بینياز از هرگونه مراجعه به شاهنامه، بهصراحت، و با کمالِ اطمينان، میگويم: اين ابيات هيچ ربطی به فردوسی ندارد!

پيش ازين، فقط يک تعداد افرادی از ما، که به هر دليل و علّت با متون کهن از وجهِ «تصحيح» سروکار يافته بوديم، از کليّتِ «تحريفات» در آثار قدما (از دگرگونشدگیهایِ موضعی گرفته، تا انتسابهایِ بیجا و ناروا، و هر شکل و طورِ ديگر) ناله سرمیکرديم؛ و صدالبتّه، با توجّه به وضعِ کلّیِ نشر در ادوار پيش از «چاپ»، آن را امری چندان غريب نمیشمرديم...
امّا به نظر میرسد که امروزه میبايست همگانِ ما، نسبت به اين موضوع حسّاس باشيم، و مختصری از قواعد و موازينِ ياریدهنده به بازشناسیِ آثارِ اصل و منسوب را بياموزيم؛ و البتّه، اين، کارِ نسبةً دشواریست!
اين اواخر، در عرصهیِ بیدر-و-پيکر و ولنگ-و-وازِ اينترنت، کسانی پيدايش يافتهاند که گهگاه نوشته-سرودههايی را، بهجدّ، به افرادی از بزرگان فرهنگِ اين مخروبه، نسبت میدهند. در -بهاصطلاحِ علما- «نيّتِ خير»ِ ايشان، جایِ چندان ترديدی نيست؛ امّا اين خيرخواهی نمیتواند دليلِ موجّهی باشد برای انتسابِ هر خزعبلی به نام هر نامدار شاعر يا نويسنده و انديشمندی!
و ناگوارترين گوشهیِ ماجرا اينجاست که تقريباً در تمامیِ موارد، لبهیِ تيزِ حملهیِ اين جعليّات، متوجّهِ «اسلام و نظامِ اقدسِ الهیِ جمهوریِ اسلامی» است! بهعبارتِ ديگر، جائلان و ياوهچسبانانِ پيدايشيافتهیِ مذکور، در –بهاصطلاح- راستایِ «مبارزه با اهريمن» به اين شيوهیِ مضحک، و در عينِ حال، بسيار زننده، توسّل جستهاند؛ و گويا توجّه ندارند که نمیتوان با دروغ به جنگِ «ديوِ دروغ» رفت!
تا آنجا که من ديدهام، تاکنون تنی چند از بزرگانِ ادبِ اين آوارستان، مانندِ فردوسی، هدايت، شاملو،... که همهیِ ما، ايشان را در شمارِ «ستيزندگانِ با اهريمنِ دروج» میشناسيم، آماجِ اين انتسابها واقع شدهاند. گويا جائلان، بر اين تصوّرند که برایِ فروکوبيدنِ اهريمن، ابزارِ کافی در دست نداريم، و بايد آن را به هر شيوهیِ ممکن، تحصيل و توليد کرد!! يا چنان میپندارند که اگر سخنی (که هرقدر هم که محکم باشد –که البتّه من تاکنون چيزی به اين صفت نديدهام؛ و محال است که باشد!-، باز بنا به ساختگیبودن و دروغبودگیاش، «چرت و ياوه» محسوب میشود) در دهانِ يکی از بزرگان چُپانده آمده، سپس از دهانِ وی بهدرکشيدهکرده شده، و پسآنگاه در ميزابِ کوفتیِ نت، جريانداده گردد، قطعاً اهريمن را فراری خواهد داد!!
و غافلاند از اين که در سخنانِ راستين و نهجعلیِ آن بزرگان، چندان تيرهایِ زهرينِ کشنده به سویِ «اسلام=الله=اهريمن» پرتاب شده که يا حساب! و متأسّفانه، کاری ازآن برنيامده، چرا که هرگز، و يا آنگونه که بايد و شايد، و بهدور از تحريف و تأويل، در معرضِ ديدِ ما مردمان، واقع نشده است (همچنانکه در هميشهیِ تاريخ، ما فاقدِ آن ديدِ هشيار و نگرندهای بودهايم که میبايست...).
اگر راست میگوييد و با اهريمن میستيزيد (که البتّه، من باور ندارم!) بهجایِ اين کار و کردارِ زشتِ اهريمنی، اندکی «راست» باشيد؛ که هيچ چيز بهاندازهیِ «راستی» اهريمن را نمیگريزاند!
امّا به نظر میرسد که امروزه میبايست همگانِ ما، نسبت به اين موضوع حسّاس باشيم، و مختصری از قواعد و موازينِ ياریدهنده به بازشناسیِ آثارِ اصل و منسوب را بياموزيم؛ و البتّه، اين، کارِ نسبةً دشواریست!
اين اواخر، در عرصهیِ بیدر-و-پيکر و ولنگ-و-وازِ اينترنت، کسانی پيدايش يافتهاند که گهگاه نوشته-سرودههايی را، بهجدّ، به افرادی از بزرگان فرهنگِ اين مخروبه، نسبت میدهند. در -بهاصطلاحِ علما- «نيّتِ خير»ِ ايشان، جایِ چندان ترديدی نيست؛ امّا اين خيرخواهی نمیتواند دليلِ موجّهی باشد برای انتسابِ هر خزعبلی به نام هر نامدار شاعر يا نويسنده و انديشمندی!
و ناگوارترين گوشهیِ ماجرا اينجاست که تقريباً در تمامیِ موارد، لبهیِ تيزِ حملهیِ اين جعليّات، متوجّهِ «اسلام و نظامِ اقدسِ الهیِ جمهوریِ اسلامی» است! بهعبارتِ ديگر، جائلان و ياوهچسبانانِ پيدايشيافتهیِ مذکور، در –بهاصطلاح- راستایِ «مبارزه با اهريمن» به اين شيوهیِ مضحک، و در عينِ حال، بسيار زننده، توسّل جستهاند؛ و گويا توجّه ندارند که نمیتوان با دروغ به جنگِ «ديوِ دروغ» رفت!
تا آنجا که من ديدهام، تاکنون تنی چند از بزرگانِ ادبِ اين آوارستان، مانندِ فردوسی، هدايت، شاملو،... که همهیِ ما، ايشان را در شمارِ «ستيزندگانِ با اهريمنِ دروج» میشناسيم، آماجِ اين انتسابها واقع شدهاند. گويا جائلان، بر اين تصوّرند که برایِ فروکوبيدنِ اهريمن، ابزارِ کافی در دست نداريم، و بايد آن را به هر شيوهیِ ممکن، تحصيل و توليد کرد!! يا چنان میپندارند که اگر سخنی (که هرقدر هم که محکم باشد –که البتّه من تاکنون چيزی به اين صفت نديدهام؛ و محال است که باشد!-، باز بنا به ساختگیبودن و دروغبودگیاش، «چرت و ياوه» محسوب میشود) در دهانِ يکی از بزرگان چُپانده آمده، سپس از دهانِ وی بهدرکشيدهکرده شده، و پسآنگاه در ميزابِ کوفتیِ نت، جريانداده گردد، قطعاً اهريمن را فراری خواهد داد!!
و غافلاند از اين که در سخنانِ راستين و نهجعلیِ آن بزرگان، چندان تيرهایِ زهرينِ کشنده به سویِ «اسلام=الله=اهريمن» پرتاب شده که يا حساب! و متأسّفانه، کاری ازآن برنيامده، چرا که هرگز، و يا آنگونه که بايد و شايد، و بهدور از تحريف و تأويل، در معرضِ ديدِ ما مردمان، واقع نشده است (همچنانکه در هميشهیِ تاريخ، ما فاقدِ آن ديدِ هشيار و نگرندهای بودهايم که میبايست...).
اگر راست میگوييد و با اهريمن میستيزيد (که البتّه، من باور ندارم!) بهجایِ اين کار و کردارِ زشتِ اهريمنی، اندکی «راست» باشيد؛ که هيچ چيز بهاندازهیِ «راستی» اهريمن را نمیگريزاند!
ششمِ ارديبهشتِ 1391، 25 آوريل 2012
$
با زهم دروغ: سرودهای از فردوسی؟
http://shahrbaraz.blogspot.com/2009/07/blog-post_13.html
http://shahrbaraz.blogspot.com/2009/07/blog-post_13.html
&
در اين خاک زرخيز ايرانزمين
نبودند جز مردمی پاکدين
همه دينشان مردی و داد بود
وزآن کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کيششان
گنه بود آزار کس پيششان
همه بندهی نابْ يزدان پاک
همه دل پر از مهر اين آب و خاک
پدر در پدر آريايینژاد
ز پشت فريدون نيکونهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدايی در اين بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر ميهن فراموش ما
که انداخت آتش در اين بوستان
کزآن سوخت جان و دل دوستان
چه کرديم کاينگونه گشتيم خار؟
خرد را فکنديم اينسان ز کار
نبود اينچنين کشور و دين ما
کجا رفت آيين ديرين ما؟
بهيزدان که اين کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
در اين کشور آزادگی ارز داشت
کشاورز خود خانه و مرز داشت
گرانمايه بود آنکه بودی دبير
گرامی بد آنکس که بودی دلير
نه دشمن دراين بوم و بر لانه داشت
نه بيگانه جايی در اين خانه داشت
از آنروز دشمن به ما چيره گشت
که ما را روان و خرد تيره گشت
از آنروز اين خانه ويرانه شد
که نانآورش مرد بيگانه شد
چو ناکس به ده کدخدايی کند
کشاورز بايد گدايی کند
بهيزدان که گر ما خرد داشتيم
کجا اين سر انجام بد داشتيم
بسوزد در آتش گرت جان و تن
به از زندگیکردن و زيستن
اگر مايهی زندگی بندگی است
دوصد بار مردن به از زندگی است
بيا تا بکوشيم و جنگ آوريم
برون سر از اين بار ننگ آوريم
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen