اصلاحاً، به روانِ نداشتهیِ عزيزِ دلبندم، ايرجِ دلبر، تقديم میکنم...
تُفسيری بر جُمبشِ سبز!

دو نفر، ماچهخری دزديدند
که به "تجميع"، به وی درپيچند
خر ز کف داده، چو از خوابِ گران
جست، شد در پیشان ويلهکنان
ديد در کوچهیِ موعودِ جماع
بينشان گُر زده آتش، بهنزاع
چونکه هنگامه بشد گرم بهجنگ
صاحبِ خر، که بُدَش عقلْ ملنگ
بُرد از ياد که دعوا سرِ چيست
«بنگرم» گفت، که «"حق"، جانبِ کيست؟»!
زآنميان، ديد يکی گشته زَوَر
مینهد بر درِ خر، يکّه، ذکر
وآندگر، تشنهْدلاش کرب و بلا
جگرش لک زده در حسرتِ گا
میکشد نعره همی، از تهِ حلق
که مرا نيست دگر طاقتِ جلق!
ذرّهای گر به دو چشمِ تو حياست
نوبتی هم که بُوَد، نوبتِ ماست!!
ابلهِ ما، شد ازين حال دُژَم
گفت: لبّيک! ايا ديده ستم!!
تا کشيدهستی "هل من ناصر"
ظالمی کو که زند بيهُده زِر؟
ای تو چون سبزه و، من جوبارت
خيز! کاينک، شدهام من يارت!
شاد شد رذلِ ستمديدهیِ دزد
که: زهازه! که شدم دزدِ بهمُزد!!
گفت: اگر خر بستانی و، به من
بسپاری، به خداوندِ زَمَن
بوسه خواهی زد خود بر پایام
که يقين، بهتر ازو میگايم!
طرب افزود مر آن جاهل را
خواست تا حل کند اين مشکل را
خرِ بيچاره، بهکُل منها کرد
خويش را قاطیِ آن دعوا کرد
ليک، خرگای، به صد داد و هوار
لَت برآورد و، نمودش لت و پار!
حُمق بودش، چو فتوّت ضم شد
لاجرم، مضحکهاش ماتم شد
که به "تجميع"، به وی درپيچند
خر ز کف داده، چو از خوابِ گران
جست، شد در پیشان ويلهکنان
ديد در کوچهیِ موعودِ جماع
بينشان گُر زده آتش، بهنزاع
چونکه هنگامه بشد گرم بهجنگ
صاحبِ خر، که بُدَش عقلْ ملنگ
بُرد از ياد که دعوا سرِ چيست
«بنگرم» گفت، که «"حق"، جانبِ کيست؟»!
زآنميان، ديد يکی گشته زَوَر
مینهد بر درِ خر، يکّه، ذکر
وآندگر، تشنهْدلاش کرب و بلا
جگرش لک زده در حسرتِ گا
میکشد نعره همی، از تهِ حلق
که مرا نيست دگر طاقتِ جلق!
ذرّهای گر به دو چشمِ تو حياست
نوبتی هم که بُوَد، نوبتِ ماست!!
ابلهِ ما، شد ازين حال دُژَم
گفت: لبّيک! ايا ديده ستم!!
تا کشيدهستی "هل من ناصر"
ظالمی کو که زند بيهُده زِر؟
ای تو چون سبزه و، من جوبارت
خيز! کاينک، شدهام من يارت!
شاد شد رذلِ ستمديدهیِ دزد
که: زهازه! که شدم دزدِ بهمُزد!!
گفت: اگر خر بستانی و، به من
بسپاری، به خداوندِ زَمَن
بوسه خواهی زد خود بر پایام
که يقين، بهتر ازو میگايم!
طرب افزود مر آن جاهل را
خواست تا حل کند اين مشکل را
خرِ بيچاره، بهکُل منها کرد
خويش را قاطیِ آن دعوا کرد
ليک، خرگای، به صد داد و هوار
لَت برآورد و، نمودش لت و پار!
حُمق بودش، چو فتوّت ضم شد
لاجرم، مضحکهاش ماتم شد
مدّعی، رفت و، نهان شد به نمد
ماند بر ابلهِ ما، مشت و لگد!!
ماند بر ابلهِ ما، مشت و لگد!!
پنجشنب و جمعه، 27 و 28 بهمنگِ 1390، 16 و 17 فوريهیِ 2012
$
http://mehdisohrabi.files.wordpress.com/2012/02/oona_vo_eima1.pdf
Record music and voice >>

Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen