« ... آن نحوی ... در کوی ِ نُغول ِ پُرنجاست افتاده بود . يکی آمد که : " هاتِ يَدَک " . معرّب نگفت ؛ کاف را مجزوم گفت . نحوی برنجيد ؛ گفت : " اعبر ، أنت لستَ من اهلی " . ديگری آمد ، همچنان گفت ؛ هم رنجيد ؛ گفت : " اعبر ، أنت لست من اهلی " . همچنين میآمدند ، و آنقدر تفاوت در نحو میديد ، و ماندن ِ خود در پليدی نمیديد .
همهشب تا صبح در آن پليدی مانده بود ؛ در قعر ِ مزبله ؛ و دست ِ کسی نمیگرفت ، و دست به کس نمیداد . چون روز شد ، يکی آمد ، گفت : " يا ابا عمر ! قد وَقَعتَ فی القَذَر " . قال : " خُذ بيدی ؛ فانّک من اهلی " . دست به او داد ، او را خود قوّت نبود ؛ چون بکشيد ، هردو درافتادند ... ! »
[ مقالات ِ شمس ، دفتر ِ نخست ، ص 156 ]
?
يادداشتها :
( I )
نحوی = عالم ِ نحو
کوی = گودال ، چاله ، کنده ، ...
نُغول = بزرگ و عميق [ فهرست ِ لغات و اصطلاحات ، پيوست ِ کتاب ]
هات يدک = بده دستات [ را ] .
اعبر انت لست من اهلی = بگذر ( برو ) ، تو از اهل من نيستی . ( تو بيگانهای . )
يا ابا عمر ، قد وقعت فیالقذر = ؟ ( قَذَر = پليدی ، نجاست ، زباله ، ... )
( آخر کسی نيست بگويد تو که عربی نمیفهمی ، مرض داری معنی میکنی ، که اينجايش را گير کنی ؟! )
خذ بيدی ، فانّک من اهلی = بگير دستام را ، که تو از خودی !
v
( II )
در روايتی از مقالات ، متن عربی ِ اين حکايه نيز آمده ( بنگريد به بخش ِ « گسستهپارهها » ی ِ دفتر ِ نخست ، ص 354 . )
در کتاب ِ « مناقبالعارفين » احمد افلاکی ( جلد 1 ، ص 136 ) ، روايتی از همين حکايت ، از زبان ِ مولانا نقل شده ، که البتّه در بيان به پای ِ روايت ِ حاضر نمیرسد .
&
مقالات ِ شمس ِ تبريزی . تصحيح و تعليق : محمّدعلی موحّد . ويراستار : عليرضا حيدری . انتشارات ِ خوارزمی . اوّل ، 1369 هـ . ش . ، تهران .
مناقبالعارفين . تأليف ِ شمسالدّين احمد الافلاکی العارفی ( 2 جلد ) . با تصحيح و حواشی و تعليقات ، به کوشش ِ تحسين يازيجی . ( افست ) دنيای ِ کتاب . چاپ ِ دوّم ، 1362 .
يادداشتها :
( I )
نحوی = عالم ِ نحو
کوی = گودال ، چاله ، کنده ، ...
نُغول = بزرگ و عميق [ فهرست ِ لغات و اصطلاحات ، پيوست ِ کتاب ]
هات يدک = بده دستات [ را ] .
اعبر انت لست من اهلی = بگذر ( برو ) ، تو از اهل من نيستی . ( تو بيگانهای . )
يا ابا عمر ، قد وقعت فیالقذر = ؟ ( قَذَر = پليدی ، نجاست ، زباله ، ... )
( آخر کسی نيست بگويد تو که عربی نمیفهمی ، مرض داری معنی میکنی ، که اينجايش را گير کنی ؟! )
خذ بيدی ، فانّک من اهلی = بگير دستام را ، که تو از خودی !
v
( II )
در روايتی از مقالات ، متن عربی ِ اين حکايه نيز آمده ( بنگريد به بخش ِ « گسستهپارهها » ی ِ دفتر ِ نخست ، ص 354 . )
در کتاب ِ « مناقبالعارفين » احمد افلاکی ( جلد 1 ، ص 136 ) ، روايتی از همين حکايت ، از زبان ِ مولانا نقل شده ، که البتّه در بيان به پای ِ روايت ِ حاضر نمیرسد .
&
مقالات ِ شمس ِ تبريزی . تصحيح و تعليق : محمّدعلی موحّد . ويراستار : عليرضا حيدری . انتشارات ِ خوارزمی . اوّل ، 1369 هـ . ش . ، تهران .
مناقبالعارفين . تأليف ِ شمسالدّين احمد الافلاکی العارفی ( 2 جلد ) . با تصحيح و حواشی و تعليقات ، به کوشش ِ تحسين يازيجی . ( افست ) دنيای ِ کتاب . چاپ ِ دوّم ، 1362 .
هاها! خيلی جالب بود. اين شعر پست قبل اما باحال بود، اساسن!
AntwortenLöschendorood
AntwortenLöschensushiyant dar dine zartosht yani chi? sepasgozaram age tozihi darbare sushiyant bedahid.
Raha
raherahae@yahoo.co.uk
مهدی جان
AntwortenLöschenقد وقعتَ فی القذر
یعنی اینکه توی کثافت افتاده ای
لرد ِ عزيز !
AntwortenLöschenخوشحالم که پسنديدهايد .
***
رهای ِ گرامی !
بهزودی خدمتتان میفرستم ؛ يا همينجا پست میکنم .
***
قلم ِ نازنين !
معنی ِ « يا ابا عمر » ش را نمیفهمم !! و اينکه « قد » در اينجا چه کاربردی دارد ...
اگر توضيح بدهيد ممنون میشوم .
مهدی جان
AntwortenLöschenابا عمر یک اسم ندا است و بس. که البته در اصل ابو عمر است و هنگامی که حرف "یا" که یک حرف ندا است بر سر اینگونه اسمهای مرکب بیاید حرف "و" آخر آن کلمه را به "ا" تبدیل می کنیم. مثلا اگر بخواهیم بگویم که نام تو چیست می گوئیم "ابوالفضل" اما اگر بخواهیم این ابوالفضل را صدا کنیم می گوئیم" یا ابافضل" که البته اینها را بدونشک می دانی.
و اما در باره حرف "قد" که بر سر افعال ماضی در زبان عربی می آید باید بگویم که این حرف اضافه اینگونه فعلها را به فعل ماضی نقلی تبدیل می کند. برای نمونه " وقعت" یعنی "افتادی" و قد وقعت" یعنی افتاده ای" که اولی فعل گذشته ساده و دومی گذشته اخباری و یا همان ماضی نقلی می باشد. نمونه های دیگر
ذهبتُ الی بیت الخلا
من به دفتر مقام معظم رهبری رفتم
قد ذهبتُ الی بیت الخلا
من به دفتر مقام معظم رهبری رفته ام
البته هر دو یک معنی را می رسانند اما خوب دیگر باید خود شما متوجه کاربرد آنها بشوی. تقریبا مانند زبان فارسی هر موقع که از فعلهای گذشته ساده و یا گذشته اخباری استفاده کردی در زبان عربی هم درست همان کاربرد را بدون کم و زیاد دارد.
البته گاهی ما این حرف "قد" را بر سر فعلهای مضارع عم می بینیم که در اینگونه موارد جنبه تاکیدی به فعل می دهد که حتما این کار انجام پذیرفته و یا می پذیرد.
البته اگر بازهم توضیح بخواهی می توانم در این مورد بدهم.
در ضمن در باره زبان عربی هر چه خواستی بپرس من تا جائی که بتوانم و دانشم دراین مورد اجازه بدهد به شما کمک می کنم که البته امیدوارم این حمل بر خودستائی نشود.
پاینده باشی.