پيشکش به مخلوق
بهندرت میتوان کسی را يافت که بهوجه ِ اثبات دربارهی ِ خدا سخن گفته و نوشته باشد ، و به « ضرورت ِ وجود ِ خدا - يا : ضرورت ِ باور به وجود ِ خدا – برای ِ انسان و جامعهی ِ بشری » نپرداخته و نياويخته باشد .
از جمله ، دايستايفسکی میگويد : « بدون ِ وجود ِ خدا ، هر کاری مجاز است . » [1]
محمّدرضا شاه پهلوی نيز جايی گفته است : « اگر هم خدا وجود نمیداشت بايد اختراعش میکرديم . » [2]
از اين سخنان و امثال ِ آن ، بهروشنی دانسته میشود که از نظر ِ اين گويندگان ، خدا يک « ضرورت » است ، و نه يک « وجود ِ حقيقی » .
منتسکيو نيز ، در کتاب ِ بيستوچهارم ِ روحالقوانين ، اعتقاد ِ مذهبی را بهمنزلهی ِ « ترمز ِ اعمال ِ زمامداران » دانسته است . [3]
اين هيچ کمکی به موضوع نمیکند . شبيه به اين است که بچّه را از لولو بترسانيم ؛ و با توسّل به اين توجيه ، که " باور ِ کودک به وجود ِ « لولو » ، و ترس ِ او از اين موجود ِ وهمناک ، به کنترل ِ ما بر رفتارهای ِ کودک کمک میکند " ، ذهن ِ کودک را با اين دروغ بيالاييم .
بهويژه در شرايط ِ اجتماعی ِ امروز ِ ايران ، برخی بر اين عقيدهاند که بیاخلاقی و افسارگسيختگی ِ رفتاری ِ مردم ، علّتی ندارد الّا اين که کژرفتاریها ، دروغها ، و جنايات ِ آخوندها ، باعث ِ بیاعتقادی ِ مردم شده ؛ و انسان ِ بیاعتقاد ، به اتومبيل ِ ترمزبريده شباهت دارد .
و بر همين اساس ، مبارزه با دين و خدا ، و تبليغ ِ بیدينی و بیخدايی را عملی زيانبار ، غير ِمنطقی ، و خلاف ِ مصالح ِ جامعه میشمرند . اين استدلال ، ظاهراً هر انسانی را مجاب میکند ؛ امّا معلوم نيست جامعهای که بنيان ِ ترمز ِ اخلاقی ِ آن بر دروغ بنا شده باشد ، چگونه خواهد توانست راه ِ خود را بيابد !؟
آيا وقت ِ آن نرسيده که انسان ِ ايرانی ، بتواند با حقيقت – چنان که هست – روبهرو شود ؛ و دريابد که ضرورت ِ زندگی ِ اجتماعی ايجاب میکند که انسان به قوانين و قراردادهای ِ اجتماع احترام بگذارد ؛ و خود را ملزم به رعايت ِ آن بداند ؟
میگويند : در جامعهی ِ ما « عواميّت » بيداد میکند ؛ و عوام ِ مردم نمیتوانند اين ضرورت را درک کنند . من از اين کلمه ، و بهکاربردن ِ آن نفرت دارم . تا وقتی که به اين مفهوم باور داريم ، و اين واژه / اصطلاح را بهکارمیبريم ، در همين بخشبندی ِ بسته و کور ِ « عوام – خواص » گرفتار میمانيم . ابتدا بايد ياد بگيريم که اين مفهوم ِ ناراست را از ذهن ِ خود ، و اين کلمهی ِ نفرتانگيز را از زبان ِ خود ، پاک کنيم . هيچ دليلی وجود ندارد که من ِ نوعی ، به صرف ِ چارکلمه چيزخواندن ، دچار ِ توهّم شوم ، و به شعور و استعداد ِ انسانهايی که هيچ فرقی با من ندارند ، اهانت کنم .
منکر ِ کموزياد بودن ِ آمادگی ِ ذهنی – رفتاری ِ افراد ِ جامعه نيستم ؛ امّا تقسيم ِ جامعه به « عوام – خواص » را ، موجب ِ ماندگاری در اين دايرهی ِ بسته میدانم .
همانگونه که من آموختهام که بدون ِ خدا و دين ، میتوان به اخلاق ِ انسانی پایبند بود ( و بلکه ، پایبندی به اخلاق ِ حقيقی ، درست ، با گذشتن از مرز ِ باورهای ِ موهوم آغاز میشود ) ، همهی ِ ديگران نيز میتوانند اين را بياموزند ، و دريابند .
مانع ِ عمدهای که اين راه ِ انسانی را سد کرده است ، و از پيوستن ِ کلّيّت ِ جامعه به اين رهروی ِ لذّتبخش جلوگيری میکند ، جمهوری ِ اسلامی و سيطرهی ِ شوم ِ هزاروچارصد سالهی ِ آن است . و البتّه ، اين امری است کاملاً بديهی ، که نمايندگان ِ اين خدای ِ موهوم ، با رهروی ِ انسانی ِ ما مخالفت ورزند .
جمهوری ِ اسلامی همهی ِ توان ِ خود را در راه ِ « بازتوليد ِ خداباوری » بهکارگرفته است ؛ و راه ِ رهايی ِ ما ، به معنای ِ دقيق ِ کلمه ، در « پشت ِپازدن به خدا و خداباوری » است .
v
با پوزش از دوست ِ عزيز ، آريا ، و استاد منوچهر جمالی :
مشکل ِ ما با اين کلمه و اين مفهوم ، بيش از آن است که بتوان با « تعريف ِ دوباره و متفاوت » ِ آن ، راه به جايی بُرد . هرگونه خداباوری ، و کاربرد ِ اين واژه و مفهوم ِ آن ، ما را به " همچنانفروافتادهماندن در دامچالهی ِ نکبات ِ جمهوری ِ الهی ِ اسلام " سوق میدهد ...
اگرهم بحثی و تعريف ِ دوبارهای لازم باشد ( که نيست ) ، بايد بعد از نابودی ِ جمهوری ِ اسلام به آن پرداخت . امروز ، هرگونه " ازخداگويی " به سود ِ آخوند عليهالسّلام است ، و به زيان ِ ما - لعنةالله علينا اجمعين !
-------------------860121
?
پابرگها :
[1] خواندنگاهام را فراموش کردهام !
بهگمانم ، مخلوق در گزينگويهی ِ اخيرش ، به همين سخن ِ داستايفسکی نظر داشته است .
[2] در گفتوگو با اوريانا فالاچی : مصاحبه با تاريخ ؛ ص 5 و 6 .
[3] ترجمهی ِ فارسی ، چاپ ِ نهم ، ويراست ِ دوّم ، ج 2 ، ص 759 .
سلام دوست ِ گرامی!
AntwortenLöschenاز پیشکش ِ ارزشمندتان سپاسگزارم!
بله! سخن ِ من اشاره به جمله ی مشهور داستایوفسکی داشت.در این گزین گویه بدون ِ آنکه ناظر به اهمیت ِ اخلاق ِ انسانی در سد کردن ِ رذایل باشم، صرفاً در صدد ِ بیان ِ ربط و نسبت ِ باور به ایده ی خداوند و خود داری از ارتکاب ِ جنایت و پلیدی بودم.
با تاکید ِ شما بر اجتناب از بکار بردن ِ دوگانه ی عوام - خواص نیز موافقم خصوصاً اگر توهم شود که این خاص بودن معادل ِ مدرک ِ دانشگاهی داشتن است.
-----------------
و یک سوال ِ شخصی:
مدتها است که من گه گاه به شما سر می زنم و از نقد ِ رادیکال ِ شما نسبت به اسلام و جمهوری ِ اسلامی توامان با حک ِ مشخصات ِ اصلی تان در وبلاگ بهت زده می گردم.
می خواستم بدانم با کدامین اطمینان چنین کرده اید؟
آیا تابحال مشکلی برایتان پیش نیامده؟
در فضای ِ فعلی ِ ایران کاری که شما کرده اید بیشتر به خودکشی می ماند. یکی از این یادداشتها را اگر کسی در یک نشریه چاپ کند، دست ِ کم حبس ِ طولانی مدت در انتظارش است البته اگر به ارتداد و اعدام محکوم اش نکنند.
بهرحال امیدوارم همیشه پاینده باشید!
ارادتمند ِ شما
مخلوق