تمدّنِ الهی!
کسانی که در ايرانِ اسلامزده -بهويژه در اين 9-28 سال-، در پیِ نظمِ اجتماعی، قاعده و قانون، و ادب و دانش و فرهنگ و مانندِ آن میگردند، و چون نمیيابند دچارِ شگفتی میشوند، و به انتقادهایِ دلسوزانهیِ ابلهانه، و ارائهیِ راهکار میپردازند، اسلام را نشناختهاند.
آنگونه که اکنون ديگر کاملاً آشکار شده و انکارِ آن تنها از حاکمان و مزدورانشان برمیآيد، در ايرانِ اسلامیِ حاضر، تنها دو شغل وجود دارد: 1- راهزنی (که البتّه، تبديل به «غارتِ ثروتهایِ اين سرزمين» شده -چون جرأتِ حمله به کشورهایِ ديگر را ندارند؛ و با وجودِ چنين ثروتِ بیکرانهای، بدان نيازی هم نيست!) 2- دلّالی. البتّه دلّالیِ از جنسِ غارت: بهمفت خريدن، و به بالاترين قيمتِ ممکن فروختن!
و اين وضع، ريشهیِ دقيقِ قرآنی دارد. بفرماييد به کمکِ يک متنِ الکترونيکی (يا بعضی چاپهايی که فهرستهایِ واژگانی و موضوعیِ دقيق دارد -اگر چنين چاپهايی داشته باشيم!) تمامِ قرآن را بجوييد؛ و ببينيد از چند شغل نام برده شده؟!
اگر قدری بيشتر حوصله داريد، در متونِ معتبرِ سيره، و تاريخِ دورهیِ رسولالله، مطالعه و پژوهشی بکنيد، و به من هم خبر بدهيد تا بدانم در مدينةالرّسول (يهودی و منافق بهکنار) چند خيّاط و کارگاهِ دوزندگی، چند آهنگر و کارگاهِ آهنگری، چند... وجود داشته است؟
- مطمئن باشيد، هيچ!
در «مدينةالنّبی» -يعنی يوتوپيایِ قرآنی-، نشانی از مشاغل و پيشهها پيدا نمیکنيد؛ تا چه رسد به بنيانها و نهادهایِ مدنی، مانندِ مدرسه و دانشگاه و بيمارستان و دادگاه و....
چرا نمیخواهيد باور کنيد؟
در مدينهیِ الهی، نيازی به دَرزی (خيّاط) نبوده؛ چون جامههایِ خود را از راهِ غارتِ کاروانها بهدست میآوردهاند. آهنگری وجود نداشته؛ چون زراعت وجود نداشته تا کسی به داس و بيل و خيش نياز داشته باشد. حتّی شمشيرساز هم لازم نبوده!
مدرسه؟ -چه نيازی به مدرسه است. رسولِ اکرم، با گرداندنِ لقب/کنيهیِ "عمرو بن هشام بن مغيرهیِ مخزومی" از «ابوالحکم» به «ابوجهل»، نشان داده است که تمامیِ دانشهایِ بشری، در نظرِ او "جهل" محسوب میشود. [همانگونه که امام خمينی (قدّس سرّه) در سالهایِ نخستينِ انقلّاب، در اينباره -يعنی نفی و ردِّ دانش- افاضاتِ فراوان دارند.]
v
گفته شده است: بهترينِ شما، و نزديکترينِ شما به خداوند، پرهيزگارترينِ شماست.
با اين حال، آيا ابلهیِ محض نخواهد بود که در جامعهیِ اسلامی، انتظار و توقّعِ «نظمِ اجتماعی»، «تعهّدِ پيشهوری»، و امثالِ اين مقولات را داشته باشيم!؟
به کوتاهترين سخن: اسلام يعنی ضدّيّت با تمدّن، با دانش، با فرهنگ، با نظم، با آرامش، با آسايش،...، با زندگی!
21 تير 1386
:
سلام دوست گرامي
AntwortenLöschenمن تصادفي وارد وب سايت شما شدم.
اما مطمئن باش شما با چهره زيباي اسلام آشنا نيستيد.
شايد اگر بيشتر مطالعه كني و در عمل به دستورات اوليه اين دين طعم شيرين عبادات و عشق به خدا رو درك كني.
ضمناً بگذريم كه در تمام اديان اكثر خوبي ها و بدي ها يكي هستند.
مرد اونه كه همان چيزي هايي كه اعتقاد داره رو پا رويشان نذاره و رعايت كنه.
حق ديگران رو نخوره و به خانواده و اطرافيانش محبت و عشق بورزد.
هرچه رو براي خودش دوست داره براي ديگران هم بخوات.
Not127p@yahoo.com
ترجمهیِ آلمانیِ اين نوشته:
AntwortenLöschenhttps://fardayerowshan.blogspot.com/p/gottliche-zivilisation-m.html
https://bahramskandari.blogspot.com/2017/05/ein-abschnitt-aus-den-langen.html