خرّما آنكاو بساط ِ آرزو برچيد و ، رفت
كَنْد دل ؛ طومار ِ مهر ِ كهنه ، درپيچيد و ، رفت
من چرا ماندستم اينجا ، مردهْسان در گور ِ تنگ ؟
بايدم راهی شد و ، زين تنگنا كوچيد و ، رفت
گرچه میگويند : اينجا هست ايران ِ بزرگ !
پَرْت ! بايد داد گوزی ؛ چَرتشان نشنيد و ، رفت ! [1]
ياوه میبافند : ما هستيم قوم ِ آريا !
بايد از بُن بر بَروت ِ گَندهشان گوزيد و ، رفت
چارده قرن است ، ايران ، زير ِ گُه ، گشتهست غرق
دست بايد شُست ازين گُه ؛ پاچه ورماليد و ، رفت
هركه آمد ، ريد در اين سرزمين ِ باشكوه
بايد اندر كشوری ديگر وطن بگزيد و ، رفت
نه چو خيل ِ رفتهی ِ اينسالها ، دلدرگرو
بايد از اين گُهسرا بركَنْد دل ، نوميد و ، رفت
روی ِ آبادی نبيند ، اين خراب ِ قرنها
گرچه دشوار است رفتن ، بايدم كوشيد و ، رفت
?
پابرگ :
[1] وجه ِ نخست : داد بايد گوزگندی ؛ خُردهشان نشنيد و ، رفت
كَنْد دل ؛ طومار ِ مهر ِ كهنه ، درپيچيد و ، رفت
من چرا ماندستم اينجا ، مردهْسان در گور ِ تنگ ؟
بايدم راهی شد و ، زين تنگنا كوچيد و ، رفت
گرچه میگويند : اينجا هست ايران ِ بزرگ !
پَرْت ! بايد داد گوزی ؛ چَرتشان نشنيد و ، رفت ! [1]
ياوه میبافند : ما هستيم قوم ِ آريا !
بايد از بُن بر بَروت ِ گَندهشان گوزيد و ، رفت
چارده قرن است ، ايران ، زير ِ گُه ، گشتهست غرق
دست بايد شُست ازين گُه ؛ پاچه ورماليد و ، رفت
هركه آمد ، ريد در اين سرزمين ِ باشكوه
بايد اندر كشوری ديگر وطن بگزيد و ، رفت
نه چو خيل ِ رفتهی ِ اينسالها ، دلدرگرو
بايد از اين گُهسرا بركَنْد دل ، نوميد و ، رفت
روی ِ آبادی نبيند ، اين خراب ِ قرنها
گرچه دشوار است رفتن ، بايدم كوشيد و ، رفت
راستی ، گر سوی ِ آزادی همی خواهی شدن
خورد بايد مسهل ، اندر قاف ِ قرآن ريد و ، رفت !!
خورد بايد مسهل ، اندر قاف ِ قرآن ريد و ، رفت !!
870821
( نيمروز )
( نيمروز )
?
پابرگ :
[1] وجه ِ نخست : داد بايد گوزگندی ؛ خُردهشان نشنيد و ، رفت
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen