اسلام و مسلمين، منشأ آشوب و فتنه
(بازنشر)

در جهانِ امروز، مسلمين بهعنوانِ تمدّنناپذيرترين گروهِ جامعهیِ بشری، سرمنشأ تمامیِ فتنهها و آشوبها بهشمار میروند. جامعهیِ بشری به مرحله و مرتبهای از تمدّن و زندگیِ عقلانی رسيده که نمیتواند پذيرایِ فتنه و آشوب و جنگ باشد. دموکراسی، بهعنوانِ انسانیترين شيوهیِ ادارهیِ جامعه، و اعلاميّهیِ جهانیِ حقوقِ بشر، بهعنوانِ برترين برنامهیِ اخلاقی و انسانیِ حاکم بر روابطِ انسانها، و ساختارِ نوينِ نظمِ جهانی، که سيّارهیِ مسکنِ انسان را بهگونهیِ «دهکده»ای مینگرد، تابهامروز، عالیترين دستاوردهایِ بشری است. امّا اسلام که نطفهیِ آن با تعرّض و تهاجم و بیاعتنايی به انسان و حقوقِ وی بسته شده، با هيجيک از اين دستاوردها، دمسازی و همسازی ندارد؛ و نمیتواند داشته باشد.
تمدّنِ نوينِ بشری بر «آزادی» بنا شده، درحالیکه سنگِ بنایِ اسلام، «عبوديّت» انسانهاست؛ يعنی انسانها همه بنده و بردهیِ خدایِ قادرِ متعالاند. خدایِ قادر متعالی که حتّی اگر وجود خارجی میداشت و در رویِ زمين حضور میيافت، بايد به جرم بردهداری و سلطهجويی بر انسانها، تحتِ پيگرد قرار میگرفت، و دستگير و محاکمه میشد؛ تا چه رسد به اينکه اصلاً و ابداً وجود خارجی ندارد، و تنها يکمشت اوباشِ قدسی که خود را نمايندهی تامّالاختيارِ آن موهوم میدانند، خويش را سرپرستِ و صاحب و مولایِ انسانها میشمرند، و برایِ بقایِ سلطهیِ شومِ خود، از هيچ جنايتی روگردان نيستند.
منظور از مسلمين، به معنایِ دقيقِ کلمه، آناناند که برایِ خود، قائل به رسالتاند. بديهیست که با اين تعريف، جامعهیِ اسلامی حدّاکثر يکصدوپنجاه تا دويست ميليون عضو دارد، نه يکميليارد و دويست و اند ميليون نفر! [1]
و اين ديگران کيستند؟ نگارنده، اين حدودِ يکميليارد انسان را، که همواره و بهخطا «مسلمين» و «اعضایِ جامعهیِ اسلامی» قلمداد میشوند، «اسيرانِ اسلام» مینامد. در آيندهای بسيار نزديک، اين راستينه به اثبات خواهد رسيد، و اسيرانِ هزاروچارصدسالهی اسلام، آزادیِ خويش را باز خواهند يافت؛ و جامعهیِ اسلامی، در تنگنايی –چنان که سزاوار اوست- قرار خواهد گرفت.
و امّا، اين جمعيّتِ حدّاکثر دويستميليونی، چه میگويند و چه میخواهند؟
برایِ شناختِ اسلام و مسلمين، و خواستها و اهدافِ ايشان، دو گونه منبع در اختيار داريم: يکی همين جمعيّتِ صدوپنجاه تا دويست ميليونی، و اعمال و نوشتهها و شعارهایشان؛ و ديگر قرآن، کتابهایِ حديث، و کتبِ تواريخِ دورهیِ اسلامیِ سرزمينهایِ اسلامزده؛ از شبهِجزيرهیِ عربستان گرفته تا بنگلادش و مالزی و...، و ازينسوی، تا کشورهایِ افريقايی.
به هريک از اين دو منبع که رجوع کنيم، به نتيجهای يکسان میرسيم....
مسلمانان (واقعی) هيچ قاعده و قانون و آرمان و آيندهای نمیشناسند، جز تحميلِ عقايد مرگبار و خشونتآميزِ خويش بر بخشهايی از جهان که آن را بهاصطلاح «سرزمينهایِ اسلامی» مینامند. و صدالبتّه اين همهیِ دعویِ ايشان نيست. ايشان اعتقادِ راسخ دارند که بايد در راهِ «گسترانشِ دينِ مبينِ اسلام» در سرتاسرِ جهان، به هر وسيلهیِ ممکن بجنگند.
اگر کسی در اينباره ترديدی دارد، میتواند به «قانونِ اساسیِ جمهوریِ اسلامیِ ايران»، مقدّمه، بخش «ارتشِ مکتبی» نگاهی بيفگند. [2]
در افغانستان نيز، يک گروهِ معدود مجاهدِ الهی، که از مراکزِ اسلامیِ پاکستان تغذيه میشد، برایِ ايجادِ حکومتِ الله، به هولناکترين شيوههایِ وحشيانه قيام نمود. القاعده نيز، بینياز از هرگونه معرّفیست. يورش به ايالاتِ متّحدِ امريکا که از سویِ طالبان و القاعده، طرّاحی و اجرا شد، بهروشنی نشانگرِ چهرهیِ راستينِ اسلام بود.
مجموعهیِ آنچه که تاکنون از ديدگاهها و معتقداتِ اين نمايندگانِ اسلامِ نابِ محمّدی، برملا شده، شدّتِ وخامتِ موضوعِ «جهادِ الهی» را نشان میدهد. و اين درحالیست که اسلاميان، به دلايلِ بینياز از توضيح، همواره از بيانِ صريح و بیپردهیِ مقاصدِ الهیِ خويش پرهيز میکنند؛ و میتوان بهقطع و يقين گفت که آنچه مطرح و علنی شده، حتّی صديکِ شدّت و خشونت و هولناکیِ اصلِ مقاصد را نيز آشکار نمی سازد!
وامّا، چنانچه به منبعِ ديگر رجوع شود، چهرهیِ خونبارِ اهريمن، آشکارتر از اين جلوهگر خواهد شد. چکيدهیِ قرآن، جز اين يک سخن بيش نيست: "تمامیِ انسانها بايد يکی از اين دو راه را برگزينند: مسلمان شوند، و به بردگی و بندگیِ الله و نمايندگان مرگآفرين و ويرانگرِ او درآيند، و تمامیِ حقوق و اختيارِ انسانیِ خويش را به خليفگانِ اين خدایِ مخوفِ موهوم تفويض کنند، و در يک کلمه «تسليمِ محض» باشند؛ يا بميرند.
از مطالعهیِ تاريخِ خونبارِ اسلام نيز، جز نمودِ عملیِ آنچه گفته شد، برنمیآيد.
q
سرگذشتِ دينِ الهی، و عملکردِ پيروانِ آن، هيچ ترديدی باقی نمیگذارد که در جهان، يا جایِ انسان است، يا جایِ اهريمن!
جهانِ بشری در درازنایِ چهارده قرن، به بهايی سخت سنگين، کوشيده است تا اين خدایِ هولناکِ آدمیخواره را ادب و آدم کند. سرزمينِ پهناورِ ايرانِ بزرگ، با مردمانِ مردمِ خويش، در تمامیِ اين دورانِ خونبار، با تلاشی جانکاه، اين نبردِ سخت و سهمگين را نمايندگی کرده است.
اينک، بر همهی مردمانِ آزادهی جهان است که سر از خوابِ غفلت بردارند و هيولا را که بهتمامیِ قامتِ شوم و دهشتبارِ خويش در برابرِ «فرزندِ انسان» ايستاده است، نابود سازند.
ادامهیِ هستیِ اهريمنِ الهی، تنها يک معنا دارد: ماندگاریِ فتنه و آشوب در جهان.
کسانی که اين سخن را «گزافه» میپندارند، لازم است به اين پرسش، بيش از پيش بينديشند که اگر اسلام، توانِ چيرگی بر جهان را میداشت، چند ميليارد کشتار میکرد؟
م. سهرابی
بامداد هفتم آذرماه 1384؛ طبس گيلکی
X
نشرِ نخست:
FRIDAY, MAY 20, 2011
پیدیاف:
?
پابرگها:
(بهنظرم صفحه حذف شده باشد. امروز، دوشنبه، 20 بهمن 1393؛ 9 فوريه 2015 متوجّه شدم...)
[2] متنِ کامل:
«در تشکيل و تجهيز نيروهای دفاعی کشور، توجّه بر آن است که ايمان و مکتب، اساس و ضابطه باشد، بدينجهت ارتش جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران انقلاب، در انطباق با هدف فوق تشکيل داده میشوند و نه تنها حفظ و حراست از مرزها بلکه بار رسالت مکتبی، يعنی جهاد در راه خدا و مبارزه در راه گسترش حاکميّت قانون خدا در جهان را نيز عهدهدار خواهند بود (و اعدّوا لهم مااستطعتم من قوّة و من رباطالخيل ترهبون به عدوّالله و عدوّکم و آخرين من دونهم).»
در همين مقدّمه، در بخشِ «شيوهی حکومت در اسلام» نيز، بهصراحت از «تلاش برایِ ايجادِ امّتِ واحد جهانی» سخن رفته، و از «تحقّق حکومت مستضعفين در زمين» بهعنوان "آرمان اصلی و نهايی" ياد شده است.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen