Donnerstag, März 17, 2011
کفرآموخت (5 قطعهیِ دوبيتیِ پيوسته)
(1)
از سرِ مغزت نشود باز اگر
گند و گُه و نکبتِ دينِ مَبين
در تهِ اين چاهِ خلا ماندهای
گر بروی بر فلکِ هفتمين!
گند و گُه و نکبتِ دينِ مَبين
در تهِ اين چاهِ خلا ماندهای
گر بروی بر فلکِ هفتمين!
(2)
دين بهمَثَل جامه نباشد که تو
واکنیاش تکمه و، عريان شوی
پاره شود کونِ تو هفتاد بار
تا قدمی دور ز قرآن شوی!
واکنیاش تکمه و، عريان شوی
پاره شود کونِ تو هفتاد بار
تا قدمی دور ز قرآن شوی!
(3)
کفر، مسلمانیِ گوزوک نيست
تا به يکیجمله بهدست آيدت
گر نشود کفرِ تو با فکر جفت
دين به يکی لحظه فروگايدت!
تا به يکیجمله بهدست آيدت
گر نشود کفرِ تو با فکر جفت
دين به يکی لحظه فروگايدت!
(4)
در بُنِ گوشِ تو «اذان» ريدهاند
زآن، همه هستیت مسلمان بُوَد
نيک بکاوی چو زوايایِ خويش
شش جهتات، خرزهیِ ايمان بُوَد
زآن، همه هستیت مسلمان بُوَد
نيک بکاوی چو زوايایِ خويش
شش جهتات، خرزهیِ ايمان بُوَد
(5)
ورطهیِ مابينِ تو و کفر، هست
يکقدم ار بند ز پا واکُنی
مرده شوی از خود و، در باغِ «فسق»
چشم به دنيایِ خرد واکُنی!!
يکقدم ار بند ز پا واکُنی
مرده شوی از خود و، در باغِ «فسق»
چشم به دنيایِ خرد واکُنی!!
13891219/20010310
Donnerstag, März 03, 2011
بزرگترين کشفِ قرن
بنا به گزارش مجلّهی پزشکیِ «نيو الفيه شلفيه»، دانشمندان در يکی از برترين دانشگاههای معتبر جهانی واقع در آويزونایِ جنوبی، بهتازگی به کشفِ بسيار مهمّی دستيافتهاند. بر اساسِ اين گزارش، پروفسور «واندرلاش» از سرآمدان دهکدهیِ جهانیِ دانشالالفيّات، پيرامونِ اين کشفِ بزرگ چنين میگويد:
دانش در جهان هرگز منحصر به طيفِ خاصّی که ايشان را دانشمند میناميم نبوده است. انسانها از نخستين ادوارِ هستیِ خود، بهطور فردی و جمعی، پیدرپی و پيوسته به دانش دست يافتهاند؛ و در طولِ زمان، بر قطرِ آن افزودهاند. امّا برخی از کشفيّات بسيار تازهاند؛ و کشفِ بزرگِ من و همکارانِ دانشمندم در دانشگاه آويزونایِ جنوبی، ازآن جملهست.
ما، در پیِ پژوهشهای شبانهروزیِ خود، به کشفِ يکی ديگر از تفاوتهایِ اساسیِ ميان خانمها و آقايان دست يافتهايم. تا امروز همهیِ ما بر اين تصوّر بودهايم که قلب در هردو جنس وضعی کاملاً يکسان دارد. از جهاتی چنين بوده؛ امّا کاملاً چنين نيست. کشفِ بزرگِ ما اين را روشن ساخته است که قلبِ خانمها، برخلافِ تصوّرِ عمومی، در جايی قرار گرفته که ما بهغلط جایِ ديگر میپنداشتهايم. قلبِ مردها بهطورِ بديهی در قفسهیِ سينه، و سمتِ چپِ آن واقع شده؛ امّا آيا اين وضع در موردِ زنها نيز صدق میکند؟ -تا کنون چنين تصوّر میشد. امّا اين کاملاً نادرست است. قلبِ خانمها، نه در قفسهیِ سينه، بلکه در جايی واقع شده که من اکنون نمیخواهم بهطورِ رسمی از آن نام ببرم؛ بله، قلبِ خانمها در همان جايی قرار گرفته که به فارسیِ سره «کُس» ناميده میشود.
گزارشگر مجلّهیِ «نيو الفيه شلفيه» ادامه میدهد:
دانشمندانِ آويزونایِ جنوبی، هنوز نتوانستهاند به اين موضوعِ تاحدودی بهقولِ بر و بچ غلطانداز سروسامان دهند و بفهمند که آيا قلبِ خانمها همان «کُس»ِ ايشان است، يا قلب عضوِ ديگری است و فقط بهطور استراتژيک در کُس جای گرفته. چُنانچه دانشمندانِ نامنبردهیِ مذکور، در چالهچولههای (با چوچوله اشتباه نشود که دلگير میشويم. بله، اگر در چالهچولههایِ) اين وارسیِ عميق گم نگردند، به منظورِ دستهيابی به جايگاهِ دقيقِ قلبِ خانمها، همچون ليالیِ اخير، همچُنان به جستوجوهایِ بالينیِ خود بر رویِ خانمهایِ داوطلب و غيره، پيشاپيش ادامه خواهند يافت...
همهیِ ما میدانيم و بهويژه در اين سهدهه که ايرانيانِ بسياری در امريکا در کنارِ ما زندگی را کردهاند و میکنند (و شماری ديگر نيز در راهاند که بيايند و بکنند)، بسيار ديده و شنيدهايم که فارسیزبانانِ نرينه، از يکی از حالاتِ البتّه موقّتیِ بيولوژيکِ خود، که اغلب در پیِ "احساسِ ترسِ در حدِّ بهخودريدن" ايجاد میگردد، اينگونه ياد میکنند که: "خايههام آمد زيرِ گلوم!". بنابراين، امکانِ جابهجاشدن اعضایِ بدن وجود دارد...
دانشمندانِ آويزونایِ جنوبی، در وهلهیِ نخست، از اين عارضهیِ بيولوژيکیِ فارسی الهام گرفتند و هنگامی که بهمددِ ذوقِ کُسشيربافِ برخی از دانشمندانِ ايرانیِ اين دانشگاه، درصدد کُسترش آن برآمدند، اين بزرگترين کشفِ همهیِ اعصارِ بشری، چهرهیِ کوناکونطلبِ سدهیِ 21 را دگرگون ساخت.
اين دانشمندان همچُنين پیبردهاند که صدایِ قلبِ خانمها نيز با صدایِ قلبِ آقايان تفاونی کاملاً معالفارق دارد (گزارشگر ما ويرش گرفته که بالاخره يکبار هم که شده اين «معالفارق» را در گزارش خود «ذکر» کند!)؛ به اين شرح که:
صدایِ قلب، که در آقايان –چُنانکه بهطورِ واضح شنيده میشود- «تاپتاپ» نام دارد، در خانمها، ابداً و مطلقاً با حسِّ شنوايیِ اقشارِ بشری سروکار ندارد، و تنها توسّطِ خودِ بانوان، و يا آقايانی که ايشان را بهدقّت و با ابزارِ کارآمدِ «کيرچشمی» موردِ ملاحظه قرار داده باشند، قابلِ «الاحساسُ والمشاهده» میگردد. اين صدا که توسّطِ حرکاتِ خفيفهیِ ماهيچهای توليد میشود، در عرفِ فارسیزبانانِ آويزونایِ جنوبی، «مُتمُت» يا «مُدمُد» ناميده میشود؛ و بهنظر میرسد که در سايرِ السنه هنوز برایِ آن واژهای اختراع نشده باشد.
سرانجام، گزارشگرِ مجلّهیِ «نيو الفيه شلفيه» با اعلامِ اين خبر، به گزارشِ خود پايان میدهد که:
به پاسِ اين کشفيّاتِ بسيار مهم، قرار است در نيمهیِ سوّمِ سالِ آيندهیِ جاری، به خانمها و آقايان دانشمند در دانشگاهِ آويزونایِ جنوبی، به روشِ لفّ و نشرِ مستقيف، تنديسِ خايهیِ فولادين و چوچولهیِ مرمر اهدا گردد...
پيشاپيش، به جوايز تبريک گفته، و به همان صناعتِ ادبيّه، اطالالله و ضيّقالله آرزو مینماييم.
دانش در جهان هرگز منحصر به طيفِ خاصّی که ايشان را دانشمند میناميم نبوده است. انسانها از نخستين ادوارِ هستیِ خود، بهطور فردی و جمعی، پیدرپی و پيوسته به دانش دست يافتهاند؛ و در طولِ زمان، بر قطرِ آن افزودهاند. امّا برخی از کشفيّات بسيار تازهاند؛ و کشفِ بزرگِ من و همکارانِ دانشمندم در دانشگاه آويزونایِ جنوبی، ازآن جملهست.
ما، در پیِ پژوهشهای شبانهروزیِ خود، به کشفِ يکی ديگر از تفاوتهایِ اساسیِ ميان خانمها و آقايان دست يافتهايم. تا امروز همهیِ ما بر اين تصوّر بودهايم که قلب در هردو جنس وضعی کاملاً يکسان دارد. از جهاتی چنين بوده؛ امّا کاملاً چنين نيست. کشفِ بزرگِ ما اين را روشن ساخته است که قلبِ خانمها، برخلافِ تصوّرِ عمومی، در جايی قرار گرفته که ما بهغلط جایِ ديگر میپنداشتهايم. قلبِ مردها بهطورِ بديهی در قفسهیِ سينه، و سمتِ چپِ آن واقع شده؛ امّا آيا اين وضع در موردِ زنها نيز صدق میکند؟ -تا کنون چنين تصوّر میشد. امّا اين کاملاً نادرست است. قلبِ خانمها، نه در قفسهیِ سينه، بلکه در جايی واقع شده که من اکنون نمیخواهم بهطورِ رسمی از آن نام ببرم؛ بله، قلبِ خانمها در همان جايی قرار گرفته که به فارسیِ سره «کُس» ناميده میشود.
گزارشگر مجلّهیِ «نيو الفيه شلفيه» ادامه میدهد:
دانشمندانِ آويزونایِ جنوبی، هنوز نتوانستهاند به اين موضوعِ تاحدودی بهقولِ بر و بچ غلطانداز سروسامان دهند و بفهمند که آيا قلبِ خانمها همان «کُس»ِ ايشان است، يا قلب عضوِ ديگری است و فقط بهطور استراتژيک در کُس جای گرفته. چُنانچه دانشمندانِ نامنبردهیِ مذکور، در چالهچولههای (با چوچوله اشتباه نشود که دلگير میشويم. بله، اگر در چالهچولههایِ) اين وارسیِ عميق گم نگردند، به منظورِ دستهيابی به جايگاهِ دقيقِ قلبِ خانمها، همچون ليالیِ اخير، همچُنان به جستوجوهایِ بالينیِ خود بر رویِ خانمهایِ داوطلب و غيره، پيشاپيش ادامه خواهند يافت...
همهیِ ما میدانيم و بهويژه در اين سهدهه که ايرانيانِ بسياری در امريکا در کنارِ ما زندگی را کردهاند و میکنند (و شماری ديگر نيز در راهاند که بيايند و بکنند)، بسيار ديده و شنيدهايم که فارسیزبانانِ نرينه، از يکی از حالاتِ البتّه موقّتیِ بيولوژيکِ خود، که اغلب در پیِ "احساسِ ترسِ در حدِّ بهخودريدن" ايجاد میگردد، اينگونه ياد میکنند که: "خايههام آمد زيرِ گلوم!". بنابراين، امکانِ جابهجاشدن اعضایِ بدن وجود دارد...
دانشمندانِ آويزونایِ جنوبی، در وهلهیِ نخست، از اين عارضهیِ بيولوژيکیِ فارسی الهام گرفتند و هنگامی که بهمددِ ذوقِ کُسشيربافِ برخی از دانشمندانِ ايرانیِ اين دانشگاه، درصدد کُسترش آن برآمدند، اين بزرگترين کشفِ همهیِ اعصارِ بشری، چهرهیِ کوناکونطلبِ سدهیِ 21 را دگرگون ساخت.
اين دانشمندان همچُنين پیبردهاند که صدایِ قلبِ خانمها نيز با صدایِ قلبِ آقايان تفاونی کاملاً معالفارق دارد (گزارشگر ما ويرش گرفته که بالاخره يکبار هم که شده اين «معالفارق» را در گزارش خود «ذکر» کند!)؛ به اين شرح که:
صدایِ قلب، که در آقايان –چُنانکه بهطورِ واضح شنيده میشود- «تاپتاپ» نام دارد، در خانمها، ابداً و مطلقاً با حسِّ شنوايیِ اقشارِ بشری سروکار ندارد، و تنها توسّطِ خودِ بانوان، و يا آقايانی که ايشان را بهدقّت و با ابزارِ کارآمدِ «کيرچشمی» موردِ ملاحظه قرار داده باشند، قابلِ «الاحساسُ والمشاهده» میگردد. اين صدا که توسّطِ حرکاتِ خفيفهیِ ماهيچهای توليد میشود، در عرفِ فارسیزبانانِ آويزونایِ جنوبی، «مُتمُت» يا «مُدمُد» ناميده میشود؛ و بهنظر میرسد که در سايرِ السنه هنوز برایِ آن واژهای اختراع نشده باشد.
سرانجام، گزارشگرِ مجلّهیِ «نيو الفيه شلفيه» با اعلامِ اين خبر، به گزارشِ خود پايان میدهد که:
به پاسِ اين کشفيّاتِ بسيار مهم، قرار است در نيمهیِ سوّمِ سالِ آيندهیِ جاری، به خانمها و آقايان دانشمند در دانشگاهِ آويزونایِ جنوبی، به روشِ لفّ و نشرِ مستقيف، تنديسِ خايهیِ فولادين و چوچولهیِ مرمر اهدا گردد...
پيشاپيش، به جوايز تبريک گفته، و به همان صناعتِ ادبيّه، اطالالله و ضيّقالله آرزو مینماييم.
Abonnieren
Posts (Atom)