چوبِ دو سر توهُّم
[عبادت بهجز خدمتِ خلق نيست!!]
اينکه وقتی مرحوم عليهالرّحمه، بيتِ مشهور را سرِهمبندی میکرده، واقعاً چه توهّمی در ذهن داشته، هيچ معلوم نيست. امّا، برای من، که امروز میتوانم بدونِ مجامله و بیمحابا به امثالِ اين شعارهایِ قاط، نگاهِ دقيق داشته باشم، يک چيز کاملاً روشن است: خودِ آن بزرگوار نمیفهميده چه بلغور میکند؛ و ما نيز در درازنایِ سدهها، کلاً نفهميده بودهايم که با تکرار و تکرار و تکرارِ امثالِ همين ياوههایِ پوچ است که بر ناخويشفهمیهایِ ريشهدارِ خود میتنيم و بس!
اينکه کسی بخواهد يک پديده-مفهومِ ذاتاً دينی-مذهبی را بهگونهای تأويل و توجيه و تفسير کند که شايد از گوشگکی از پشمِ آن، اندک نمدی هم برایِ کلاهِ نبودهیِ «اين ما: زندگارانِ مرگناک» حاصل آيد، وهمِ مخرّبِ هزارودويستسالهای است که با توجّه به فروتنيدگیاش در بيتبيت و مصراعمصراعِ امثالِ اين شاهکورِ شيخِ اجل، تا پيش از رسيدنمان به فصلِ فاصل و فاضلِ «پنبهزنیِ بزرگانِ بیادبِ ادبِ فارسی»، همچنان بر سرمان آوار خواهد ماند!
تا فکر نکنيد که لفّاظی میکنم، میتوانيد لحظهای به معنایِ «عبادت» بينديشيد، و انصاف دهيد که آيا اين مفهومِ صرفاً مذهبی، اصولاً میتواند با مقولهای از گونهیِ «خدمتِ خلق»، وفق و مجانستی داشته باشد! و باز، برایِ اينکه مطمئن شويد که تفسير-توجيهاتِ مبتنی بر وَهم، چگونه به ايجادِ وهميّاتِ تازه منجر میشود، میتوانيد بر خودِ ياوهیِ «خدمتِ خلق»، تأمّل کنيد...
واقعاً منظور از «خدمتِ خلق» چيست؟ آيا در اجتماعِ بشریِ مبتنی و منطبق بر واقعيّتِ محض و ملموسِ «زندگی»، چنين پديدهای معنا و اصلاً ضرورت دارد؟ شايد بهتر باشد که پيش ازآن، نگاهی به خودِ واژه-مفهومِ «خدمت» (برکنار از کاربردِ متأخّرِ آن، در حيطهیِ مصطلحاتِ اداری؛ که البتّه بازهم رنگوبویِ همان معنایِ قديم با آن هست!) داشته باشيم: کارِ بندگانه!
ماحصل اين که: شاعر میخواهد بگويد بهجایِ کارِ بندگانهیِ بیجيرهمواجب برایِ خدا، برایِ مخلوقاتِ او (!)، بیجيرهمواجب کار کن!!
بنابراين، میبينيد که شاعرِ نظريّهپردازِ ما، متأثّر از برداشتِ عرفانی، به جعلِ چيزی میپردازد که جز «چوبِ دو سر توهّم» نيست!
در اينباره، جایِ بحث و تأمّل بسيار است...
م. سهرابی
شنبه، 2 آذر 1392، 23 نوامبر 2013
:
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen