Donnerstag, September 08, 2005

به خدايی که ديگر نيست!

به خدايی که ديگر نيست!

 

روزی که تمرينِ تقدير داشتی يادم هست.

رنگِ سپيد را به نقشِ فرشتگان کردي

سپيدانِ محو؛ روشن در روشنا!

 

گفتم: اين قدر گِل‌بازی مکن.

 

با ناخنانی پُر ز چربی بُنِ مو[1]

همکارِ تو بود،

کرمِ تو.

 

در بُلهِ بُهتِ هپروت

زمينِ پيرامون‌ات از سپيد و سياه انباشته شد؛

توده در توده.

تنها دو رنگ داشتی.

 

سپيد را به نقشِ فرشتگان کردی؛ سپيدانِ ياوه

و ما را سراپا سياه سرشتی.

اينک، خداوندِ ياوگان بيش نيستی

که خويش را، به کوری نورِ سياهِ تو

سپيد برآمده‌ايم؛ سرخ برآمده‌ايم؛ و به صد رنگ

[آسمان‌هايی که ديگر در آن راه نداری؛ مگر مات

گذرِ گذار داده باشيم

تا در اهرمنْ‌بازاری -اگر بيابی- [2]

سری به درِ بسته‌یِ مسجدی بکوبی.

 

هان ای دروغِ هزار چار!

در ژرفای بطنِ مادرک‌ات اهريمن نيز، جايی برای تو نيست.

ای از جنسِ مرگ!

 

م. سهرابی

11 يا 12 اسفند 83

 

?

پابرگ‌ها:


[1] «ناخنان پر ز چربی بنِ مو» از شعرِ دهخدا ست در وصفِ آخوند (مثنوی «ان شاء الله گربه است»؛ بيتِ 8):

ناخنان پر ز چربی بنِ مو

بس که تخليلِ لحيه، گاهِ وضو

https://fardayerowshan.blogspot.com/p/blog-page_26.html#pab8

[2] اهرمن‌بازار -جليل محمّد قلی زاده، مديرِ روزنامه‌یِ «ملّا نصرالدّين» [که همزمان با جنبشِ مشروطه، در قفقاز نشر می‌شد، و بسيار موردِ توجّهِ آزادی‌خواهانِ ايران بود و اشعارِ آگاهی‌بخش و کوبنده‌یِ ميرزاعلی‌اکبر صابر -هوپ هوپ نامه- در آن به چاپ می‌رسيد] از محلّه‌یِ مسلمان‌نشينِ تفليس، با عنوانِ «شيطان‌بازار» ياد کرده است (رک: از صبا تا نيما، ج2 ص 43).

توضيحِ اين نکته‌یِ بسيار مهم، که چرا به جای «شيطان»، «اهرمن» آورده‌ام مجالی جداگانه می‌طلبد. شايد فرصت شد و در آينده‌ای نزديک، يادداشتی در اين باره نوشتم. (در حقيقت، بايد يادداشت‌های مربوطه را تأليف کنم!)


Keine Kommentare: