اسلام عثمانیاين چند بيت زير يک کليپ تبليغاتی تلويزيونی ترکهای عثمانی تايپ شد که ضمن آن چند دخترک نازکاندام (بدون لچک) شبيه به عروسکهای باربی يا زنان پشت ويترين محلههای آنچنانی شهرهای بزرگ اروپايی همراه با چند پسر جوان خوشاندام و خوشلباس و زيباروی (بدون ريش) به زبان انگليسی (البته به لهجهء ترکی) اسلام را به جهانيان معرفی میکردند.آنها ضمن کپیکردن قر و اطوار تاپ مدلهای روز، با لحنی مکُش مرگ ما میگفتند: اسلام يعنی صلح. اسلام يعنی دموکراسی. اسلام يعنی حقوق بشر. اسلام يعنی عدالت. اسلام يعنی مخالفت با سانسور، مخالفت با فاشيسم استالينيسم و ديکتاتوری، الی آخر....خلاصه اسلام در فرهنگ اين عروسکهای باربی معادل همه آرزوهايی بزرگ و دستنيافتنیای بود که بشريت قرنهاست در جستجوی آنها خود ر ا به آب و آتش میزند.کوتاه آن که آنچنان اين زيبارويان ترک (که يادآور حوری و غلمانهای بهشتیای بودند که ملاهای شيعه وعده میدهند) از اسلام سخن گفتند که از شما چه پنهان دهان ما شيعهزادههای اسلام انقلابی ديدهها و حکومت آخوندی ديدهها را آب میانداخت.اين بود که در يک آن به ياد برخی روشنفکران دينی در همين حکومت اسلامی خمينيستی افتاديم که اينجا و آنجا میگويند «علاقمند به پيادهکردن مدل اسلام ترکيه يعنی اسلام همين عروسک باربیها در ايران هستند».ما هم آرزوی دور و دراز بهشت روی زمينیمان را در خودمان تجديد کرديم و بر آن شديم تا از طريق ابيات زير پيام و آرزوی قلبی خود را به اين روشنفکران دينی برسانيم و از آنها بخواهيم که معطل نکنند و آستين را بالا بزنند که داروی درد ما در همين اسلام عثمانی است. اسلام هوسانگيزی که در کليپ مزبور بهخوبی معرفی شده و در دسترس همه خواهندگان و آرزومندان و هوسبازان جهان قرار گرفته است:
اسلام عثمانی
شيعهای هرچند ايرانيستمطالب اسلام عثمانيستمآی روشنفکر دينی ای براربهر ما اسلام عثمانی بياردر همين دنيا به ما حوری بدهاندکی اسلام اينجوری بدهآن ولی و آن فقيهت را ببربهر ما اسلام عثمانی بخراندکی از خرج خود کم میکنيمکارمزدت را فراهم میکنيمتاقيامت دوستدارت میشويمزائر سنگ مزارت میشويمآی روشنفکر دينی يا اخيبهر اين بيع و شری از جا وخی [1]
م. سحراين هم لينک آن تحفهی عثمانی برای آنها که علاقمند به پيادهکردن بهشت در روی زمين و دستيابی به حور و غلمان در همين دنيای فانی هستند
[1] وخی يعنی برخيز
م. سحرِ عزيزِ دلبند! جنابِ استاد جلالی!
اينروزها خيلی باعثِ زحمت و آزارِ شما بودهام. چندشبِ پيش که در فرصتی کوتاه، شعرِ زيبا و جانانهیِ «از جا وخی!» (اسلامِ عثمانی) را ديدم، اگرچه در حضيضِ ماتم و درماندگی به سرمیبردم، يکّهناگه، انگار که نيرویِ لايزالی در حضرتِ خداوندیمان بادِ غيرت دمانده باشد، وخيزيدم و حضرتِ الهامبانو، ملقّب و مُعَنوَن به «جنّالشّعرا» را طلبان نمودم...
اين مثنویِ کوتاهِ عاميانگی، حاصلِ اندرسپوختِ هنریِ آن بزرگوار بانویِ الهاماتالادبيّه و انزالاتالشّعريّه ست!!
و تقديم میکنم به خداوندگار م. سحرِ عزيزِ دلبند!
باشد که باعثِ مختصر سروری گردد...
::::
مسلمون میشم و اونم هلو! مشت!
نگو دهنام آب افتاد
دلام به تاپتاپ افتاد
اسلام اگه که اينه
هرکی نخواد لعينه!
حالا که دستِ برقضا
توُ آنقرهم حالاحالاها
میرم میگم اشهد ان
میشم مسلمونِ خفن
فکرایِ يارو با ياروش
هی میکنم؛ يهعالمه روُش!
جوری که نباشه مشکوک
تا بشه کيفکام کوک
گرچه که خيلی پيرم
اومده بودم بميرم
بهياد اون روزایِ دور
به مرگ میگم: دور دور دور! [1]
تا بکنم عشقایِ توپ
قلبه بگه گروپگروپ
عيالو زود دک میکنم
ابتياعِ يه جک میکنم!
کيفِ کوکِ اينجوری میخوام
دل دارم منم؛ حوری میخوام!
آخ! واسه غلمان میميرم
میشه دوسهتايی بگيرم؟!
میشم فدا پيامشون
غلامِ اون غلامشون!
با اين بهشتِ نازنازی
ديوونهم برم خانمبازی!؟
بگو درشو باز بذارن
عرق بذارن! ساز بذارن!
کافرِ مسلمون میرسه
که اُفتوخيزِش مَلَسه!
میخواد بزنه صاف توُ هدف
حوري بهصف!! غلمان بهصف!!
اسلامِ نابِ ممّتی!
واییی! چقذه تو کيف مِتی!! ووویی!!!
::::
م. سهرابی
سهشنبه شب، 8 ارديبهشت 1394؛ 28 آوريل 2015
افزايش و اکمال: يکشنبه، 13 ارديبهشت 1394؛ 3 می 2015
?
پابرگ:
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen