
همينکه اين نامه به دست شما برسد شما سوگند داده میشويد که بهخاطر زندگی و سلامت خود و خانوادهتان هرگز آن را سبک نشماريد و جدّی بگيريد. به محض خواندن، بلافاصله آن را کپی-پيست کرده و برای 99 نفر ايميل بزنيد؛ نه يکنفر کم و نه يکنفر زياد.
همانطور که سوگند داده شدهايد از شما خواهش میشود که در فرستادن آن تعلّل نکنيد، و گرنه بايد تنها خود را مسبّبِ عواقب ناگوار آن بدانيد. هر خوبی که به انسان میرسد از باور و اعتقاد برمیخيزد و هر بدی که بر سر آدم فرود میآيد نتيجهی ناباوری و بیاعتقادی و تمسخر مقدّسات است. لطفاً باور داشته باشيد.
اصلِ اين نامه در روستای "چستوروحکاتب" در حوالی "ايلاپاتان" چکسلواکی (با شهری به همين نام در مرکز لاسوگاس امريکا اشتباه نشود) در کليسايی بسيار قديمی نگهداری میشود که توسّط "پيتر بادپينس" به مخزن کتابخانهی آنجا سپرده شده است. او که يک امريکايی اردنیالاصل پاکستانیتبار است سال 2003 در عراق يکشب در مهمانخانهای روبهروی مرقد علی (ع) مست کرده بود و خواباش برد، و صبح اين نامه را در جيب بغل اورکت نظامیاش يافت. فوراً از روی آن برای 99 نفر در ساير اقصیٰ نقاط جهان ايميل زد، و به ظهر نکشيده، از درجهی سرجوخگی به نايباوّلی رسيد، و فردای آن روز، برابر خوابی که ديده بود، با هواپيما پياده به چکسلواکی رفت و اصل نامه را به کليسا تحويل داد. و اکنون سُر و مُر و کيفور در امريکای لاتين در مزرعهی گرس خود زندگی میکند.
کسانی که اين نامه به دستشان رسيده بود، همه با اعتقاد کامل به پخش آن کمک کردند. امّا کسانی هم بودهاند که از روی ناباوری آن را به مسخره گرفتهاند و...
"مستر کونجواليان" که در فنلاند شمالی زندگی میکند چندسال بود از دردهای شديد معده رنج میبُرد، بهحدّی که وقتی عرق دوآتشه میخورد از نوک زبان تا زِبَکِ کوناش، يکپارچه گُر میگرفت و آن زهرماری بهکلّی و کاملاً زهرمارش میشد. وقتی اين نامه به دستاش رسيد و به 99 نفر ايميل زد، مريضیاش کلاً برطرف شد، بهحدّی که اکنون بيش از 20 سال است که روزانه يک چارليتری ودکای روسی میخورد، و انگار نه انگار.
يک مرد چلوپنج سالهی ايرانی ساکن پروس، نامه را بهتمسخر گرفت و نصف شب در اثرِ بیخوابی بيدار شد و همزمان صدای بلندی از پاشنهی کون خود شنيد، و وقتی چراغ را روشن کرد ديد امعاء و احشاءاش روی تشک يهقلدوقل بازی میکنند. از ترس، بلافاصله، طوری مُرد که حتّی جنازهاش هم بهدست نيامد.
يک مرد جوان اسکاتلندی که سهروز پيش ازآن عروسی کرده بود وقتی اين نامه به دستاش رسيد، بلافاصله از صميم قلب به 99 نفر ايميل زد، و هنوز دکمهی Sent را فشار نداده بود که زناش، بیآنکه هرگز حامله شده باشد، صبح زود، درجا سهقلو زاييد: دو دختر و دو پسر.
يک مرد کجفکر بداعتقاد اهل روستای "پلغوت" در جنوب خراسان قديم، که به يکی از شهرهای عثمانی پناهنده شده بود، وقتی اين نامه به دستاش رسيد، از روی کفر و عناد، ازآن پرينت گرفت و در مستراح کهنه و قديمی خانهی فکسنی اجارهایاش، 99 بار روی آن شاشيد -نعوذبالله-، و از همان لحظه تا بهامروز که 20 شب گذشته، از سقف خانهاش آب چکّه میکند و قوطیهای نوشابه را مانند گرزکِ بولينگ رديفبهرديف چيده که آب زندگیاش را بر باد ندهد. برق خانهاش چندبار ددری شده و برای ساعتهای متمادی غيباش زده، و جيباش بهقدری خالیست که –دور از جان- شپش درآن چارقاب میاندازد بلکه پنجقروش گيرش بيايد...
اگر میبينيد که اين شخص دچار بلايای عديدهی بيشتری نشده، بايد بدانيد که بهخاطر عدد 99 است، و ديگر اينکه اين پيرمرد فاسقِ نابههنجار، گويا از نظرکردههای قديم شيطان لعين بوده باشد، و همچنين گهگاه يکیدو تن از دوستاناش که آنها نيز کافرانی مرتدّ و خبيث بيش نيستند، با سرنگِ منحوس $ و از راه دور، داروی جانبخش به وی تزريق میکنند؛ وگرنه تاحالا دهبار برایاش در نوشهير «جنازهنمازين» گرفته بودند...
از شما خواهش میشود که اين نامه را جدّی بگيريد و با ناباوری خود، زندگیتان را به مخاطره نيفکنيد. حتماً به 99 نفر ايميل بزنيد و ايمان خود را ثابت کنيد؛ لطفاً.
همانطور که سوگند داده شدهايد از شما خواهش میشود که در فرستادن آن تعلّل نکنيد، و گرنه بايد تنها خود را مسبّبِ عواقب ناگوار آن بدانيد. هر خوبی که به انسان میرسد از باور و اعتقاد برمیخيزد و هر بدی که بر سر آدم فرود میآيد نتيجهی ناباوری و بیاعتقادی و تمسخر مقدّسات است. لطفاً باور داشته باشيد.
اصلِ اين نامه در روستای "چستوروحکاتب" در حوالی "ايلاپاتان" چکسلواکی (با شهری به همين نام در مرکز لاسوگاس امريکا اشتباه نشود) در کليسايی بسيار قديمی نگهداری میشود که توسّط "پيتر بادپينس" به مخزن کتابخانهی آنجا سپرده شده است. او که يک امريکايی اردنیالاصل پاکستانیتبار است سال 2003 در عراق يکشب در مهمانخانهای روبهروی مرقد علی (ع) مست کرده بود و خواباش برد، و صبح اين نامه را در جيب بغل اورکت نظامیاش يافت. فوراً از روی آن برای 99 نفر در ساير اقصیٰ نقاط جهان ايميل زد، و به ظهر نکشيده، از درجهی سرجوخگی به نايباوّلی رسيد، و فردای آن روز، برابر خوابی که ديده بود، با هواپيما پياده به چکسلواکی رفت و اصل نامه را به کليسا تحويل داد. و اکنون سُر و مُر و کيفور در امريکای لاتين در مزرعهی گرس خود زندگی میکند.
کسانی که اين نامه به دستشان رسيده بود، همه با اعتقاد کامل به پخش آن کمک کردند. امّا کسانی هم بودهاند که از روی ناباوری آن را به مسخره گرفتهاند و...
"مستر کونجواليان" که در فنلاند شمالی زندگی میکند چندسال بود از دردهای شديد معده رنج میبُرد، بهحدّی که وقتی عرق دوآتشه میخورد از نوک زبان تا زِبَکِ کوناش، يکپارچه گُر میگرفت و آن زهرماری بهکلّی و کاملاً زهرمارش میشد. وقتی اين نامه به دستاش رسيد و به 99 نفر ايميل زد، مريضیاش کلاً برطرف شد، بهحدّی که اکنون بيش از 20 سال است که روزانه يک چارليتری ودکای روسی میخورد، و انگار نه انگار.
يک مرد چلوپنج سالهی ايرانی ساکن پروس، نامه را بهتمسخر گرفت و نصف شب در اثرِ بیخوابی بيدار شد و همزمان صدای بلندی از پاشنهی کون خود شنيد، و وقتی چراغ را روشن کرد ديد امعاء و احشاءاش روی تشک يهقلدوقل بازی میکنند. از ترس، بلافاصله، طوری مُرد که حتّی جنازهاش هم بهدست نيامد.
يک مرد جوان اسکاتلندی که سهروز پيش ازآن عروسی کرده بود وقتی اين نامه به دستاش رسيد، بلافاصله از صميم قلب به 99 نفر ايميل زد، و هنوز دکمهی Sent را فشار نداده بود که زناش، بیآنکه هرگز حامله شده باشد، صبح زود، درجا سهقلو زاييد: دو دختر و دو پسر.
يک مرد کجفکر بداعتقاد اهل روستای "پلغوت" در جنوب خراسان قديم، که به يکی از شهرهای عثمانی پناهنده شده بود، وقتی اين نامه به دستاش رسيد، از روی کفر و عناد، ازآن پرينت گرفت و در مستراح کهنه و قديمی خانهی فکسنی اجارهایاش، 99 بار روی آن شاشيد -نعوذبالله-، و از همان لحظه تا بهامروز که 20 شب گذشته، از سقف خانهاش آب چکّه میکند و قوطیهای نوشابه را مانند گرزکِ بولينگ رديفبهرديف چيده که آب زندگیاش را بر باد ندهد. برق خانهاش چندبار ددری شده و برای ساعتهای متمادی غيباش زده، و جيباش بهقدری خالیست که –دور از جان- شپش درآن چارقاب میاندازد بلکه پنجقروش گيرش بيايد...
اگر میبينيد که اين شخص دچار بلايای عديدهی بيشتری نشده، بايد بدانيد که بهخاطر عدد 99 است، و ديگر اينکه اين پيرمرد فاسقِ نابههنجار، گويا از نظرکردههای قديم شيطان لعين بوده باشد، و همچنين گهگاه يکیدو تن از دوستاناش که آنها نيز کافرانی مرتدّ و خبيث بيش نيستند، با سرنگِ منحوس $ و از راه دور، داروی جانبخش به وی تزريق میکنند؛ وگرنه تاحالا دهبار برایاش در نوشهير «جنازهنمازين» گرفته بودند...
از شما خواهش میشود که اين نامه را جدّی بگيريد و با ناباوری خود، زندگیتان را به مخاطره نيفکنيد. حتماً به 99 نفر ايميل بزنيد و ايمان خود را ثابت کنيد؛ لطفاً.
http://mehdisohrabi.files.wordpress.com/2012/02/name_99_bar.pdf
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen