهم اين موضوع رو بفهمم يا توجيه کنم . شايد به سايقهی ِ جهود بودنش بوده ، که در يهوديّت هم مثل ِ اسلام ، خوک فلان و بهمان است !
غير از اين ، هيچ گناه و تقصيری برای ِ آن جانوران ِ بيچاره بهنظر نمیرسد .
میتوانست به خود ِ ديوها بگويد بروند به دريا بريزند !!
آقا تبریک ما رو هم پذیرا باشید
AntwortenLöschen