
(ترانهای در بیخدايی)
آدم، اگرچه ساهیيه
هستی، همهش ملاهیيه
از ديدِ دين، خصلهیِ خوب
باور و سربهراهیيه
به ما میگه که رنجتون
تقديره و، الاهیيه!
خدا، سرش روُ بومِ عرش
کونِش، روُ فرشِ شاهیيه
هرچی که اون بخواد، میشه
اوستایِ پادشاهیيه
حق نداری بگی «چرا؟»
خدا، خواهینخواهیيه
زندگیِ مطلوبِ دين
جانوری-گياهیيه
زمين، روُ شاخِ گاوه و،
گاوه روُ پشتِ ماهیيه
کون که بجمبونه، زمين
کنفيکون میشه؛ همين!
بله، بلایِ زلزله
جزایِ پُرگناهیيه!
(مشنگ، جفنگ میبافه و،
فک میکنه که داهیيه
اينکه به مضراب میزنی
جونِ ننهت، چهراهیيه؟!)
انبيا، اين چَرتو میگن
که پشمِ ما رو بچينن!
به ياوهها، مشو زبون
ببين! ببين، که آسمون
روزا، يه دريایِ تهی
شبا، پُر از سياهیيه!
اگه خدا خدايه و،
به سلطنت مُباهیيه
پس چرا بهرهمون ازش
فقط يهمُش تباهیيه؟!
هرچی که هس، حرفایِ دين
کتبیيه، يا شفاهیيه...
گوهرش از شرارت و،
خلافِ نيکخواهیيه
بیخردیش، سرشته در
اوامر و نواهیيه!
فخرِ کثيف و نکبتِش
کشتنِ دلبخواهیيه!
شرارتِش، صادره از
مصدرِ لاتناهیيه!
هزار، بشوریش از برون،
گندِ درون، کماهیيه!
خدايی که نه میشه ديد
نه میشه حرفاشو شنيد
من، چرا باورش کنم؛
هستیمو منترش کنم!؟
اونم خدايی که فقط
عاشقِ کينهخواهیيه
برایِ اثباتِ خودش
محتاجِ صد گواهیيه!
پيمبر و گواهشم
قاتله و، سپاهیيه!
اغلب، عمّامهبهسر
يهوختا هم کلاهیيه!
يه نصفِ قصّه، خون و قتل
نصفِ ديگهش، فُکاهیيه!!
نطفهیِ ساخت و باورش
فريب و بیپناهیيه
ريدهیِ مغزِ مُنگل و،
يه گوزِ اشتباهیيه!
توُ اين درندشتِ وجود
خدا، يه وَهمِ واهیيه!
هستی، همهش ملاهیيه
از ديدِ دين، خصلهیِ خوب
باور و سربهراهیيه
به ما میگه که رنجتون
تقديره و، الاهیيه!
خدا، سرش روُ بومِ عرش
کونِش، روُ فرشِ شاهیيه
هرچی که اون بخواد، میشه
اوستایِ پادشاهیيه
حق نداری بگی «چرا؟»
خدا، خواهینخواهیيه
زندگیِ مطلوبِ دين
جانوری-گياهیيه
زمين، روُ شاخِ گاوه و،
گاوه روُ پشتِ ماهیيه
کون که بجمبونه، زمين
کنفيکون میشه؛ همين!
بله، بلایِ زلزله
جزایِ پُرگناهیيه!
(مشنگ، جفنگ میبافه و،
فک میکنه که داهیيه
اينکه به مضراب میزنی
جونِ ننهت، چهراهیيه؟!)
انبيا، اين چَرتو میگن
که پشمِ ما رو بچينن!
به ياوهها، مشو زبون
ببين! ببين، که آسمون
روزا، يه دريایِ تهی
شبا، پُر از سياهیيه!
اگه خدا خدايه و،
به سلطنت مُباهیيه
پس چرا بهرهمون ازش
فقط يهمُش تباهیيه؟!
هرچی که هس، حرفایِ دين
کتبیيه، يا شفاهیيه...
گوهرش از شرارت و،
خلافِ نيکخواهیيه
بیخردیش، سرشته در
اوامر و نواهیيه!
فخرِ کثيف و نکبتِش
کشتنِ دلبخواهیيه!
شرارتِش، صادره از
مصدرِ لاتناهیيه!
هزار، بشوریش از برون،
گندِ درون، کماهیيه!
خدايی که نه میشه ديد
نه میشه حرفاشو شنيد
من، چرا باورش کنم؛
هستیمو منترش کنم!؟
اونم خدايی که فقط
عاشقِ کينهخواهیيه
برایِ اثباتِ خودش
محتاجِ صد گواهیيه!
پيمبر و گواهشم
قاتله و، سپاهیيه!
اغلب، عمّامهبهسر
يهوختا هم کلاهیيه!
يه نصفِ قصّه، خون و قتل
نصفِ ديگهش، فُکاهیيه!!
نطفهیِ ساخت و باورش
فريب و بیپناهیيه
ريدهیِ مغزِ مُنگل و،
يه گوزِ اشتباهیيه!
توُ اين درندشتِ وجود
خدا، يه وَهمِ واهیيه!
هستیِ ما، فقط همين
وجودِ لاالاهیيه!!
وجودِ لاالاهیيه!!
م. سهرابی
عثمانیِ قديم؛ نوشهير.
پنجشنبه و شنبه، 25 و 27 اسفند، 15 و 17 مارس 2012
عثمانیِ قديم؛ نوشهير.
پنجشنبه و شنبه، 25 و 27 اسفند، 15 و 17 مارس 2012
$
عکسی:
https://mehdisohrabi.files.wordpress.com/2012/03/vahme_vahi.png
پیدیاف:
https://mehdisohrabi.files.wordpress.com/2012/03/vahme_vahi.pdf
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen