جايی متنی ديدم با عنوانِ «آخرين پيام محمد نوريزاد از زندان اوين بە مردم»...
چند سطری پيراموناش نوشتم، امَا چون نمیخواهم که اصلِ خزعبلاتِ ممّدمحيل
بازنشر شده باشد؛ شَير و مَير نمیکنم و فقط لينکِ آن را اينجا میگذارم:
https://www.facebook.com/firooz.davalloo/posts/10222423881093052
*****
اين عن مگر گذاشت که ما زندگی کنيم!
حضرتِ آسيدمحمّدآقایِ نوریزاد! قائدِ اعظم! رهبرِ آيندهیِ گُههربارِ
اسلامِ رحمانی!
فقط بگو تو پفيوز کی میميری، که ما از شرِّ وقاحاتِ قیاندرقیِ تو اندککی
برآساييم!؟
نکبت، چرا فکر میکنی که با اين خزعبلاتِ قدسی میتوانی باز و هنوز کسی را
فريب بدهی؟
شک ندارم که اگر قرار باشد «نوبلِ وقاحت» داده شود، برایِ يکصدسال فقط بايد
زرتازرت هر سال به خودِ تویِ عن بچپانند، پفيوز! چراکه بهگمانام تویِ نکبت،
وقاحت را هر روز میخوری و باز قی میکنی و قیکرده را با گوشتکوبِ برقی میکوبی
و باز میلمبانی و باز قی میکنی... اَه... اَه... اَه... نکبت! بس کن مادرعفيفه.
میخواهم بدانم در جمهوریِ نکباتِ اسلامی چه از دست دادهای که جفنگ میبافی؟
تفالهیِ بیشرم، تو که تا پنجاهسالگی، آخورت متوسّلً الیالله، به مقعدِ
آقا وصل بوده، چگونه گه میخوری و خود را مبرّا میشمری، آشغال؟ حتّی کسی که وقتِ
نزولِ سيّدِ خيرالبشر، خمينیِ صلالله، فقط 20 سال داشته، امَا کارهای بوده يا
شده، به فرض که در 21 سالگی کنار کشيده باشد، باز هم نمیتواند بدونِ اعترافاتِ
دقيق و سپردنِ خود به دادگاه، دعویِ ناشريکبودن کند؛ نه تویِ شرمقیکرده که تا
50 سالگیات در کونِ خيرالبشر و حضرتِ اميرش، قيفاندرزَفَر و عطشناک، غوطه خوردهای!
نکبت طوری میگويد 38 بار سرم را به تيزیِ کاشی زدهام (بگذريم که نمیفهمم
منظورش مثلاً کجایِ کاشیست)، که گويی از قبل چوبخطّی بهمقعد داشته، که: اين شد
يک! حالا دوباره يهخورده بالاتر ممّد، اين شد دو! اوفّيش هَيش، چه حالی میده!
حالا برو برو برو برو بازم بالا، تا برسيم به همفيهاخالدونِ 38!
ازآن مسخرهتر، شمردنِ دفعاتِ بيهوشیِ حضرت است! تو ما رو چی حساب کردی،
نطفهیِ بسمالله!؟
هی میگه جنازهمو به سرِ اينا میکوبم!!!
ببين ممّد، جونِ ننهیِ عفيفهت، يهبارم که شده، بيا لطف کن و بمير،
خرفسترِ بويناکِ دروج!
https://www.facebook.com/fardayerowshan/posts/2243125122485161
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen