اسلامشناسی (درسهای نوشهير؛ الجلسةالاُولیٰ: طريقةالروشمند فی دکّالضعيفاتالواسعات، بالکوهانالاشترالدوکوهانک!)

نخست اين را بخوانيد:
http://www.zandiq.com//yaveh/0000000063.shtml
[1]
در اين نوشتار که ملاحظه کرديد، البتّه قرار نبوده که کاتب همهی خاصيتهای شتر را برملا گرداند؛ وگرنه، شتر بسيار خاصيت دارد؛ و ازآنجمله است کوهانِ ايشان... و اين فقره را، فقير نامراد، راویِ حاذقِ حاضر، خود با هردو گوش خود استماع نموده، و در صحّت آن، جای هيچ ريب و شبههای نيست.
راوی گويد:
شبی در محضر حضرت امام جعفر صادق (صلواتالله و غلامهُ اجمعين) بودم و آن حضرت، علومی را که پدر بزرگوارشان حضرت باقر عليهالسّلام شکافته بودند، و بعضاً پخش و پلا شده بود به کيسه میکردند. در همين اثناء، مردی از شيعيان خلّصِ امام هشتم ثامنالحجج عليهالسّلام وارد شد و خود را به پاهای حضرت امام (قدّس سرّه) انداخت، و های های بنا کرد به عرّ و گوز گريه. امام خيلی ناراحت شدند و فرمودند: ما طاقت گريهی تو را نداريم. تو آنقدر خوبی که از شيعيان خلّص نوهی ما که هنوز پدرش هم از کمرمان بيرون نيامده بهشمار میروی، بگو که دردت چيست؟
آن مرد دوباره خودش را روی پاهای امام انداخت و شروع کرد به پاچهخواری. امام ناراحت شدند و فرمودند: مرتيکهی قرمساق، جون بکن دردتو بگو که خيلی کار داريم؛ امشب بايد با 13 ضعيفهی عاجزه، 24 کرّت جماع شرعی کنيم... شيعهی خلّص ثامنالحجج سرش را بالا آورد و يک «قربان دهانتان بروم» گفت و شروع کرد به شرح مفصّل ماجرا و عريضهی خود، که خلاصهاش اين بود که مردک هيژده زن داشت، میخواست 17 تای آن جکو جونورها را طلاق بدهد و باز نوزده بار تجديد فراش کند؛ و هر هفدهتا را چندبار به گونی کرده خدمت نوهی قاضی شريح مرحوم برده بود، امّا آن ديّوث در محتويّات گونیها عيبی سراغ نکرده بود و تن درنداده بود که آن يکمشت ضعيفهی مفلوک بيچاره را، بدون پرداخت «اجرت»شان، از سر مردک باز کند؛ و مردک خلّص هم نم پس نمیداد...
گوزگوز التماس مردک که تمام شد، حضرت از غيظ، يکی از کيسههای علوم شکافتهشدهی پدرشان را بر سرش کوبيدند و فرمودند: مرتيکهی خلّصِ احمق! وقتی میفرماييم بيا در محضر ما بنشين شاگرد ما باش که ما مجبور نشويم بگوييم «اگر بهقدر 7 بزغاله پيرو صدّيق میداشتيم هرآينه بر عليه پسرعموهای عبّاسیمان قيام میکرديم» که به خرجات نمیرود. اگر تلمّذ کرده بودی، لازم نبود خفّت بکشی و به نوهی آن مرتيکه، قاتل جدّمان التماس کنی. پس بشنو که برایات حديثی بگوييم؛ و ما اين را از پدرمان شنيدهايم، و اوشان از پدرشان، و پدرشانشان از پدرشان، و باز اوشانشان از پدرشانشانشان: شير بيشهی توحيد، حيدر کرّار، صفدر قهّار، مجاهد طرّار، امير مؤمنان علیّ «بیطالب»، و آن حضرت از اسوهی حشفهی کونين، سيّد ثقلين، خاتمالانبيا و ماتمالمرسلين صلواتالله اجمعين شنيدهاند، که:
آن مردک جلمبر پُرجماعی که بخواهد واسعه را به ضايقه بدل نمايد، و قاضی بر ضعيفه عيبی نبيند و حکم به «اجرت» نمايد، و آن جلب نخواهد که بسلفد، پس بيابد اُشتری دوکوهانه، و برگيرد پارهای کوه از کوهان دوّم او، و به مطبخ رود و درآن اثناء که ضعيفهی مفلوکهی واسعه، کون خود را بالا داده سر را خم نموده و در کلوک اُشتر اجاق پف مینمايد و خاکستر بهچشم دارد و جايی نمیبيند، آن پارهکوه را، همراه با نام آن ضعيفهی واسعه و هر ضعيفهی واسعهی ديگر که بخواهد از سر باز کند، در ديگ بريزد و سه صلوات ناب محمّدی بفرستد و اين دعا را، پيش ازآنکه ضعيفه بفهمد تلاوت نمايد، که: الهی! بارالها! اين واسعه(ها) را از من بگير و از سولاخ گشاد رحمت خود، يک تنگ ديگر عطا فرما. و اگر بيش از يک تنگ بخواهد، جان بکند و شمارهاش را بگويد... و بداند که فردای شبی که ضعيفهی واسعه از آن غذا کوفت نمايد، بر ميان هردو کتف او، کوهانی برآيد به اين کلفتی...
...
سخن امام بهپايان نرسيده، مردک، چون گوز که از مقعد برون جهد، در کوچهپسکوچههای تاريک مدينهی منوّره گم شده بود...
ابله خلّص آنقدر نايستاد تا بپرسد: کوهان دوّم از سمت سر يا از سمت کون؟!
$
https://mehdisohrabi.files.wordpress.com/2012/04/eslamshenasi_oshtor.pdf
?
پابرگها:
[1] در سايتِ «زنديق» تغييراتی واقع شده و نوشتهیِ موردِ نظر، بهکلّی غيب شده!
با جستوجو در سايت، دو نوشته يافتم؛ امّا يادم نمیآيد که فقرهیِ موردِ نظرِ من، يکی از همين دوتا بوده، يا نوشتهای ديگر...
بههرحال، من بیتقصيريم!!
::::
آن دو نوشته:
http://zandiq.com/2008/02/06/shashe-shotor
http://zandiq.com/2008/01/15/edrare-shotor
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen