وقتی آدم باهاش کار داره که معلوم نيست کجا رفته دَدَر! اونوخ، کی پيداش میشه، اصلاً معلوم نيس! ولی غالباً درست همون وقتايی که سرت به کار خودته و معقول واسه خودت داری آدم میشی، يهدفه سروکلّهش پيدا میشه و، بیمقدّمه میگه: میخوای يهدست بکنمِت، روحت زايمان کنه، يه شعر توپ ازت دربياد؟!
میگم: خب الهامجان، حالا اگه کردی و روح ما هم آبستنک شد، امّا جای شعر، «کسشير» زاييديم، اونوخ چی؟!
میگه: بیعرضگیتو گردن من ننداز... چون اونوخ کاشف به عمل مياد که ذاتِت از درِ کسشير بوده!!!
نشنيدی حافظ گفته:
مقعد صدق ببايد که بُوَد کاردرست
ورنه هر کور و کچل شاعر و بهمان نشود!!
ورنه هر کور و کچل شاعر و بهمان نشود!!
$
https://www.facebook.com/photo.php?fbid=243557615678635&set=a.176158782418519.44613.100000731969074&type=1&comments

Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen