اگر آن فردوسیِ زمان بود، لابد ايشان هم عبيدِ زمان است!
اگرچه اين آقا را آنقدر کاملاً و سراپا مضحک، امّا بههمان اندازه گنده نيز، بزرگ کردهاند که فیالواقعوالحقيقه آدم میهمیهراسد که چارکلام چيز، اعنی رديّه از خود در همیکند (و متأسّفانه اگرنه اغلب، لااقل چهبسا که ياریرسانیِ پروژهیِ «اينآقابادکنی»، از سویِ کسانی ديده میشود که نبايد ديده شود، و دلِ آدم میسوزد که چرا ما جماعتی که درد و زخم داريم، نبايد قاعدهیِ روشنمان را با هيچ شيخبادِ هياهويی فراموش نکنيم...)، مگر اينکه آن آدم کلّهاش چندان بهحال نباشد، که اعنی سود نخواهد و از زيان نهراسد؛ که گويا بايد قدری يا بيشتر چل تشريف داشته باشد... و اين يعنی که مثلاً من... میخواهم چارکلمهام را نترسم و بنويسم!
فکاهيّات بهکنار، در کجایِ بهاصطلاح اشعارِ اين آقا چيزی ازآندست سراغ کردهايد که هرجا و دمبهدم هر اراجيفی که میبافد را علم میکنيد که: آی! های! وای! ببين چه گفته! چه کرده! تازه، خودش با تاکسی رفت زندان همیشود!!
ويدئویِ حضرت، از مکانِ فوق حذف شده، لکن، ما گشتيم و آن را در نشانیيی ديگر يافتيم! (23 مهرماه 1396؛ 15 اکتبر 2017)
همين يک سخنپراکنیِ حضرتاش، کافیست، اگر در ما گوشِ شنوا و نظرِ دقيقِ نقد، نخشکيده باشد.
از اينکه کسی از خودش با پيشلفظِ «آقا» ياد کند، گيرم که در نقلِقول، در میگذريم؛ درحالی که معمول است که بگوييم «فلانی»! بعد، نقد کرده به کيسه میاندازد که «فرهيخته» هم هست! و طوری میگويد «شعری که برایِ خليجِ فارس گفتهم» «شعری که برایِ تمب... گفتهم» که گويی واقعاً نمیداند که شعر چيست و چه بايد باشد. اينکه آدم از ناچاری، سرِهمکردهنوشتهاش را «شعر» بنامد، فرق میکند با اينکه واقعاً بداند!
...
من نمیفهمم اين جفنگيّاتِ يککلاغچلکلاغ را ايشان واقعاً از کدامِ کتاب درآورده که اينقدر مستند چشمغرّه میرود و میفتوايد! بحثِ زبان و نژاد، محلِّ طرح دارد، امّا به اين شوری و سرراستی که ايشان شعار میدهد نيست.
بگذريم...
میفرمايد که لشکر هشتادهزار نفری، سه روز نان خوردهاند از آردی که با آسيابی آس شده که با خونِ ايرانیها میچرخيده...
از خالد بن وليدش بگذريم!
میخواهم محاسبهیِ سادهای انجام دهم. اينقدرها که حساب خواندهام ديگر! بهفرض که هر نفر در هر روز فقط يک گرده (قرص) نان خورده باشد، مجموعِ نوانين میشود 240 هزار نان! و بهفرض که وزنِ آردِ هر نان را مثلاً 200 گرم بگيريم، مجموعِ آن 48 تن خواهد بود!
کسانی که مانندِ فقير، زادشان اقتضا میکند که چيزهايی از ديدهها يا شنيدههایِ روزگارانِ کهنشان را بهياد بياورند، تصديق خواهند نمود که آسيابِ آبی، توانِ کاملاً محدودی داشته. گُمان نمیکنم که يک آسيابِ آبی، هرقدر هم که بزرگ بوده، میتوانسته در شبانهروز بيش از حدّاکثر مثلاً هزار کيلو (يک تن) آرد کند؛ که يعنی آن ناخالدِ فلانفلانشده که اينکار را نکرده امّا ايشان به او نسبت میدهد، میبايست با کلِّ لشکرش، لااقل يکماهونيم آنجا تمرگيده باشد تا بتواند سوگندش را راست بياورد؛ يا بهعبارتی، بتواند کاری کند که امروز منِ فضولباشی، نتوانم بگويم آقایِ شاعرِ فرهيخته، کسشير میبافد!!
بگذريم. واقعاً بگذريم!
از خودم شرم دارم که وقتام را به پتّهزنیِ ياوههايی ازيندست مضحک و مفلوک، هدر میدهم...
اصلِ سخنِ من چيزِ ديگریست.
گويا اين آقایِ شاعرِ فرهيخته و همپالکیهاشان، قدری بيشازحد دير به عرصه تشريف آوردهاند. اينگونه عربستيزیِ مسخرهیِ چندشآور را منِ کويرزادهیِ بیاستاد، که در طولِ اين سالها مدام درگيرِ همين عوالم بودهام، سالها سال پيش مرتکب میشدم. از حدود و حوالیِ 62 عربستيزی داشتم تا... بهجرأت میگويم پانزدهسالی هست که در اين زمينه، به روشنی رسيدهام. حالا، شاعرِ فرهيختهیِ ما، با آنهمه اساتيدانِ اندر کنارشان، چرا تازه اينروزها آنهم در اين سنينِ نهپايين، عربستيز شدهاند، معمّايی نيست؛ امّا شگفتآور هست!
جنابِ حضرتِ عالیپيام! وقتی شما «عرب» را میستيزيد، بايد روشن باشد که منظورتان از عرب، کيست يا چيست! امّا ظاهراً شما بينِ عربی که هزاروچارصد سالِ پيش، به ايران تاخته، و عربی که امروز (بهزعمِ شما فقط) در عربستان زندگی میکند، فرقی قائل نيستيد...
رها کنم...
با کسی که هنوز بلد نشده که چارصفحه کتاب را درست بخواند و اگر قرار است جايی رسماً سخنپرانی کند، لااقل رویِ کاغذ بنويسد تا قصّه نبافد، به اسمِ گزارشِ تاريخ... چه میتوانم بگويم!؟
چه؟ نه، واقعاً با يک شاعرِ فرهيخته، که تازه زندان هم همیرود، چه میتوان گفت که اين انبوهِ مايان که او را باد همیکنيم، برنياشوبيم و فرياد نزنيم:
آهای مرتيکه! مهدیِ سهرابی!
فردوسیِ زمان، استاد بادکوبهای[1] را کوبيدی، هويچ شديم و هيچ نگفتيم؛ حالا کارت به جايی رسيده چغندر که شاعرِ نازنين و فرهيختهمان را به بیسوادی و عوامفريبی و فرصتاندوزی متّهم میکنی!؟ گاله را ببند تا نيامدهايم ببنديم...!
::::
يکشنبه، 3 خرداد 1394؛ 24 می 2015
?
پابرگ:
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen