شرم (۷) – «بهترين آخوندشناس ايران»
(منوچهر جمالی)
«هيچکس در ايران، آخوندها را بهتر و عميقتر از عبيد زاکان نشناخته است و هيچکس به صراحت او و با وقاحتی همسانِ وقاحت آخوند، اين معرفت را بيان نکرده است. رندِ حافظ، همان شناخت عبيد را از آخوندها و صوفیها دارد ولی فقدان وقاحت در رندِ حافظ، سبب شده است که تا کنون چشم ملت ايران نسبت به آخوند باز نشده است.
ويژگی بدبينی و شکاکيتِ رندِ تمام عيار، وقاحت در گفتار است. بدون اين وقاحت، نمیتواند معرفتی را که از آخوند بهدست آورده است، روشن و آشکار و بیآرايش بيان کند. اين لطافت رندِ حافظ، ملت ايران را از شناخت درست آخوند در اين انقلاب باز داشت. رندِ حافظ، رند کاملعيار نيست، چون وقيح نيست. حافظ برای حفظ زيبائی کلام در شعرش، سدهها ما را در مفهوم رند و واقعيت رندی، به اشتباه و گمراهی انداخته است. وقتی آخوند با قداست، قدرت دينی و سياسی و اجتماعی و حقوقی را چپاول میکند، بايد با وقاحت با او روبهرو شد. وقاحت پادزهر قداست است. چند جمله از گفتههای عبيد زاکانی درباره آخوندها:
1- سخن شيخان باور مکنيد تا گمراه نشويد و بدوزخ نرويد.
2- از همسايگی زاهدان دوری جوئيد تا بهکام دل توانيد زيست.
3- تخم به حرام اندازيد تا فرزندان شما فقيه و شيخ و مقرب سلطان باشند.
4- (نصيحتی که عبيد از زبان هلاکوخان میکند): قضات و مشايخ و صوفيان و حاجيان و واعظان و معرفان و گدايان و قلندران و کشتیگيران و شاعران و قصهخوانان را جدا کرد و فرمود اينان در آفرينش زيادتاند و نعمت خدا بهزيان میبرند. حکم فرمود تا همه را در شط غرق کردند و روی زمين را از خبث ايشان پاک کرد.
۵- و قاضيان (که همه آخوندها بودند) و اتباع ايشان بهواسطه اينکه به عصيان و تزوير و تلبيس و مکر و حرامخوارگی و ظلم و بهتان و نکتهگيری و گواهی بهدروغ و حرص و ابطال حقوق مسلمانان و طمع و حيلت و افساد در ميان خلق و بیشرمی و اخذ رشوت موصوف بوده و در ديوث هم اين خصال مجبول است، پس ميان ايشان جنسيت کلی تواند بود... (ديوث = آخوند).
۶- اگر صادقالقول صد گواهی راست ادا کند از او منّت ندارند بلکه بهجان برنجند، و در تکذيب او تأويلات انگيزند. و اگر بیديانتی گواهی بهدروغ دهد، صد نوع بدو رشوت دهند و به انواع دعايت کنند تا آن گواهی دهد. چنانچه امروز در بلاد اسلام چندين هزار آدمی از قضات و مشايخ و فقها و عدول و اتباع ايشان را مايه معاش از اين وجه است.
۷- (شباهت مغولان به شيوخ) چون فرزندان آدم غلبه شدند، ابليس خود را بهصورت يکی از مشايخ فرانمود و گفت از بهشت میآيم و آن طوق يعنی ريش را بنمود که اين نعمت بهشت است برای شما آوردهام.... چون آوازه به ختائيان رسيد روی بهخدمت شيخ آوردند و نعمت را بهغارترفته ديدند فرياد برآوردند که: شيخ! ما را هم از اين نمد کلاهی. چندان زنخ زدند که مردک چارهای جز آن ندانست که دو تا مو از در ... [کورمالی: کون] خود برکند و بر زنخ ايشان چسبانيد.
۸- الشيخ: ابليس.
التلبيس: کلماتی که در باب دنيا گويد.
المهملات: کلماتی که در معرفت راند.
الشّياطين: اتباع او
الصوفی: مفتخوار.
لطافتِ رندِ حافظ، گوش ما را برای شنيدن اين «حقايقِ وقيح»، کر ساخته بود. حافظ نمیدانست که ريا و زهدنمائی، بزرگترين وقاحتهاست چون آنکه ريا میکند حتی در برابر خدا شرم ندارد. و بیشرمی در برابر آخوند، قابل مقايسه با بیشرمی در برابر خدا نيست، و با شرمی که در لطافت هست، نمیتوان رويارو با اوج بیشرمی شد. (لطافت، گفتن آنچه بايد بیشرمانه گفت، به زبان شرم است).
لطافت زياد شاعرانه (که اشعار حافظ بهترين نمونهاش هست. لطافت درست آنچه را که ويژگی اساسی رند است، منتفی میسازد)، گوش ما را برای شنيدن کلامی که خشن و زشت و درشت ولی انباشته از حقيقت است، کر و خرفت ساخته است. ما بهاندازه کافی لطافت و نرمی را از حافظ و ساير شعرایمان ياد گرفتهايم، حالا نوبت آن است که اندکی از درشتی و خشونت و زشتی کلام عبيد درس بياموزيم. حتی بهجائی رسيد که خمينی نيز ادا و اطوار کلمات و عبارات حافظ را در میآورد ولی اين «ابهام و دولايگی لطيفهگوئیهای حافظ» در کلام عبيد نبود تا آخوندی جسارت سوء استفاده از آن را داشته باشد. آنچه رند حافظ میخواست بکند، با لطافتش منتفی میساخت. رندی که وقيح نيست، رند نيست. وقتی آخوند يا مقتدر، از قداست (از اوج شرم) سوء استفاده میبرد تا بینهايت بیشرمی کند، بايد رندِ وقيح شد.»
منبع:
منوچهر جمالی، بخشی از کتاب "همگام هنگام"، ۲۰ اکتبر ۱۹۹۱. برگ ۱۹۷ از اين کتاب را ببينيد. برگرفته از وبگاه فرهنگشهر، بخش کتابها.
&
نقل از: وبلاگِ "کورمالی"
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen