ناگزيريم اگر که «ناگذر»يم!
چون ز-امرِ قَدَر، مايهیِ تقصير برآيد
هر فال زنی، باز، بهنامِ ذکر آيد!!
تا چُنين است که از فسق، به منع و حذريم
به جهان، از سرِ سودایِ ذکر مینگريم
تابعِ حکمِ ازل، نسلبهنسل، از پس و پيش
کُشتهیِ غصّهیِ فرجايم و، ز کون خونجگريم
قومِ حسرتکشِ عشقايم که شب، بعدِ جماع
گر طرف کون ندهد، در پیِ جلقِ سحريم!
شک مکن، زآنکه برافراشتهپرچم چو شويم
دور ازين نازبتان! ناگذر از ماچهخريم!
با چُنين دلبرکان، وای! خدا را! حرجی
نيست بر سنگ! نه بر ما، که کمی هم بشريم!!
جمعه، 28 شهريور 1393؛ 19 سپتامبر 2014
J
به بهانهیِ اين خبر:
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen