فکر میکردم تا کی میتوان اين همه کارهای ِ بايسته را رها شده و رها کرده ، رها کرد و چشم به راه ِ « آينده » ماند ؟ بهانه هميشه هست ؛ بهويژه اگر اين بهانه « ترس » باشد ، که گويا ژنی ِ ما بيچارگان شده است .
يکی از کارهايی که چند سالی – شايد دست ِ کم ده سالی – است فکر ِ آغاز کردن ِ آن مرا رها نمیکند ، پروژهی ِ عظيمی است که به زبان ِ ساده ، بر آن نام ِ « باز پس ستانی » نهادهام . يعنی اين که بايد خودمان را واستانيم از چيزی که ما را از ما ربوده است .
در حقيقت ، اين پروژهای است که وارونهی ِ آن را داشتهايم – يا : داشتهاندمان ! - . وقتی تازيان ِ غازيان [1] کارشان با تصرّف ِ نظامی ِ اين سرزمين تقريباً به سرانجام ِ خود رسيده ، تازه به گونهای کاملاً جدّی با بنيادیترين ِ مشکل ِ تصرّف ِ ايران روبرو شدهاند : فرهنگ ِ ايرانی با تمام ِ توان در برابر ِ اسلام میايستد . ستيزهی ِ رو در رو ، جای ِ خود را به ايستادگی ِ توانمند ِ فرّ و فرهنگ میدهد . از روزبه پسر ِ دادويه ( ابن ِ مقفّع ) بزرگ کوشنده ی ِ فرهنگ ِ ايرانی ، بگير بيا تا ديگر پژوهندگان و پردازندگان ِ خداینامک ، و تا زکريّای ِ رازی ، و باز ، تا برسيم به جنبش ِ پر دامنهی ِ روی آوردن به فرّ و فرهنگی که به درازای ِ سه سده ، پايکوب ِ اهرمن بوده است . منظورم مشخّصاً جنبشی است که دورهی ِ سامانی را به گونهی ِ يکی از درخشانترين ادوار ِ تاريخی ِ ايران ِ پس از هجوم جلوهگر ساخته است . و يکی از مهمترين آثار ِ اين جنبش ، گزارش ِ هستی ِ پيشين ماست : شاهنامه .
امروزه ما بيشتر شاهنامهی ِ فردوسی را میشناسيم . و اين دو علّت آشکار دارد : يکی اين که ديگر آثار ِ بزرگ برآمده از خداینامک و روايات ِ نيوشايی و نوشتاری ِ کهن ، و همچنين اصل ِ آن نامهها ، راه ِ نابودگی سپرده ، و ديگر اين که کار ِ فردوسی شاهکاری است بیمانند . بوده ، هست ، و خواهد بود . امّا نمیتوان و نبايد تصوّر کرد که فردوسی از پيش ِ خود و به تنهايی به اين کارستان دست يازيده است . فردوسی در بطن و متن ِ يک جنبش ِ بزرگ ِ رستاخيز ِ ايرانی زيسته و به گزارش و سرايش ِ شاهنامه پرداخته است .
در اين باره ، جای ِ سخن بسيار است . پيش از اين نيز ، بسيار گفتهاند و نوشتهاند ؛ و خواهيم و خواهند گفت و نوشت . آن چه من میگويم سخن ِ تازهای است . تازه ، به معنای ِ تازگی و زنده باشی ِ آن ؛ و همچنين تا اندازهای ، از آن رو که تا کنون به اين روشنی و باريکی طرح نشده ؛ و يا اگر شده ، به هر دليل نشر ِ نيافته و دنبال نشده است .
اسلام ، که اکنون ديگر ، مسلمين ِ خود را از فرزندان ِ همين آب و خاک فراچنگ میآورده ، برای ِ بیاثر ساختن ِ ستيزهی ِ بزرگ ِ ايران ، در کنار ِ همهی ِ راههای ِ شوم ِ ديگر ، در اين کوشيده است که به ياری ِ دروغ ، کسانی از بزرگ ستيزندگان ِ ما را « مسلمان » و « اهل ِ اسلام » فرانمايد . بيش از سه سده و نيم کشتار و کتاب سوزان ، اين حقيقت را آشکار ساخته بوده است که رو در رو نمیتوان با ايران درافتاد ! آری ، همين ايران ِ فتح شدهی ِ ناچيز شدهی ِ زبونوار ، تا الی امروز بزرگترين دشمن ِ اسلام به شمار رفته و میرود !
کوشيدهاند فردوسی و رازی و بسيار ديگر از بزرگان ِ ما را از ما بستانند . و متأسّفانه ، توانستهاند . اکنون ، طرح ِ پيشنهادی ِ من به سادگی عبارت است از : پژوهش ِ دقيق ِ احوال و آثار ِ اين بزرگان ، برای ِ بررسی ِ و واکندن ِ اتّهامی که به ايشان بستهاند . بديهی است که بايد راستی را باور داشته باشيم و از دروغ بپرهيزيم . اگر مسلمانی ِ هريک از کسانی که نام و نشان و آثار ِ بزرگ دارند روشن شد ، بی هيچ درنگی آن يک را به اسلام وامیگذاريم ؛ امّا نمیتوانيم به صرف ِ سخن ِ دشمن ، در بارهی ِ بزرگان ِ اين سرزمين داوری کنيم .
□
بگذاريد نمونهای بياورم :
میگويند حافظ مسلمان بوده . به چه دليل ؟ - چون خودش میگويد و از شعر ِ او پيداست . ظاهراً درست میگويند . امّا اين دروغ ِ مسخرهای بيش نيست . چگونه میشود کسی مسلمان باشد ، امّا مثلاً معاد را انکار کند ؟! همه خواندهايم که میگويد :
---------- گر مسلمانی از اين است که حافظ دارد
---------- وای اگر از پس ِ امروز بُوَد فردايی !
اين بيت از قديم مورد ِ مناقشه بوده . حتّی آوردهاند که به سبب ِ اين بيت از سوی ِ فقها تکفير شده يا در معرض ِ تکفير قرار گرفته ، و به راهنمايی شيخ زينالدّين ِ تايبادی ( از صوفيّهی ِ روزگار ، که در آن هنگام ، در بازگشت از سفر ِ مکّه در شيراز اقامت داشته ) بيتی پيش از آن درافزوده و آن را به گونهی ِ « نقل » درآورده ؛ با اين توجيه که : نقل ِ کفر کفر نيست !
---------- اين حديثم چه خوش آمد که سحرگه میگفت
---------- بر در ِ ميکدهای ، با دف و نی ترسايی
---------- گر مسلمانی ... [2]
راست و ناراست ِ حکايت موضوع ِ ديگری است ؛ امّا به نظر ِ من با اين بيت ، وضع بدتر شده و حافظ به کفرگويی ِ خود اظهار ِ شادمانی را هم افزوده است . از اين سخن خوشش آمده که کسی ، و آن هم يک نفر ترسا ( = مسيحی ) ، و باز آن هم بر در ِ ميکده ، و باز از همه بدتر : با دف و نی ، میزده و میخوانده ، و معتقدات ِ الهی را مسخره میکرده ! کجای ِ اين رفتار به مسلمانی میخورد ؟!
واقع ِ امر اين است که وقتی امروز ِ روز ، با اين انبوه ِ پيشرفت ِ آزادی و حقوق ِ بشر در جهان ، کمتر کسی پيدا میشود که در يک کشور ِ تحت ِ سلطهی ِ اسلام ، در حالی که به ضرب ِ زور مسلمانی به نافش بسته شده ، جرأت ِ اظهار ِ کفر و بی دينی کند و يا از دين ِ زورکی ِ خود برگردد ، نمیتوانيم توقّع داشته باشيم که حافظ میبايد از اين صريحتر کفر ِ خود را آشکار میکرد .
□
در اين نکته بی گمانم که رازی و رودکی و فردوسی و ابن ِ سينا و فخرالدّين اسعد گرگانی و ناصر ِ خسرو و خيام و انوری و بسياری ديگر از بزرگان ِ ما به يک نيمرگ هم مسلمان نبودهاند . آنچه سند ِ مسلمانی ِ ايشان تلقّی میشود ، تنها دو چيز است : يکی آنچه گهگاه در آثار ِ ايشان ديده میشود ، و ديگر گفتههای ِ ديگران ، و باور ِ عمومی .
...
اگر به دنيا بودم و فرصت کردم ، در بخشهای ِ آينده بيشتر به اين موضوع خواهم پرداخت .
?
[1] اين تعبير را که فعلاً بی توضيح ، برای ِ « اهل ِ اسلام » به کار میبرم ، ديدهام که تا اندازگکی گويا جا افتاده و ديگرانی از خودمان نيز آن را به کار میبرند .
[2] حافظ ِ شيرين سخن ( نکته دانی بذلهگو چون ... ) . دکتر محمّد معين . به کوشش ِ دکتر مهدخت معين . ( 2 جلد ) . انتشارات ِ معين . چاپ ِ دوّم ، 1370. ( رک : ج 1 ص 292. معين برای ِ اين حکايه سه مأخذ نام برده : حبيبالسّير ، دريای ِ کبير ، آثار ِ عجم . )
Sonntag, Mai 21, 2006
بازپس ستانی
Abonnieren
Kommentare zum Post (Atom)
مهدی عزیز!
AntwortenLöschenبرای من مهم نیست که چه کسی ترور شده است.این شکل عمل است که قباحت دارد.
این خشونت ابراز شده به حق و یا نا حق است که اعمال آن را عادی می کند حالات از طرف هر کسی که باشد.
پایدار و شاد باشی دوست نازنین
درود بر شما
AntwortenLöschenهم درونمایه ی نوشته اتان و هم شیوه ی نگارشتان زیباست
زنده باشید و بدانید که تنها نیستید
بی دین
با درود عزيز جان
AntwortenLöschenاگر شما خارج نشين هستيد پس مشكلي نداريد ولي
طنزهاي ابراهيم نبوي در سايت «روز» انتشار مي يابد كه فيلتر شده است و طنزها و نوشته هاي هادي خرسندي نيز در سايت «اصغر آقا» انتشار مي يابد كه آن هم فيلتر شده است ، به هر صورت از اين به بعد حتما درخواست شما را اجابت مي كنم دوست عزيز.
www.roozonline.com
www.asgharagha.com
بدرود دوست گرامي.
با سلام دوست عزيز
AntwortenLöschenبا عرض پوزش ، من در كامنتم اسم و وبلاگ يكي از آشنايان را اشتباهي براي شما فرستادم. نظر من با اسم كوروش و وبلاگ ايشان ثبت شده كه معذرت مي خوام.
خدا حافظت باد.