در بابِ «آخوندِ خوب»!!
ديده و شنيده میشود که هنوز بعضاً کسانی به امثالِ طالقانی (اوا! پدرطالقانيه ايشون که!) و منتطریِ گوز، به ديدهای ديگر مینگرند. ايدون بادش اين است که هرکسی آزاد است هرجور ميلاش بود خيالات بورزد، و آن را فیالمثل «نظرِ شخصی» بنامد. معالاسف، ما هم آزاديم که گپ بزنيم...
البتّه من به واقعهیِ 57، کلاً بهگونهای ديگر، و بهقولِ علما: از نگری ديگر مینگرم؛ نگری که چهبسا از نگرِ بسيارانی از ديگران، جز ياوهای سخيف و مبتنی و متّکی (منوچهر متّکی نه؛ خودِ متّکی منظورمه) بر مشتی شبهاسطورهباوریِ عجينشده با قدری ملاطِ خوشخيالی نباشد... امّا، هنگامی که همرنگِ جماعت شده و بهوجهِ معمول مینگريم، معالاسف بايد عرض کنيم: همون طالقانیِ نطفهیِ بسمالله و منتظریِ عنالله بودند که ما را به روزِ سياه نشاندند، ببهم!
امامِ مرحوم را که کسی نمیشناخت. بعد هم که تشريف آورد که گپيدن بلد نبود (يادتان رفته میگفت: من دولت تعيين میکنم، و بلافاصله میفرمود: من تویِ دهنِ اين دولت میزنم!؟). واقعِ امر، اين دو خسترِ بويناک (و امثالِ آن بازرگانِ مدنگِ پفيوز، تا به داگدر يزدیِ نکبات چه رسد!) بودند که امام را بهقالبِ کون ما ملّت تراش دادند! ريزه آبرویشان را، بیادبی میشود عينِ تُف زدند درِ کونِ ما ملّت، و نگذاشتند دردِ خرزهیِ اسلام را يکهو بچشيم، که نکند يکوقت در برويم!!
آخوند که آخوند است عزيز من؛ خوب ندارد ديگر! هرکدام از همين خوبهایاش را که میگوييد، قدرت بدهيد ببينيد چه حيدرِ کرّاری از کار درمیآيد! صرفِ باورِ به قرآن کافی است که او را اثباتاً «قاتلِ بالفعل» بدانيم. و چنانچه فیالواقع کسی يافت شود که همهجوره امتحاناش کنيم و آدمخوار نباشد، جایاش جایِ ديگریست. کسی را که «شبِ تارِ سياهچال» را يقين بداند که «روزِ روشن» است، بنا به شيوهای که نو و کهن هم ندارد، بايد زنگ زد که بيايند پيراهنِ چپّه تناش کنند و ببرندش برایِ معالجه!
اين مسيحيّت نيست که بتوان برایِ آن کشيشِ «خوب» و «بد» قائل شد؛ يا از آن گشادتر، تصوّر کرد که میتوان بدونِ ريشهکنیِ اصل، دستاش را از حکومت جدا کرد...
9 ارديبهشت 1390
:


Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen