با پوزش از محضرِ "قَوم"ِ شريفِ آريايی
ايرانی، دو بيماری (يا اگر بهتر خوشتان میآيد، بخوانيد: دو "استعداد") را با هم دارد...
با هم عجين کرده...
يکی اين که «نمیخواند»!
و ديگر اين که وقتی هم که میخواند،
نه غالباً
-که اصولاً
«کسشير» میخواند!
...
...
...
حالا، چرا رگایِ گردنتون زده بيرون!؟
خب، اين که عصبانيّت نداره.، عزيزِ من!
اين دو خطِّ خطخطی رو هم
جایِ الباقیِ کسشيرايی حساب کنين که بدهکارين و، نخوندين!!!
...
...
ديدين چهقدر راحت بود!

يکی اين که «نمیخواند»!
و ديگر اين که وقتی هم که میخواند،
نه غالباً
-که اصولاً
«کسشير» میخواند!
...
...
...
حالا، چرا رگایِ گردنتون زده بيرون!؟
خب، اين که عصبانيّت نداره.، عزيزِ من!
اين دو خطِّ خطخطی رو هم
جایِ الباقیِ کسشيرايی حساب کنين که بدهکارين و، نخوندين!!!
...
...
ديدين چهقدر راحت بود!
سهشنبه، 9 اسفند 1390، 28 فوريه 2012
$
http://mehdisohrabi.files.wordpress.com/2012/03/khodshenasi.pdf
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen