
(شعری از غادةالسّمان؛ سوريّه)
اگر به خانهی من آمدی
برايم مداد بياور مداد سياه
میخواهم روی چهرهام خط بکشم
تا به جرم زيبايی در قفس نيفتم
يک علامت هم روی قلبم تا به هوس هم نيفتم!
يک مداد پاککن بده برای محو لبها
نمیخواهم کسی به هوای سرخیشان، سياهم کند!
يک بيلچه، تا تمام غرايزم را از ريشه درآورم
شخم بزنم وجودم را ... بدون اينها راحتتر به بهشت میروم گويا!
يک تيغ بده، موهايم را از ته بتراشم، سرم هوايی بخورد
و بیواسطهی کلاه کمی بيانديشم!
نخ و سوزن هم بده، برای زبانم
میخواهم ... بدوزمش به سق
... اينگونه فريادم بیصداتر است!
قيچی يادت نرود،
میخواهم هر روز انديشههايم را سانسور کنم!
پودر رختشويی هم لازم دارم
برای شستشوی مغزی!
مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند
تا آرمانهايم را باد با خود ببرد به آنجايی که عرب نی انداخت.
میدانی که؟ بايد واقعبين بود!
صداخفهکن هم اگر گير آوردی بگير!
میخواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب،
برچسب حيوان میزنندم
بغضم را در گلو خفه کنم!
يک کپی از هويّتم را هم میخواهم
برای وقتی که خواهران و برادران دينی به قصد ارشاد،
فحش و تحقير تقديمم میکنند،
به ياد بياورم که کيستم!
ترا به خدا ... اگر جايی ديدي حقي ميفروختند
برايم بخر ... تا در غذا بريزم
ترجيح میدهم خودم قبل از ديگران حقم را بخورم!
سر آخر اگر پولی برايت ماند
برايم يک پلاکارد بخر به شکل گردنبند،
بياويزم به گردنم ... و رويش با حروف درشت بنويسم:
من يک انسانم
من هنوز يک انسانم
من هر روز يک انسانم ...
برايم مداد بياور مداد سياه
میخواهم روی چهرهام خط بکشم
تا به جرم زيبايی در قفس نيفتم
يک علامت هم روی قلبم تا به هوس هم نيفتم!
يک مداد پاککن بده برای محو لبها
نمیخواهم کسی به هوای سرخیشان، سياهم کند!
يک بيلچه، تا تمام غرايزم را از ريشه درآورم
شخم بزنم وجودم را ... بدون اينها راحتتر به بهشت میروم گويا!
يک تيغ بده، موهايم را از ته بتراشم، سرم هوايی بخورد
و بیواسطهی کلاه کمی بيانديشم!
نخ و سوزن هم بده، برای زبانم
میخواهم ... بدوزمش به سق
... اينگونه فريادم بیصداتر است!
قيچی يادت نرود،
میخواهم هر روز انديشههايم را سانسور کنم!
پودر رختشويی هم لازم دارم
برای شستشوی مغزی!
مغزم را که شستم، پهن کنم روی بند
تا آرمانهايم را باد با خود ببرد به آنجايی که عرب نی انداخت.
میدانی که؟ بايد واقعبين بود!
صداخفهکن هم اگر گير آوردی بگير!
میخواهم وقتی به جرم عشق و انتخاب،
برچسب حيوان میزنندم
بغضم را در گلو خفه کنم!
يک کپی از هويّتم را هم میخواهم
برای وقتی که خواهران و برادران دينی به قصد ارشاد،
فحش و تحقير تقديمم میکنند،
به ياد بياورم که کيستم!
ترا به خدا ... اگر جايی ديدي حقي ميفروختند
برايم بخر ... تا در غذا بريزم
ترجيح میدهم خودم قبل از ديگران حقم را بخورم!
سر آخر اگر پولی برايت ماند
برايم يک پلاکارد بخر به شکل گردنبند،
بياويزم به گردنم ... و رويش با حروف درشت بنويسم:
من يک انسانم
من هنوز يک انسانم
من هر روز يک انسانم ...
&
از ايميل يک دوست...
و در جستوجويی که برای يافتن متن اصلی کردم (و متأسفانه آن را نيافتم)، متن فارسی را در چند سايت و وبلاگ ديدم؛ ازجمله اينجا:
http://www.ashpazonline.com/weblog/tabassom407/161895
اگرچه سواد عربیاش کلاً نم ورداشته، چنانچه متن اصلی را جايی يافتيد، حتماً فقير را هم خبر کنيد...
×××
صفحه:
https://www.facebook.com/GHADA.AlSAMAN
درود بر شما با معرفی یه شعری زیبا از این خانم شاعر.
AntwortenLöschenشعری که این بانو سروده است، گویای شرایط و
حال مردم ایران است.
گوئی یکی از مردم ایران سخن می گوید، اگرچه
شرایط سوریه هم شبیه ایران است.
.
درود بر این شاعر آزاد اندیش