(حصولِ خالص)
علی شريعتی، آن گوزِ مدرّج
چُسونه خستری پُرمدّعا بود
اگرچه داشت استعداد و، قدری
بهگوهر، زين دغلبازان جدا بود
چو ريزهگوهرش را غسلِ گُه داد
ز گند و گوز، صاحبدکترا بود
به کونِ مارکس، میشد گرچه پنهان
صراطالمستقيفاش برمَلا بود!
نه چپ از وی قلفتی بود خرسند
نهاش زی راست، در بیاخم وا بود
ز چهگْوارا اگرچه روضه میخواند
دلاش در بندِ صد کربوبلا بود!
به پاريس اندرون، با دنگ و فنگاش
پیِ گوزی دگرگونهصدا بود
لويی ماسينيون، آن کودنِ چُس
بر اين گولِ الهی، مقتدا بود
ازين ترکيبِ گوز و گوز، مغزش
خلا اندر خلا اندر خلا بود!
چرا اصلاً ببايد رفت پاريس
مگر در حوزهاش تنگیِّ جا بود!؟
به بویِ گندِ الرّحمٰنِ ديناش
خدايی، شامهیِ وی بیخطا بود
ز اقبالِ پُکستان، داشت سرمشق
پیِ درمانِ ضعفِ اژدها بود
به بادِ کفر ديده، کاهِ امّت
بهجدّ، در جستوجویِ کهرُبا بود
جگرْخون بُد ز مرگِ آجلِ دين
که عاجل در تکاپویِ دوا بود
به ملّا، زآن تشر میزد پر از کين
که دين در معرضِ مرگِ فُجا بود
به دانشکاه، چون برخواند عزايم
ز لاشه، گرد وی غوغا بهپا بود
هيولا زنده شد؛ آن مردمْاوبار
که نفخِ وی، نشورِ اتقيا بود
حسينِ تشنهلب، برخاست از گور
که صدبدتر ز طاعون و وبا بود
خدایِ مرگ، شد آوار بر ما
وزآنپس، نيستی فرمانروا بود
ز مرگِ زندگی، گنداکِ قدساش
به کامِ ريدگانِ اژدها بود
در اين سیوسه سالِ مُظلَمِ شوم
وطن، غرقِ گُه از «خونِ خدا» بود!
قداست، تر زديم ايدون به عالم
که قدساش، پاک اندر کونِ ما بود!
بلی، انصاف بايد داد: "دکتر"
ز استادانِ فنِّ کيميا بود
تزش، در مغزشويیِّ جوانان
حصولِ خالصِ عن از طلا بود!!
چُسونه خستری پُرمدّعا بود
اگرچه داشت استعداد و، قدری
بهگوهر، زين دغلبازان جدا بود
چو ريزهگوهرش را غسلِ گُه داد
ز گند و گوز، صاحبدکترا بود
به کونِ مارکس، میشد گرچه پنهان
صراطالمستقيفاش برمَلا بود!
نه چپ از وی قلفتی بود خرسند
نهاش زی راست، در بیاخم وا بود
ز چهگْوارا اگرچه روضه میخواند
دلاش در بندِ صد کربوبلا بود!
به پاريس اندرون، با دنگ و فنگاش
پیِ گوزی دگرگونهصدا بود
لويی ماسينيون، آن کودنِ چُس
بر اين گولِ الهی، مقتدا بود
ازين ترکيبِ گوز و گوز، مغزش
خلا اندر خلا اندر خلا بود!
چرا اصلاً ببايد رفت پاريس
مگر در حوزهاش تنگیِّ جا بود!؟
به بویِ گندِ الرّحمٰنِ ديناش
خدايی، شامهیِ وی بیخطا بود
ز اقبالِ پُکستان، داشت سرمشق
پیِ درمانِ ضعفِ اژدها بود
به بادِ کفر ديده، کاهِ امّت
بهجدّ، در جستوجویِ کهرُبا بود
جگرْخون بُد ز مرگِ آجلِ دين
که عاجل در تکاپویِ دوا بود
به ملّا، زآن تشر میزد پر از کين
که دين در معرضِ مرگِ فُجا بود
به دانشکاه، چون برخواند عزايم
ز لاشه، گرد وی غوغا بهپا بود
هيولا زنده شد؛ آن مردمْاوبار
که نفخِ وی، نشورِ اتقيا بود
حسينِ تشنهلب، برخاست از گور
که صدبدتر ز طاعون و وبا بود
خدایِ مرگ، شد آوار بر ما
وزآنپس، نيستی فرمانروا بود
ز مرگِ زندگی، گنداکِ قدساش
به کامِ ريدگانِ اژدها بود
در اين سیوسه سالِ مُظلَمِ شوم
وطن، غرقِ گُه از «خونِ خدا» بود!
قداست، تر زديم ايدون به عالم
که قدساش، پاک اندر کونِ ما بود!
بلی، انصاف بايد داد: "دکتر"
ز استادانِ فنِّ کيميا بود
تزش، در مغزشويیِّ جوانان
حصولِ خالصِ عن از طلا بود!!
يکشنبه، 2 بهمن 1390، 22 ژانويه 2012
$
پیدیاف:
http://mehdisohrabi.files.wordpress.com/2012/01/zin_kimiaye_vazhoon_ed1.pdf
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen