ابتدا اين نوشته را بخوانيد (و سپس به افاضات ما گوش جان بسپاريد!).http://www.facebook.com/note.php?note_id=176352879081200&comments
و چنانچه لينک فيسبوک باز نشد، به اينجا مراجعه فرماييد:
http://fardayerowshan2.blogspot.com/2011/05/blog-post.html
$
و امّا، عريضه-افاضات ما:
نوشتهی بسيار آموزندهای بود؛ اجرتون با صاحب ارگاسم باد!
خير ببينی؛ الهی که دست ارگاسم هميشه همرات باشه ننه!
و امّا بايد عرض کنم که:
گرچه هر آدميزاد نرينه، بهطور معمول، دوتا دست داره و، بهگمونم توی هر دستش پنجتا انگشت، وليکن، نظريّهی طبّ عاشقانه میفرماد که: حتّیالامکان از انگشمنگش استفاده نشه، بهتره.
توضيحاً اينکه: عزيز من! ببهم! دوتا عضو اصلکاری بیکار میمونه. اون اصلکاری اصلی که کارکردش بر شامپانزه هم پوشيده نبوده، چی برسه به ما که شامشونزدهايم؛ میمونه دوّمين اصلکاری، که
... زبون نريز ديگه!... بیحيا!
بله، اسمش هست «زبون»، که معرّف حضور همهی اهالی باسعادت سکسآباد هست و، نيازی به تشکيل «جلسهی معارفه» نيست. عزيزان لابد مستحضر هستند که فارسی-انگليسیشم فرقی نداره، معالاسف.
انگشت، هرقدر هم که اوستا باشه، باز شاگردکوچيکهی اين استاد اعظم عشقوحال هم حساب نمیشه...
فراموش نشه. شاعر فرموده:
ارگاسم که کار سادهای نيست
گردد به زبان نرم، آسان!
و باز فرموده:
وقت عشق و حال، اگر هستی ز اصحاب تميز
يک سخن گويم، بکن آويزهی گوش ای عزيز
آن زبانی کاو دل معشوق ازآن گرديده نرم
بر درش کش تا عجايب بينی از ارگاسم، نيز!
...

Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen