به خدايی که ديگر نيست!
روزی که تمرينِ تقدير داشتی يادم هست.
رنگِ سپيد را به نقشِ فرشتگان کردي
سپيدانِ محو؛ روشن در روشنا!
گفتم: اين قدر گِلبازی مکن.
با ناخنانی پُر ز چربی بُنِ مو[1]
همکارِ تو بود،
کرمِ تو.
در بُلهِ بُهتِ هپروت
زمينِ پيرامونات از سپيد و سياه
انباشته شد؛
توده در توده.
تنها دو رنگ داشتی.
سپيد را به نقشِ فرشتگان کردی؛ سپيدانِ
ياوه
و ما را سراپا سياه سرشتی.
…
اينک، خداوندِ ياوگان بيش نيستی
که خويش را، به کوری نورِ سياهِ تو
سپيد برآمدهايم؛ سرخ برآمدهايم؛ و به
صد رنگ
[آسمانهايی که ديگر در آن راه نداری؛
مگر مات
گذرِ گذار داده باشيم
تا در اهرمنْبازاری -اگر بيابی- [2]
سری به درِ بستهیِ مسجدی بکوبی.
…
هان ای دروغِ هزار چار!
در ژرفای بطنِ مادرکات اهريمن نيز،
جايی برای تو نيست.
ای از جنسِ مرگ!
م. سهرابی
11 يا 12 اسفند 83
?
پابرگها:
[1] «ناخنان پر ز چربی بنِ مو» از شعرِ دهخدا ست در وصفِ
آخوند (مثنوی «ان شاء الله گربه است»؛ بيتِ 8):
ناخنان پر ز چربی بنِ
مو
بس که تخليلِ لحيه،
گاهِ وضو
https://fardayerowshan.blogspot.com/p/blog-page_26.html#pab8
[2] اهرمنبازار -جليل محمّد قلی زاده، مديرِ روزنامهیِ
«ملّا نصرالدّين» [که همزمان با جنبشِ مشروطه، در قفقاز نشر میشد، و بسيار موردِ
توجّهِ آزادیخواهانِ ايران بود و اشعارِ آگاهیبخش و کوبندهیِ ميرزاعلیاکبر
صابر -هوپ هوپ نامه- در آن به چاپ میرسيد] از محلّهیِ مسلماننشينِ تفليس، با
عنوانِ «شيطانبازار» ياد کرده است (رک: از صبا تا نيما، ج2 ص 43).
توضيحِ اين نکتهیِ بسيار مهم، که چرا به جای «شيطان»، «اهرمن»
آوردهام مجالی جداگانه میطلبد. شايد فرصت شد و در آيندهای نزديک، يادداشتی در
اين باره نوشتم. (در حقيقت، بايد يادداشتهای مربوطه را تأليف کنم!)
Keine Kommentare:
Neue Kommentare sind nicht zulässig.