خواب ايرانيت
19.12.08 | آرامش دوستدار
آنچه در زمانهی حاضر روی داده و میدهد از عوارض غلبهی جنبهای از اسلام «ايرانی» شده است. و ما که با چنين ضربهای از خواب ايرانيتمان پريدهايم، خود را با پديدهای «نوظهور» روبهرو میبينيم، پس از چهارده قرن مسلمانی! به همين جهت گمان میکنيم که اين پديدهی نوظهور را با حربهی پيشينهی «تاريخی خودمان» میتوان و بايد زد: با ايرانيت ناب يا با جنبهی ايرانی اين پيشينهی اسلامی. غافل از اينکه اين پديدهی نوظهور چيزی جز يکی از جلوههای ديرپای ايرانيت اسلامی ما نيست و نوظهوریاش را از لگامگسيختگی انقلابی به سردمداری «روحانيت سلحشور» دارد. بنابراين وقتی در اين بدخواب شدن و آشفتهحالی ناشی از آن از خود میپرسيم: چارهی نهايی اين وضع را از کجا و چگونه بايد يافت؟ پاسخ سهلانگار ما اين است: در وهلهی اول و آخر از هرچه ايرانیست، چه پيش از اسلام و چه در اسلام! انگار که چنين چيزی نزد ما هست و اگر باشد آسان به چنگ میآيد و اگر به چنگ آيد مؤثر خواهد افتاد! از اينرو آنهايی که از اين زمينلرزهی اعتقادی تکان و صدمه خوردهاند -و تعدادشان نبايد کم باشد- بهاميد يافتن پناهی برای دفاع از خود و حمله به «اسلام سلحشور»، يا به دورهی باستانی متوسل میشوند، يا به بزرگان فکر و ادب همين ايران اسلامی، يا به هر دو با هم. اين دو بهاصطلاح حربه برای زدن «دشمن» است، اما هيچيک کارگر نخواهد بود.
دورهی باستانی خود ذاتاً زمينهی مساعد برای کشت و پرورش دين اسلام بوده است، و بزرگان فکر و ادب ما در زمين اسلامیشدهی چنين فرهنگی در عين حال روييدهاند و رويانندهی آن بودهاند. طبعاً در روزگاری که با شبيخون اسلامی خود ما را غافلگير کرده، توسل به آنچه ايرانیست يا ايرانی مینمايد، خصوصاً وقتی که ما در نهب و غارت اين شبيخون داريم از دست میرويم، يک واکنش طبيعیست. اما اين واکنش «طبيعی» نمیتواند در برابر آن نيرويی مؤثر افتد که زمانی از برون بر ما تاخته و سپس ما را به دستياری خودمان به مرور از درون تسخير و جذب کرده است. قرنهاست که ما طبيعت ديگری جز اين نيروی مجذوب نداريم. و اينک پس از گذشت اين زمان دراز، فرهنگ ما در همهی زمينهها آنچنان اسلامی شده است که ما حتا قادر نيستيم عناصر ايرانی آن را در خود اسلامیمان بازشناسيم، تازه اگر قادر میشديم، شرطش اين بود که شناسايی را با آن شوخی مجنونانه يکی نگيريم که ايران را زهدان دنيای قديم میپندارد و ما را زادگان و وارثان آن. و جز اين، شناختن صرف اين عناصر چه کمکی به حل مشکلات فعلیشدهی ما میکند، مشکلاتی که در توفان حوادث اخير از درون خود ما برون ريختهاند؟ اين مشکلات از بنيادی برمیآيند که بدون آن حتا تصور اين فرهنگ هزار و چهارسده سالهی «ايرانی» ممکن نيست. اين بنياد، پيش از آنکه اسلام پا بهعرصهی وجود گذاشته باشد، در بدايت خود ايرانی بوده است. به دو دليل بايد اين بنياد را شناخت. يکی آنکه وجهی از آن به عنوان پندار دينی اساساً چهارده قرن ايرانيت اسلامی را ممکن کرده و ديگر آنکه به عنوان الگويی که ما خود سازندهی آن بودهايم در اعماق اين قرون مدفون مانده است.
&
مأخذ:
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen