بياييد، برایِ يکبار هم که شده، به وی درود بفرستيم!
باعثِ پيدايی و گسترشِ دروغ و ريا در مردمانِ تحتِ سلطهیِ اسلام، زورمدارانگی، غيرِ طبيعیبودن، و نامعقولیِ اصل و اساسِ قواعد و شرايعِ دينِ مبينِ الهیست.
تکرارِ دعویِ «مطابقتِ اسلام با سرشتِ طبيعیِ انسانها»، به روشنیِ هرچهتمامتر، اين مباينت و تضاد را نشان میدهد. همچنانکه، از تکرارِ اين عبارت، که: «اين کتابیست که در آن هيچ تناقضی وجود ندارد»، میتوان به وفورِ تناقض در کتابالله پیبرد. اگر در کتابی تناقض نباشد، نيازی به حتّی يکبار گفتنِ اين جمله هم نيست، تا چه رسد به تکرارِ وردگونهیِ آن!
v
با اينهمه، به صراحتِ تمام میتوان و بايد گفت: اگر جمهوریِ اسلامی پديد نمیآمد، شناختِ روشنِ اسلام، اگرنه ناممکن، دستِکم بسيار دشوار بود.
در طولِ قرون و اعصار، قرآن به طاقچه رفته بود، و فريبِ گستردهیِ «انواعِ اسلام» چهرهیِ حقيقیِ آن را پوشانده بود. بسيارانی اسلام را از دريچهیِ «تصوّف» میديدند؛ گروهی اسلام را «خُلقِ خوش و رعايتِ انصاف» میشمردند. گروهی چنان و گروهی چنين.
جمهوریِ اسلامی آمد و غبارِ قرنها تلاشِ گريزناکِ اسيران را زدود، و چهرهیِ حقيقیِ اسلام را به ايران و جهان نماياند.
اگر مسلمينی هستند که اين گسترشِ بيزاری و بيداری، خشمناکشان میسازد، بايد از جمهوریِ اسلامی انتقام بکشند نه از ما. اگرچه، چنين مسلمينی وجود ندارند. مسلمينِ واقعی، کارگزارانِ جمهوریِ اسلامیاند؛ در هر رنگ و لباسی: جمهوریِ اسلامی، حزبالله، حماس، القاعده، و... و...
پس به مصداقِ ضربالمثلِ قديم: خودکرده را تدبير نيست!
v
اندک نبودهاند کسانی که همان اوايل، امامخمينی را نفرين میکردهاند؛ امّا بهجایِ نفرين، بايد آستين بالا میزدند و جلوِ وقوعِ اسلام را میگرفتند. بازرگان -که در اسلاماش شک نبود- به خمينی هشدار میداد که: «ناماش را بگذاريد "جمهوریِ دموکراتيک". اگر خوب از کار درآمد، میگوييم: «اسلام بود»؛ امّا وقتی نامِ آن "جمهوریِ اسلامی" باشد، اگر خرابی پيشآيد، دودمانِ اسلام بهباد خواهد رفت!» (نقلِ بهمضمون)؛ و چه خوب شد که امامخمينی -قدّس سرّه- زيرِ بار نرفت.
بياييد، برایِ يکبار هم که شده، به وی درود بفرستيم!
v
آوردهاند که: يکبار فخرالدّين حجازی رفته بود به تريبون تر بزند؛ برداشت گفت: «ای امام! چرا اظهار نمیکنی؟ چرا نمیگويی خودِ "او" هستی؟ چرا نمیگويی همان کسی هستی که منتظرش بودهايم؟ آقا! خودت را معرّفی کن!»
و میگويند امامخمينی که آنسویتر بر کرسيچه نشسته بوده، آهسته زمزمه میکند: «خفه شو مردک! من دجّالام؛ اون بعد از من مياد!»
q
امّا نظرِ مرا بخواهيد، بايد بگويم که همهیِ اين نقشهیِ بسيار دقيق، توسّطِ "روانِ آريايیِ ايران" طرّاحی شده بود. بدونِ اين مرحلهیِ رنجآورِ کشنده، هرگز نمیتوانستيم خود را از چنگالِ شومِ اهريمنِ الهی رها سازيم.
25 بهمن 1385
:
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen