شعر ِ بلند و باشکوه ِ « پادشاه ِ فتح » ِ نيما يوشيج ، مقابله ، تايپ ، و پست شد . مطمئن و بینقص ( در حدّ ِ توان . باز هم اگر موردی خطا شده باشد ، اصلاح خواهد شد ) .
اگر خواندهايد ، باز يک يا چند بار ِ ديگر هم بخوانيد ؛ و اگر نخواندهايد ، چندين بار بخوانيد ( از زمختی ِ ظاهرش هراس نکنيد ! ) .
صدای ِ امروز ِ ما اسيران ِ دردمندان ِ به لحظهی ِ پيروزی ِ آزادی رسيدگان است . ايدون باد !
کاش میتوانستيم نيما را بشناسيم .
باور نکنيد که برخی قالقال میکنند و قلمفرسايی .
نخواندهايمش . چرا نمیخواهيم اقرار کنيم ؟!
فکر میکنم در نخستين ويژهنامهی آدينه بود (سال 1372 به گمانم) که مصاحبهای گذاشته بودند از نصرت رحمانی. نصرت در آن اشارهای هم کرده بود به نيما که به باور من، بس بیبديل بود. دوست دارم در بارهی اين اشاره مطلبی بنويسم. به همين خاطر واگذارش میکنم به وبلاگ.
AntwortenLöschenشاد زی.
یکی از کلیدی ترین علل در سایه گذاشتن نیما این بوده که اون روزها جنبش چریکبازی علم شده بود و جوونا و ایدئولوژی زده ها، دنبال تهییجگر می گشتند. این بود که شاملو، پاسخگوی اون طیف چریکباز شد و خود به خود، همین مسئله باعث شد که نیما به سایه، رانده شود. البته و خوشبختانه، بعد از رسوا شدن حکومت آخوندی و ختم اون چریکبازیهای تهییجی، کم کم خیلیها دارند می فهمند که « نیما »، چه پیام ژرفی و چه شعرهای لطیف و عمیقی داشته. نامه هاش را بخون. دقت کن فقط به اون نوع عمیق و تکاندهنده نگاهش .
AntwortenLöschenآريای ِ نازنين !
AntwortenLöschenاين روزها دارم نيما رو دوباره ، بلکه چندبارهخوانی می کنم ؛ امّا هنوز سروقت ِ نامهها نرفتهم . البتّه اونارو بارها خوندهم . حالا که گفتی ، نامهی ِ به صادق هدايت رو ، همين دوسهروزه تايپ میکنم ، میذارم .
شاد و سربلند باشی
***
زهری ِ عزيز !
منتظر ِ نوشتهی ِ شما راجع به نيما ( و اشارهی ِ نصرت رحمانی ) هستم . فکر میکنم گفتن از نيما ، دقيقاً ، گفتن ِ از خود ِ امروز ِ ماست .
پيروز باشيد و شاد