پيشکش به وطنام، ايران!
ای ايران، ای مرزِ گوز و گند
ای خاکات سرچشمهیِ چرند
دور از توست، شادیِّ اين جهان
نيستی تو، جز دشتِ مردگان
هرکجا، ز توست نالهای بلند
مردمانِ تو، يکسره خماند!
از تو شد بهگوز، فرّ و فرّهی
گوزِ لاف تا کی همی دهی؟
از شاعرانات، جز چُرتِ پينکی
گر بديده کس، هان بگو يکی
مولویت، آخوندِ ابلهیست
مثنویِّ وی، هر قدم چهیست
سعدیِ تو يک پيرِ پُر جفنگ
حافظات شده، از عرق ملنگ
سبکِ هندیات، سبکِ خواب و چُرت
باقی از تو ليک، يک دو نيم و قُرت!
(باقی از تو ليک، يک دو نيم و قُرت!!)
ای ايران! ياوه تا بهکی؟
شرم میکن، اندکی، تو هی!
شاهِ نامههات، بس که مسخ شد
اصلِ حرفِ آن، رفت و، نسخ شد
گر دو بيتکی، گفته ناصرت
ريده اندر آن، خصمِ قاهرت
بینوا وطن! شرم کن ز خود
فکرِ ديگری، کن که عمر شد!
کن که عمر شد...
ای ايران!
ای ايران!
خشتِ تو برون، رفته از خرند
تولههایِ تو، خصمِ مادرند!
ياوهگوی و پُر باد و پُر بَروت
يکسره بهگا داده آبروت!
منهم ارچه خود تولهیِ توام
بندِ چُرتِ قيلولهیِ توام
باورم به تو، سنخِ ديگر است
شأنِ تو مرا، شأنِ مادر است
زينسبب دلام غرقِ خون بُوَد
جنسِ عشقِ من، از جنون بُوَد
...
ای ايران، مادرِ گُزين
چاره نيستات؛ يکشکم برين!
(چاره نيستات؛ يک شکم برين!)
خيز و، بفکن اين کهنه زه، ز خويش
تا سبک روی، باز هم به پيش!
پاره پاره کن، کهنه چادرت
تا عيان شود اصلِ گوهرت
هرزگی بس است؛ شوی برگُزين
تا بخوانمت: مادر! آفرين!!
تا شوی دگر باره زالِ زر
چشمهیِ هنر؛ مرزِ پُر گهر!!
تا شوی دگر باره زالِ زر
چشمهیِ هنر؛ مرزِ پُر گهر!!
ای ايران!
ای ايران!!
ای ايرانننن!!!
ای خاکات سرچشمهیِ چرند
دور از توست، شادیِّ اين جهان
نيستی تو، جز دشتِ مردگان
هرکجا، ز توست نالهای بلند
مردمانِ تو، يکسره خماند!
از تو شد بهگوز، فرّ و فرّهی
گوزِ لاف تا کی همی دهی؟
از شاعرانات، جز چُرتِ پينکی
گر بديده کس، هان بگو يکی
مولویت، آخوندِ ابلهیست
مثنویِّ وی، هر قدم چهیست
سعدیِ تو يک پيرِ پُر جفنگ
حافظات شده، از عرق ملنگ
سبکِ هندیات، سبکِ خواب و چُرت
باقی از تو ليک، يک دو نيم و قُرت!
(باقی از تو ليک، يک دو نيم و قُرت!!)
ای ايران! ياوه تا بهکی؟
شرم میکن، اندکی، تو هی!
شاهِ نامههات، بس که مسخ شد
اصلِ حرفِ آن، رفت و، نسخ شد
گر دو بيتکی، گفته ناصرت
ريده اندر آن، خصمِ قاهرت
بینوا وطن! شرم کن ز خود
فکرِ ديگری، کن که عمر شد!
کن که عمر شد...
ای ايران!
ای ايران!
خشتِ تو برون، رفته از خرند
تولههایِ تو، خصمِ مادرند!
ياوهگوی و پُر باد و پُر بَروت
يکسره بهگا داده آبروت!
منهم ارچه خود تولهیِ توام
بندِ چُرتِ قيلولهیِ توام
باورم به تو، سنخِ ديگر است
شأنِ تو مرا، شأنِ مادر است
زينسبب دلام غرقِ خون بُوَد
جنسِ عشقِ من، از جنون بُوَد
...
ای ايران، مادرِ گُزين
چاره نيستات؛ يکشکم برين!
(چاره نيستات؛ يک شکم برين!)
خيز و، بفکن اين کهنه زه، ز خويش
تا سبک روی، باز هم به پيش!
پاره پاره کن، کهنه چادرت
تا عيان شود اصلِ گوهرت
هرزگی بس است؛ شوی برگُزين
تا بخوانمت: مادر! آفرين!!
تا شوی دگر باره زالِ زر
چشمهیِ هنر؛ مرزِ پُر گهر!!
تا شوی دگر باره زالِ زر
چشمهیِ هنر؛ مرزِ پُر گهر!!
ای ايران!
ای ايران!!
ای ايرانننن!!!
م. سهرابی
14 و 15 بهمنماهِ 1389
14 و 15 بهمنماهِ 1389
آقا مهدی یقین داشته باش، آیران از خاکسترش بر میخیزد، یقین داشته باش
AntwortenLöschenر. ایرانی