اهريمن، و اسطورهیِ آخر زمان
کسانی که ديدگاهِ اسطورهنگر را برنمیتابند، و با استنادِ بیجا و خلافِ واقع به «خردِ روشنگر»، هرگونه اشاره به مفاهيم، مقولات، و صُوَر و وقايعِ اسطوره را نشانهیِ «عدمِ واقعبينی» میانگارند، میتوانند از خواندنِ اين نوشتار چشمپوشی کنند؛ مبادا بر آيينهیِ "واقعبينیِ روشن و روشنگرشان" غباری بنشيند! همچُنين، اين نوشتار، به کارِ مسلمين نخواهد آمد. برایِ ايشان، سخت ناباور و دشوار مینمايد که از آيينِ قدسیشان به «هيولا» و «وحشِ ضدِّ بشر» تعبير شود.
از منظری که من مینگرم، "آخرالزّمان" -آنگونه که در اساطيرِ زرتشتی و مسيحی از آن سخن رفته است-، با ظهورِ اسلام آغاز میشود!
ظاهراً، آنچه باعث شده که حتّی اذهانِ بزرگترين متفکّران نيز، از توجّه به اين واقعيّتِ محض بهدور بماند، فاصلهیِ عظيمیست که ميانِ «زنجيرگسستنِ اژیدهاک/ظهورِ وحشِ ضدِّ بشر» و «بهپاخاستنِ کرساسپ/پسرِ انسان»، برایِ «نابودیِ اژیدهاک/وحش» واقع شده است. تصوّرِ عمومی بر "بلافاصلگی" بوده، و هست.
آنچه در اوستا، متونِ تفسيریِ آن، و سپس کتابِ شاهنامه، راجع به "اژیدهاک/ضحّاک" آمده، به دقيقترين گونهیِ ممکن، وصفیست که از "اسلام" میتوان کرد. همچنانکه، اهريمنِ موصوف در اين منابع، بیهيچ اختلافِ قابلِ ملاحظهای، همان است که به نامِ "الله" میشناسيم.
بديهیست که در اين بزرگترين نيرنگ، که در آن "اهريمن" بر خود نامِ "الله" مینهد، و خود را «اهورهمزدا» وانمود میکند، فريبکاریهایِ بسيار صورت گرفته است: او خود را با صفاتِ "رحمان" و "رحيم"، و بسيار اوصافِ فريبندهیِ ديگر میستايد؛ امّا با تأمّل در عمقِ سخنِ او، و در عمل، "او" جز "اهريمن" نيست.
در اوستا، از اهريمن با صفتِ «همهتنمرگ» ياد شده است. برایِ «الله» نيز، امروزه، و از نخستين لحظههایِ ظهورِ وی، وصفی دقيقتر از اين نمیتوان جُست.
او، در کتاباش، بارها و بارها، انسانهایِ ناپذيرنده را به "مرگ" تهديد میکند؛ بر سرِ اقوامی که جرمی جز عدمِ پذيرشِ او نداشتهاند، "مرگ و نابودی" فرو میفرستد؛ و بهطورِکلّی، در عرصهیِ اين هزاروچارصد سال نيز، آشکارترين ثمرهیِ الله و اسلام، "مرگ و ويرانی" بوده است.
اهريمنزادگانِ کنونی، در اين فريب میکوشند که ايستادگیِ امريکا را، به سلطهجويی، رقابتِ دينی، و اختلافاتِ شرقی-غربی منسوب دارند؛ درحالیکه، قرنها پيش از آنکه کشور و تمدّنی به نامِ «امريکا» وجود داشته باشد، ايرانِ بزرگ، سه قرن با «هيولا» جنگيده است.
در برخی از نوشتههایِ ايرانیِ بازمانده از اين قرونِ خونبار، توصيفاتی آمده، که اگرچه به قالبِ پيشگويیهایِ متعلّق به ماقبلِ اسلام عبارتپذير گشته، چيزی جز وصفِ اسلام و مسلمين نيست. میگويد: «ديوان بيامدند، و مرگ و آز و نياز بياوردند». همچُنين، وصفی که از زبانِ رستمِ فرّخزاد در شاهنامه آمده، برایِ پیبردنِ به حقيقتِ اسلام بسنده است.
اگر "جمهوریِ اسلامی" وقوع نمیيافت، چهبسا اين تعبير و توصيفها را به شاعرانگیهایِ کينتوزانه نسبت میداديم، و به راستينگیِ موبهمویِ آن پی نمیبرديم.
در اوستا آمده است که «اژیدهاک» [اين مخوفترين و زورمندترين ريدهیِ اهريمن]، میگويد: «... که مردمانِ هر هفت کشور را براندازم...»!
" هفت کشور"، در بيانِ اوستايی، عبارت است از تمامیِ کشورهایِ کرهیِ خاکی.
آيا اکنون در اين بيستوهشت سال، جمهوریِ اسلامی، مردمانِ خاورميانه را «برنينداخته است»؟ آيا اگر توان يابَد، مردمانِ "هر هفت کشور" را برنمیاندازد؟!
...
چگونه میتوان اسطورهای را که هستیِ ما را، بدين روشنی، بهتصوير میکشد، افسانهای خيالپردازانه و متعلّق به دنيایِ کهنِ ناانديشنده شمرد!؟
a
ماجرایِ "افسارگسيختنِ اژیدهاک/برآمدنِ وحشِ ضدِّ بشر" و "ظهورِ پهلوانِ جاودانهیِ ايرانی/پسرِ انسان"، و "رهايیِ انسان و جهان از شرارتِ هيولا"، آنگونه که در کلّيّتِ اسطورهیِ زرتشتی-ايرانی/مسيحی (در اوستا، متونِ وابسته؛ و مکاشفاتِ يوحنّا در عهدِ جديد) به تصوير کشيده شده است، موبهمو واقع شده، و ادامه دارد.
...
پيروزی ازآنِ انسان است.
ششمِ خرداد 1386
V
يادآوری:
برخی مواضعِ اين نوشته، نياز به پابرگهایِ ارجاعی، و ذکرِ سند دارد؛ امّا اين کار، فعلاً، در حوصلهیِ تنگِ نگارنده نمیگنجد. شايد وقتی ديگر، در بازنويسی يا نشرِ دوبارهیِ آن، مجالی دست داد و حوصلهای بود...
:
آقای سهرابی متاسفانه آنجایی را که میفرمایید: آنچه باعث شده که حتّی اذهان ِ بزرگترين متفکّران نيز ، آنگونه که بايد ، از توجّه به اين واقعيّت ِ محض بهدور بماند"
AntwortenLöschenتوجه نمیکنید که چنین متفکرانی تقریبا نایاب هستند.
باور بفرمایید حداقل در بین ملت ایران کمتر متفکری پیدا میشود که خود را از چنگال اسلام رها کرده باشد.
مشکل اصلی اکثر آنهایی که ممکن است کمی توانایی فکر کردن دارند این است که دمشان در چنگال اسلام گرفتار است.
این مطلبتان را در بخش وبگردی وبلاگم لینک کردم. باشد که روزی انسان نجات یافته پای پیروزی بر پیکر این ذهنیت اهریمنی نهد.
AntwortenLöschen