
امّا ايميل حاویِ موعظهواری بسيار عليهالسّلام بود، که به نافِ زرتشت بستهکرده شده بود!
چند بيتی از ما در دفاع از آن بزرگ، که بسيار چيزها از وی آموختهايم، از طبع خشکيدهمان تراوش فرمودن گرفت؛ که با اين توضيح، به آن دوست نازنين، ريپلای شد.
معالاسف، با خودمان گفتيم بد نيست دوستان فيضبوک (و ايضاً بلاگر) را هم به فيض برسانيم.
اينک، اين شما، و اين هم يادداشت و نظم فقير. (عيناً؛ با تغييری در عنوان!)
:
دوست عزيز!
اين سخنانِ گهربار هيچ ربطی به زرتشت ندارد. البتّه شما فقط «ناقلالميل» آن شدهايد. حواستان باشد، اينروزها بازارِ «سخنبستن به بزرگانِ ايران» خيلی داغ شده؛ و اين فقره نيز، ازآنجملهست...
وقتی ديدم، اوّل چند دقيقهای مات ماندم...
زمانی، در سدههایِ نخستِ يورشِ رسولِ ريمنِ اهريمن (محمّدِ نبیالله)، تازيان کارشان اين بوده که سخنانِ بزرگِ بزرگانِ ما را (و ازآنِ يونانيان و هندوان و عيسويان و غيره و غيره را) بدزدند، و با يک «قال...» به نامِ ريدگانِ اهريمن (يعنی همان اولياءاللهشان) بنويسانند... و حالا دوباره انگار «دورِ برگشت» بازی شروع شده!!
بعد که کمی از بهت بهدرآمدم (اگرچه اينروزها در اوجِ بدحالی بهسرمیبرم...)، اين چند بيت را سرودهکرده نمودم. اميدوارم خوشتان بيايد، و اگر دوست داشتيد، به ديگران هم فرستان کنيد...م. سهرابی
07/11/2011 06:57:20 ب.ظ
چه زرتشتِ غشنگِ عليهالسّلامی!!^^--^^--^^-
خبرت هست که توفان شده است؟
کارِ آشفته بهسامان شده است؟
خبرت هست که زرتشتِ مهين
رفته و، پاک مسلمان شده است؟
بيست و يک نسکِ اوستای کهن
داده و، پيروِ قرآن شده است؟
میکند موعظه، مانندِ علی
صفدرِ بيشهیِ عرفان شده است؟
نيمهشب، نالهکنان بر سرِ چاه
بر کُسِ فاطمه گريان شده است؟!باورت نيست اگر، اين سندش
که به ايميل، فرستان شده است!!
هذهالايميل:
از زرتشت پرسيدند زندگی خود را بر چند اصل بنا کردی
فرمود چهار اصل
دانستم رزق مرا ديگری نمیخورد پس آرام شدم
دانستم که خدا مرا میبيند پس حيا کردم
دانستم که کار مرا ديگری انجام نمیدهد پس تلاش کردم
دانستم که پايان کارم مرگ است پس مهيا شدم
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen