رحمانی ساختن اسلام، فريب مردمان است.
««رحمانی ساختن اسلام، فريب مردمان است»»
اسلام زمانی پذيرفته خواهد شد که شمشير و تيغ خونريزش را بدور افکند و ارزشهای ارجمند و مردمیِ فرهنگ ايرانی را پذيرفته و ارج نهد. بزرگترين اصل اين فرهنگ، يعنی «گزندناپذيری جان و زندگی و خرد مردمان» را پذيرفته و هيچ گونه حق ويژهای برای خود قائل نباشد. ای کاش «روشنفکران» دينی، دست از انشاءنويسی و کپُیکردن افکارغرب برداشته و از رکابداری ارتجاع و تاجبخشی به ملايان و دشمنی با ايران و خود، دست میکشيدند. اگر واقعا راست هستيد، اين سخنان زندهياد استاد منوچهر جمالی را که بيش از چهار دهه برشالودهی فرهنگ ايرانزمين، عبارتبندی نموده، مشعل راه خود و آزادی ايران از چنگال اسلام قرار دهيد.
نخست معنای «گزندناپذيری جان و زندگی و خرد مردمان» از زندهياد استاد منوچهر جمالی آورده میشود و سپس با معنای «رحمت» و «اسلام رحمانی» بيشتر آشنا میشويم:
«« اينکه در فرهنگ ايران، جان و خرد انسان مقدس (گزندناپذير) است، يعنی چه؟
يعنی، هيچ قدرتی، حق کشتن انسان و آزردن خردش را ندارد ...
يعنی، کشتن به حق، برضد حق هست.
حقی که امر به کشتن بدهد، ناحقست ...
يعنی، هيچ ملائی، حق فتوای قتل و فتوای جهاد ندارد ...
يعنی، هيچکسی حق ندارد، امر به معروف و نهی از منکر بکند ...
يعنی، هيچ کتابی و پيامبری و رهبری و آموزهای، جز جان وخرد انسان، مقدس نيست ...
يعنی، هيچکس، حق سلب آزادی از خرد انسان در انديشيدن ندارد، چون خرد انسان، از جانش میجوشد ...
يعنی، فقط خرد انسانی، حق نگهبانی و سامان دادن جان يا زندگی را دارد ...
يعنی، فرقی ميان بودائی و يهودی و مسلمان و زرتشتی و ترک و عرب و کرد و چينی و هندی نيست ...
يعنی، گرانيگاه و سرچشمهی حقوق انسانها، جان وخرد انسانهاست، نه ايمانشان به عقايد و اديان و مکاتب و ايدئولوژیها ...
يعنی، حکومت دينی و ايدئولوژيکی، سلب آزادی از خرد انسانیست که از جان میجوشد ...
يعنی، «زندگی» برتراز «همهی حقيقتها»ست »»
««گوهر شريعت اسلام، رحمانيت و رحمت است. اين حقيقت را هنگامی میتوان بهخوبی شناخت که بيادآورد که «الله»، حکيم است، وهمهی افعالش با «حکمت» سروکار دارند، از اين رو نيز احکام اسلامی و حکومت اسلامی نيز همه جوهر حکمت دارند. حکمت چيست؟ حکمت، بکاربردن «شرّ» برای رسيدن به «خير» است. از آنجا که الله، عالم به همهی چيزهاست و غايتش، رحمت است، و میداند که انسان، جاهل و ظالم (تاريککنندهی حقيقت) و کنود است، با «غضب» که «شرّ» است، میکوشد که انسان را به «رحمت بینهايتش» برساند. اينست که با دادن عذاب و شکنجه و تهديد و قتل، به انسان «رحم» میکند و شامل رحمت گستردهی خودش میکند. هرگونه عذاب و نقمت و تهديد وشکنجهگری الله به انسان، بهغايت همين ايجاد «رحمت ورحمانيت» اوست. مسئلهی بنيادی، اينست که بايد ديدهی ژرف داشت و در زير قهر و عذاب و شکنجهی الهی، اين رحمت بینهايت الله راديد و ازآن به حد اعلی لذت برد. روشنفکران دينی، بهجای ساختن اسلامهای کذائی رحمانی، بايد به ملت بياموزند که چگونه در زير پوشش قهر و غضب الله، میتوان مغز لذيد رحمت الله را چشيد. بايد شيوههای گوناگون «ماسوخيسم» را به مؤمنان بياموزند تا از عذاب و شکنجه و کشتار حکومات اسلامی، رحمت بیاندازهی الله را ببينند و ازآن کام ببرند.
رحمت، هميشه نقاب «غضب الله» بوده است و خواهد بود. غضب، بیچهره و بی«صورت» است، چون اصل زشتیست، و زشت، اجازه نمیدهد کسی صورت اورا بکشد و مجبور است که هميشه نقاب «رحمت» به چهرهی خود بزند، تا «زشتی سهمگين خود» را بپوشاند. رحمانی بودنِ الله، اصل تيره و تارسازندهی «اصل غضبانی» بودنِ گوهری الله است. رحمانی بودن و غضبانی بودن، دو چهرهی جداناپذير «قدرت الله» ازهم هستند. مسئلهی ايران، رحمانی کردن الله نيست، بلکه مسئلهی بنيادی ايران، پشت کردن به خدای قدرت، و روی آوردن به خدای مهر است که دو رويگی غضب و رحمت را نمیشناسد. با رحمانی ساختن الله، میتوان مردم را فريفت و غضب الله را زمانی چند، پوشانيد، ولی نمیتوان ريشهی غضب الله را که گرانيگاه قدرتش هست، ازجا کند.»»
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen