چارهیِ پايدار داشتنِ حکومتهایِ ستمگر (تورانی)
(ارسطو)
[بازنشر]
حکومتهایِ
ستمگر خود را به دو چارهیِ متضاد پايدار توانند داشت: يکی چارهای است که از
ديرباز معمول بوده است و بر سننِ اين حکومتها تکيه دارد و هنوز نيز از طرفِ بيشترِ
حکومتهایِ ستمگر بهکار بسته میشود. بيشترِ مختصّاتِ آن را به «پرياندر»ِ کورنتی
نسبت میدهند، ولی احتمال دارد که بيشتر آنها را از شيوهیِ حکومتِ ايرانيان
اقتباس کرده باشند. [در اينجا مختصّاتِ اين روش را برمیشمريم،] اگرچه قبلاً بيشترِ
آنها را ضمنِ بحث از راههایِ ايمنداشتِ حکومتِ تورانی ياد کردهايم.
[نخست] نابودکردنِ
مردانِ برجسته و ازميانبردنِ گردنفرازان.
[دوّم] منعکردنِ
خوانهایِ همگانی و باشگاهها، و آموزش، و بهطورِکلّی هر وسيلهای که بر اعتمادِ
مردم به يکديگر بيفزايد و آنان را [دانا و] برمنش گرداند.
[سوّم] منعکردنِ
انجمنهایِ فرهنگی و مجامعِ بحث و گفتوگو و جلوگيری از آشنايیِ مردم با يکديگر (زيرا
آشنايی، فزايندهیِ تفاهم است).
[چهارم]
بازبينی در کارهایِ مردم و واداشتنِ ايشان به آمدورفت و گردش در پيرامونِ کاخِ
شاه (منظور از اين حکم آن است که کار و رفتارِ مردم از ديدِ شاه پنهان نماند، و
مردم نيز چون [بر اثرِ ترس] هميشه چاکرانه رفتار میکنند، به پستی خو میگيرند)؛ و
بهکاربردنِ همهیِ چارههایِ ديگری از اينگونه که نزدِ ايرانيان و مردمِ بربرِ
ديگر معمول است (زيرا همهیِ آنها دارایِ اثرِ يکساناند).
[پنجم]
برگماشتنِ جاسوسان و خبرچينان، تا از کارها و گفتههایِ مردم آگاهی دهند، مانندِ
زنانِ سخنچينِ سيراکوز، يا «تيزگوشانی» که «هيرون» [برایِ جاسوسی] به انجمنها و
ميدانها میفرستاد (زيرا مردم چون از جاسوسان بترسند، زبانِ خويش را نگهمیدارند،
و اگر بیپروا سخن گويند، چهبسا که رازشان از پرده بيرون افتد.)
[ششم] نفاقانداختن
ميانِ مردم، ميانِ دوستان، ميانِ تهیدستان، و ميانِ خودِ توانگران.
[هفتم] شيوهیِ
ستمگران چنين است که مردمِ تهیدست را بیسازوبرگ کنند تا مردم از يکسو نتوانند
نيرويی مسلّح برایِ خود فراهم آورند، و از سویِديگر چنان به کارِ معاشِ روزانهیِ
خود گرفتار باشند که مجالِ توطئه نيابند...
[هشتم] وضعِ
مالياتِ سنگين...
[نهم]
برافروختنِ آتشِ جنگ، که نيرنگِ ديگرِ ستمگران برایِ سرگرمکردنِ مردم و نيازمندکردنِ
آنان به سرداران [و فرماندهانِ سپاه] است.
شاهان برایِ
ايمنیِ خويش به درباريانِ خود متّکیاند؛ ولی ستمگران بر ياران و خويشاوندانِ خود
اعتماد ندارند، زيرا میدانند که اگر همهیِ مردم [فقط] بدخواهِ اويند، درباريان و
بزرگان، هم بدخواهِ اويند و هم نيرومندند.
[دهم] بهکاربستنِ
روشهایِ خاصِّ دمکراسیِ افراطی، مانندِ مسلّطکردنِ زنان بر خانوادهها تا از
رازهایِ شوهرانِ خود خبر دهند، يا خطاپوشی و خوشرفتاری در حقِّ بندگان تا از
خداوندانِ خويش سخنچينی کنند. بندگان و زنان هيچگاه بر ضدِّ ستمگران توطئه نمیکنند،
زيرا در پرتوِ حکومتِ آنان به آسايش و نعمتِ بيشتری میرسند؛ و به همين دليل
پشتيبانِ دمکراسی نيز هستند (زيرا در دمکراسی، تودهیِ مردم میخواهند حاکمِ مطلق
باشند). حکومتهایِ تورانی و دمکراسی، هردو، چاپلوسان را بزرگ میدارند: دمکراسیها
مردمفريبان را -زيرا مردمفريبان [که بهحق بايد «درباريانِ دمکراسی» ناميده شوند]
ستايشگرِ تودهیِ مردماند- و ستمگران، کسانی را که سر بر آستانِ ايشان دارند؛
چنانکه شيوهیِ همهیِ چاپلوسان است. به همين سبب، ستمگران دوستارِ فرومايگاناند
زيرا چاپلوسی را خوش دارند؛ ولی هيچ آزادهای نيست که زبان به ستايشِ ايشان گشايد.
مردانِ بزرگمنش چهبسا فرمانروايانِ خود را دوست بدارند، ولی هرگز از آنان تملّق
نمیگويند. و کارهایِ پست را مردانِ پست بايد...
و از نشانههایِ
شهريارِ ستمگر يکی آن است که از مردانِ برمنش و آزادکام بيزار است، زيرا اين صفات
را فقط از آنِ خود میداند و چنين میپندارد که هرکس که غرورِ او را با غرور پاسخ
دهد و آزاده باشد، از امتيازِ مقامِ او میکاهد و به قدرتِ شهريارانهاش گزند میرساند.
از اين روست که مردانِ گرانمايه و يکدل، هميشه منفورِ ستمگراناند. و نشانهیِ
ديگرِ شهريارِ ستمگر آن است که چه بر سرِ خوانِ خويش و چه در بزمهایِ ديگران،
صحبتِ بيگانگان را بر شهروندان رجحان مینهد، زيرا اينان را دشمنِ خود میپندارد،
ولی آنان را بیزيان میداند و هميشه نزدِ خود میپذيرد.
اينها بود
روشهایِ حفظِ حکومتِ ستمگر، که همچنانکه ديده میشود، همه با تباهکاری و بدسرشتی
آميخته است؛ و میتوان همه [1] را در سه
عنوان مختصر کرد، زيرا که ستمگران بيش از سه هدف ندارند:
نخست، دلسرد
کردنِ مردم. انسانِ دلسرد و نوميد هيچگاه در پیِ توطئه برنمیآيد و دسيسه بر ضدِّ
کسی نمیچيند.
دوّم، بیاعتماد
کردنِ مردم به يکديگر؛ زيرا اگر مردم به يکديگر اعتماد نداشته باشند، به نيرو با
حکومتِ ستمگر برنمیآيند. از اين رو، ستمگران با مردانِ شريف، هميشه سرِ ستيزه
دارند. اينگونه مردان به حالِ حکومت خطرناکاند، زيرا ننگِ بندگی را بر خود نمیپذيرند؛
با همهیِ مردم، و بهويژه با يکديگر يکرنگاند، و اعتماد میورزند، و هيچگاه
رازِ کسی را آشکار نمیکنند.
سوّم، ناتوانکردنِ
مردم از عمل. وقتی مردم همه بیسازوبرگ باشند، کسی يارایِ ستيزه با ستمگران
ندارد.
پس، همهیِ
تمهيدهایِ ستمگران را به يکی از اين سه هدف میتوان نسبت داد: بیاعتماد کردنِ
مردم به يکديگر، و نوميد کردن، و ناتوان کردنِ آنان؛ و اين سه اصل، بنيادِ همهیِ
کارهایِ ايشان است...
&
ارسطو. سياست.
ترجمهیِ دکتر حميد عنايت. انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی. چاپ سوّم، 1371. (کتابِ
پنجم. صص 249 – 246)
[تايپ:
چهارشنبه، 24 خردادِ 1385]
$
عکس چند صفحه
از کتاب: 247-246، 249-248، 251-250، 253-252، 255-254.
?
پابرگ:
[1]
متن: همهیِ آنان. -و به نظرم اين نادرست است. میتوان گفت: همهیِ
اين روشها.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen