بنيانِ دروغ
(بازنشر)
پولاک، پزشکِ اتريشیِ دورهیِ ناصری که چند سالی در ايران، و پزشکِ ناصرالدّين شاه، بوده و سفرنامهاي نوشته که کتابِ بسيار ارزشمندی است، جايی میگويد: «[ايرانی] از هنگامی که سعدی گفت: "دروغِ مصلحتآميز بِهْ از راستِ فتنهانگيز"، هر دروغ و دغلی را مصلحتآميز قلمداد میکند..» [1]
امّا،
دروغگويیِ ايرانی، و بلکه بهطورِکلّی سلطهیِ دروغ بر انسانِ ايرانی، از لحظهای آغاز شد که اسلام به ايران هجوم آورد...
کمالِ بیانصافی است که سعدی را صادرکنندهیِ جوازِ دروغ بدانيم؛ بلکه بايد گفت: اتّفاقاً اين سخنِ سعدی قابلِ توجيه است. قاعدهیِ عقلی و بنيانِ اخلاقی، در معدود مواردی اجازه میدهد که دروغ بگوييم، يا راست نگوييم؛ و آن وقتی است که پایِ جان در ميان باشد؛ مخصوصاً پایِ جانِ ديگری. اگر کسی از دستِ آدمِ خشمناکِ کارد به دستی گريخته باشد، مجاز نيستيم جایِ پنهانشدنِ او را نشان دهيم. يا مثلاً کسی در بارهیِ کسی ديگر سخنی گفته، که اگر آن شخص بشنود، يقين داريم که به کشتنِ او برخواهد خاست؛ اينجا حق نداريم با راستگفتنِ خود باعثِ قتلِ انسانی بشويم...
و مقصودِ سعدی چنين چيزی بوده. قصدِ دفاع از سعدی (و يا تبيينِ عقلانی-اخلاقیِ مواردِ مجازِ دروغ) را ندارم؛ فقط میخواهم اين نکته را روشن کنم که به خلافِ تصوّرِ پولاک، ايرانیِ دورهیِ سعدی، دچارِ غرقگیِ کامل بوده، و هيچ نيازی به جوازِ او نداشته است!
اينجا به دو گونه میتوان به بنيانگذاریِ دروغ توسّطِ اسلام پرداخت:
يکی از طريقِ اثباتِ دروغبودگیِ کلّيّتِ اسلام، وحی، قرآن، نبوّت؛ که بگوييم: از همان لحظهای که مردی ديوزده [اين وصفی است که عربِ عاقله در بارهیِ محمّد (ص) داشتهاند؛ و خودِ وی در قرآن نقل کرده؛ از جمله، در «و ان يکاد...» که عمومِ مسلمين آن را به در و ديوارِ خود میآويزند.] از غار بيرون آمد و ادّعا کرد که موجودی بر او فرود آمده و کذا و کذا...، دروغ بنياد يافت.
طريقِ ديگر اين است که خود را تا اين اندازه در معرضِ تيغِ خونريزِ اسلام قرار ندهيم، و به چندوچونِ عملکردِ دينِ مبين بپردازيم؛ و نشان دهيم که چگونه اسلام انسانها را به دوزخِ دروغ درافکنده است.
برایِ اين روشنگری نيز، نيازِ چندانی به بحثِ مفصّل نيست. همينقدر بسنده خواهد بود که بگوييم: جانِ انسان عزيز است، و اسلام سر و کارِ خود را با جانِ انسانها قرار داده؛ به اين صورت که، با اقرار به تسليم و ادایِ شهادتين، امان میيافتهاند و با انکارِ آن، جانِ خود را از دست میدادهاند. از اين رو، به گونهای کاملاً بديهی، دروغ «نجاتبخش» و راستی «کشنده» واقع شده است.
انسانِ معقول و درست، انسانِ طبيعی، نه تنها در پیِ پذيرندگیِ دروغين نيست، بلکه آن را بیارزش، و گونهای اهانت به خويش تلقّی میکند؛ امّا در اسلام، درست وارونه عمل شده؛ میگويد: «قولوا لا اله الّا الله، تفلحوا».
شرطِ امان و جانبردن، نه «ايمانِ قلبی»، که «اظهارِ زبانی» قرار داده شده (که اگر مقصود «ايمان» میبود، هرگز به شمشير نيازی نبود!). انسان، به طورِ مطلق، با نوکِ برّندهیِ شمشيری مواجه شده که به تهديدِ جانِ او برخاسته، و رهايیِ از آن در گروِ «پذيرشِ ظاهری و اقرارِ زبانی» بوده؛ يعنی دروغ.
از سویِ ديگر، بيرونشدن از اين اقرارِ زبانی و پذيرشِ ظاهری نيز، مرگ در پی داشته، و دارد. از اين رو، بنيانِ هستی در حيطهیِ اسلام، بر «دروغ» بنا گرديده؛ و اين بنيانِ دروغ، سراپایِ هستیِ مسلمين و "اسيرانِ اسلام" را شکل داده است.
اينک چه جایِ شگفتی است اگر میبينيم کلّيّتِ ايرانِ اسلامزده، غرقه در دروغ، ميانِ مرگ و زندگی دستوپا میزند. هزار و چهارصد سالِ تباهِ مظلم، سرگذشتِ ما همين بوده که هست.
بررسی و مقايسهیِ صدرِ اسلام، توصيفِ فردوسی، گزارشهایِ بیمانندِ ناصرِ خسرو (در اغلبی از اشعارِ او)، و وضعيّتِ ايرانِ کنونی، به روشنیِ هرچه تمامتر، وصفی يگانه را نشان میدهد: بنيانِ دروغ را.
م. سهرابی
13851026
V
نشرِ نخست:
WEDNESDAY, JANUARY 17, 2007
&
کتابشناخت:
سفرنامهیِ پولاک «ايران و ايرانيان». نوشتهیِ ياکوب ادوارد پولاک. ترجمهیِ کيکاووس جهانداری. انتشاراتِ خوارزمی. (چاپِ اوّلِ متنِ آلمانی، 1865 م. : بروکهاوس - لايپزيک / چاپِ اوّلِ ترجمهیِ فارسی، تيرماهِ 1361 هـ. ش. - تهران) چاپِ دوّم، آبانماه 1368. (تعداد: 5000 نسخه)
?
پابرگها:
[1] سفرنامهیِ پولاک، ص 19.
در صفحهیِ 223 نيز، با طرحِ موضوعِ «تقيّه»، به وجهی ديگر از دروغگويیِ ايرانی (شيعه) پرداخته است...
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen