صحنهی ِ نخست ( روز . داخلی - خارجی . مغازه )
فروشنده : اينم تخفيف !
خريدار : فقط هزار تومن ؟ من مشتری ِ هميشگی ِ شمام . از وقتی اينجارو باز كردين و من اوّلين برخوردتونو ديدم ، واسه خريد جای ِ ديگه نمیرم . شما ، هم مؤدّبين ، هم باانصاف . بيشتر تخفيف بدين ديگه . جای ِ دوری نمیره . يه تخفيف ِ ويژه میخوام !
فروشنده : آخ ! از دست ِ چونهی ِ شما خانما !
خريدار : دست ِ شما درد نكنه ! مگه چونهم چشه ؟!
فروشنده : هيچّی ؛ فقط ما رو كشته .
خريدار : ( بیهوا ، به چانهاش دست میكشد )
فروشنده : اونم يكی ديگه رو كشته حاجخانوم .
خريدار : معلوم هس چی دارين میگين ؟
فروشنده : عمّهی ِ بنده ! خب معلومه ديگه ؛ شوهرتون .
خريدار : ای بابا ...
فروشنده : يعنی بازم اشتباه كردهم ؟
خريدار : چی رو ؟ من كه نمیفهمم چی میگين .
فروشنده : جايی كه قبلاً كار میكردم ، يه مشتری داشتيم كه هميشگی شده بود . البتّه خيلی چيز نبود ؛ امّا خب ، خوشهيكل بود . نه مث ِ شما ... گفتم : ...
خريدار : ( اخم كرده ، امّا بیميل نيست )
فروشنده : شما ازون خانمايين كه خوش به حال ِ شوهرشون .
خريدار : چی دارين میگين ؟
فروشنده : با اون خانمه بودم . واسه شما ، بايد گفت : بدبخت شوهرتون !
خريدار : ( با تندی ) مگه من چه مه ؟
فروشنده : هيچّی ؛ آدم همينجوری ، فقط نيگا میكنه ، ديوونه میشه ؛ میميره ؛ وای به حال ِ ... ! هی !
خريدار : خدا بگم چيكارتون نكنه شما مردا رو !
فروشنده : فكر كردم شوخی میكنين ! يعنی نمیميره ؟
خريدار : چی بگم ؟ گَمون نكنم .
فروشنده : پس با اجازهتون ، خاك بر سرش !
خريدار : نه ، اونجوريام نيست ... وای ، من ديرم شده . بالاخره اين تخفيف ِ ويژه رو ندادين .
فروشنده : شمام جواب ِ منو ندادين .
خريدار : يالّا ديگه . زود باشين ؛ میخوام برم . شوهرم دلواپس میشه .
فروشنده : آ ، آ ، نگفتم !
خريدار : باشه . قبول . شما بُردين . واسهم میميره .
فروشنده : هميشه ، يا فقط ...
خريدار : اون اوّلا آره ؛ امّا حالا فقط میگه .
فروشنده : آخ ! ديدين حق داشتم . امّا من هميشه ، هروقت مياين ، میگم : وای . واییی .
خريدار : چی شد پس ؟
فروشنده : اينو مهمون ِ من باش نازگلخانوم .
خريدار : اونجوری نمیخوام . امان از دست ِ شما مردا . همينجور وايستاده میخواين آدمو ...
فروشنده : نگو دلام خون میشه . امّا باشه ؛ چون میدونم نمیبرين ، قيمت ِ خريد حساب میكنم . خوبه ؟
خريدار : وای . ممنون . آقا ، دست ِ شما درد نكنه .
صحنهی ِ دوّم ( روز . داخلی . پستو )
زن : فقط به اين شرط اومدم كه دس بهم نزنی .
مرد : لگد بزنم ؟
زن : پُررو ! خودِت گفتی فقط صحبت .
مرد : آخ بميرم ؛ تو نمیدونستی ؟ معنیش همينه ديگه !
زن : دس به دكمهی ِ لباسام بزنی میرم ها .
مرد : پس چرا اومدی ؟
زن : خب باشه . فقط بوس .
صحنهی ِ سوّم ( روز . داخلی . خانه )
زن ( مست ِ مست ، میخوانَد ) :
زن : بذا من برم . باور كن اينكاره نيستم .
مرد : اينكاره اونكاره چيه ، خوشگل ؟ ما داريم حال میكنيم . شاعر میگه :
زن : مثلاً با زن ِ تو ؟!
مرد : دهنتو آب بكش . زن ِ من !؟
زن : ببخشيد كه به ساحت ِ مقدّس ِ اون كُسیخانم اهانت شد !
مرد ( جدّی و عصبانی ، میخندد ) : آخه نمیفهمی چی میگی . زن ِ من ، صدتا مردَم نمیتونن مُخشو بزنن . خواب ديدی ، خير باشه !
زن : آره ، احتياجی نيس . اون مُخ ِ مردا رو میزنه !
مرد : اصلاً تو زن ِ منو ديدی ؟ يه فرشتهس . مؤمن . باخدا . نماز ِ شب میخونه .
زن ( به قهقهه میخندد )
مرد ( عصبانی ) : انگار چيزايی میدونی كه من بیخبرم .
زن ( مستانه ، دستی تكان میدهد ، و اشاره میكند ) : آره ؛ اون كيف ِ منو بيار كه بهت نشون بدم . بهت نشون بدم ، كُسی يعنی چی !
مرد ( كيف را برمیدارد ) : چی داری ميگی ؟ مستی . نمیفهمی .
زن ( دست در كيف ) : میگم دستهبيل ! بيا اون جندهخانمو ببين .
مرد ( به عكسهايی كه زن دستاش داده ، خيره نگاه میكند ) : میكشمِش . اين مرتيكه كيه ؟ ... وايستا . ببينم . اين يارو رو میشناسم . آره ، يهبار ... ، يهبار ، آره زنيكه ، با خود ِ تو ديدمِش . تو مريضی . يعنی اون قُلتشن ، فاسقتو فرستادی كه زن ِ منو از راه بهدر ببره ؟
زن : خفه شو ديوونه . اون شوهرمه . سه ماه ِ تمومه دُمبالشونم . اينم بگم : اون زن ِ كُسی ِ تو مخ ِ اونو زده ، نه برعكس .
مرد ( روی ِمبل وامیرود ) : پس تو فقط نقش بازی میكردی ؟ اومدی كُس بِدی انتقام بگيری ؟!
زن ( درحالی كه دامناش را بالا زده و شورتاش را پايين كشيده ، روبهروی ِ مرد میايستد ) : بيا بخورِش ، بيا بكُنِش . اين كُس به كير ِ حضرت ِ والا غريبه نيست ! اين كُسو ، همون زبونی ليس میزنه كه كُس ِ زنتو ليس میزنه . میبينی كه ، زياد غريبه نيستن . بيا . بيا ...
مرد ( هاج و واج ، به كُس ِ تيغزدهی ِ زن مینگرد )
...
( پرده میافتد )
فروشنده : اينم تخفيف !
خريدار : فقط هزار تومن ؟ من مشتری ِ هميشگی ِ شمام . از وقتی اينجارو باز كردين و من اوّلين برخوردتونو ديدم ، واسه خريد جای ِ ديگه نمیرم . شما ، هم مؤدّبين ، هم باانصاف . بيشتر تخفيف بدين ديگه . جای ِ دوری نمیره . يه تخفيف ِ ويژه میخوام !
فروشنده : آخ ! از دست ِ چونهی ِ شما خانما !
خريدار : دست ِ شما درد نكنه ! مگه چونهم چشه ؟!
فروشنده : هيچّی ؛ فقط ما رو كشته .
خريدار : ( بیهوا ، به چانهاش دست میكشد )
فروشنده : اونم يكی ديگه رو كشته حاجخانوم .
خريدار : معلوم هس چی دارين میگين ؟
فروشنده : عمّهی ِ بنده ! خب معلومه ديگه ؛ شوهرتون .
خريدار : ای بابا ...
فروشنده : يعنی بازم اشتباه كردهم ؟
خريدار : چی رو ؟ من كه نمیفهمم چی میگين .
فروشنده : جايی كه قبلاً كار میكردم ، يه مشتری داشتيم كه هميشگی شده بود . البتّه خيلی چيز نبود ؛ امّا خب ، خوشهيكل بود . نه مث ِ شما ... گفتم : ...
خريدار : ( اخم كرده ، امّا بیميل نيست )
فروشنده : شما ازون خانمايين كه خوش به حال ِ شوهرشون .
خريدار : چی دارين میگين ؟
فروشنده : با اون خانمه بودم . واسه شما ، بايد گفت : بدبخت شوهرتون !
خريدار : ( با تندی ) مگه من چه مه ؟
فروشنده : هيچّی ؛ آدم همينجوری ، فقط نيگا میكنه ، ديوونه میشه ؛ میميره ؛ وای به حال ِ ... ! هی !
خريدار : خدا بگم چيكارتون نكنه شما مردا رو !
فروشنده : فكر كردم شوخی میكنين ! يعنی نمیميره ؟
خريدار : چی بگم ؟ گَمون نكنم .
فروشنده : پس با اجازهتون ، خاك بر سرش !
خريدار : نه ، اونجوريام نيست ... وای ، من ديرم شده . بالاخره اين تخفيف ِ ويژه رو ندادين .
فروشنده : شمام جواب ِ منو ندادين .
خريدار : يالّا ديگه . زود باشين ؛ میخوام برم . شوهرم دلواپس میشه .
فروشنده : آ ، آ ، نگفتم !
خريدار : باشه . قبول . شما بُردين . واسهم میميره .
فروشنده : هميشه ، يا فقط ...
خريدار : اون اوّلا آره ؛ امّا حالا فقط میگه .
فروشنده : آخ ! ديدين حق داشتم . امّا من هميشه ، هروقت مياين ، میگم : وای . واییی .
خريدار : چی شد پس ؟
فروشنده : اينو مهمون ِ من باش نازگلخانوم .
خريدار : اونجوری نمیخوام . امان از دست ِ شما مردا . همينجور وايستاده میخواين آدمو ...
فروشنده : نگو دلام خون میشه . امّا باشه ؛ چون میدونم نمیبرين ، قيمت ِ خريد حساب میكنم . خوبه ؟
خريدار : وای . ممنون . آقا ، دست ِ شما درد نكنه .
صحنهی ِ دوّم ( روز . داخلی . پستو )
زن : فقط به اين شرط اومدم كه دس بهم نزنی .
مرد : لگد بزنم ؟
زن : پُررو ! خودِت گفتی فقط صحبت .
مرد : آخ بميرم ؛ تو نمیدونستی ؟ معنیش همينه ديگه !
زن : دس به دكمهی ِ لباسام بزنی میرم ها .
مرد : پس چرا اومدی ؟
زن : خب باشه . فقط بوس .
صحنهی ِ سوّم ( روز . داخلی . خانه )
زن ( مست ِ مست ، میخوانَد ) :
من از زنهای ِ تهرانی نباشم
از آنهايی كه میدانی نباشم
مرد : آره ؛ اروای ِ خيك ِ عمّهت !از آنهايی كه میدانی نباشم
زن : بذا من برم . باور كن اينكاره نيستم .
مرد : اينكاره اونكاره چيه ، خوشگل ؟ ما داريم حال میكنيم . شاعر میگه :
شاد زی با سپيدكونان ، شاد
كه جهان نيست غير ِ گاداگاد !
فكر كردی مثلاً شوهر ِ خودِت نمیكنه ؟ الان با يه زن ِ ديگه نيس ؟كه جهان نيست غير ِ گاداگاد !
زن : مثلاً با زن ِ تو ؟!
مرد : دهنتو آب بكش . زن ِ من !؟
زن : ببخشيد كه به ساحت ِ مقدّس ِ اون كُسیخانم اهانت شد !
مرد ( جدّی و عصبانی ، میخندد ) : آخه نمیفهمی چی میگی . زن ِ من ، صدتا مردَم نمیتونن مُخشو بزنن . خواب ديدی ، خير باشه !
زن : آره ، احتياجی نيس . اون مُخ ِ مردا رو میزنه !
مرد : اصلاً تو زن ِ منو ديدی ؟ يه فرشتهس . مؤمن . باخدا . نماز ِ شب میخونه .
زن ( به قهقهه میخندد )
مرد ( عصبانی ) : انگار چيزايی میدونی كه من بیخبرم .
زن ( مستانه ، دستی تكان میدهد ، و اشاره میكند ) : آره ؛ اون كيف ِ منو بيار كه بهت نشون بدم . بهت نشون بدم ، كُسی يعنی چی !
مرد ( كيف را برمیدارد ) : چی داری ميگی ؟ مستی . نمیفهمی .
زن ( دست در كيف ) : میگم دستهبيل ! بيا اون جندهخانمو ببين .
مرد ( به عكسهايی كه زن دستاش داده ، خيره نگاه میكند ) : میكشمِش . اين مرتيكه كيه ؟ ... وايستا . ببينم . اين يارو رو میشناسم . آره ، يهبار ... ، يهبار ، آره زنيكه ، با خود ِ تو ديدمِش . تو مريضی . يعنی اون قُلتشن ، فاسقتو فرستادی كه زن ِ منو از راه بهدر ببره ؟
زن : خفه شو ديوونه . اون شوهرمه . سه ماه ِ تمومه دُمبالشونم . اينم بگم : اون زن ِ كُسی ِ تو مخ ِ اونو زده ، نه برعكس .
مرد ( روی ِمبل وامیرود ) : پس تو فقط نقش بازی میكردی ؟ اومدی كُس بِدی انتقام بگيری ؟!
زن ( درحالی كه دامناش را بالا زده و شورتاش را پايين كشيده ، روبهروی ِ مرد میايستد ) : بيا بخورِش ، بيا بكُنِش . اين كُس به كير ِ حضرت ِ والا غريبه نيست ! اين كُسو ، همون زبونی ليس میزنه كه كُس ِ زنتو ليس میزنه . میبينی كه ، زياد غريبه نيستن . بيا . بيا ...
مرد ( هاج و واج ، به كُس ِ تيغزدهی ِ زن مینگرد )
...
( پرده میافتد )
870729
Ê
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen