
مانند ِ همهی ِ آدميان ، پدر ِ يکی از دوستان ِ قديم ِ من هم ، چند روز پيش ، از اين سرای ِ باقی به سرای ِ فانی ِ فنا شتافت ( يا درست و راست بگويم : شتابانده شد . ) . فردا – آدينه ، 6 بهمن – بايد بروم مجلسی که گرفتهاند ( اين دوست ِ من ، که چند سالی است او را نديدهام ، دو سه چند سالی هست که اينجا در مشهد زندگی میکند . ) . همسرم گفت چند برگ کاغذ ِ تسليت لازم است ( تا به حال از اين امور نداشتهايم . اين اوّلين بار است . ) . با هم رفتيم تايپ و تکثيری ِ محلّه ؛ نمونهها را که ديدم ، گفتم باشد خودم چار خطّی بنويسم .
...
چار خطّ ِ نوشته را بردم که تايپ کند ( درايو ِ فلاپیام کار نمیکند . حکماً ويروس است که از پساش برنمیآيم ! ) . يک بار ِ ديگر متنهای ِ آماده را ديدم ؛ همه معتقدانه بود و به درد ِ من نمیخورد . نوشتگک را دادم ، جوان ِ صاحبمغازه نگاهی کرد و خواند ( و روی ِ بيت [1] مکثی کرد ، و ) گفت : متن خيلی کوتاه است . گفتم : کاغذ را نصف کنيد . گفت ( با نگاه ِ مشهور ِ عاقل اندر پدر جدّ ِ سفيه ) : نمیشه . و افزود : اجازه بدين من يکی از متنها رو بخونم ؛ و يکی را خواند . فرق ِ چندانی از لحاظ ِ تعداد ِ کلمات نداشت . گفتم : نمیشه چار سطر از بالا فاصله بدين ؟ گفت : چرا ؛ میشه ...
بعد نمونهکاغذها را آورد . ای وای ، چه میبينم : « هوالباقی » و از اين جور بکگراندها داشت . گفتم : کاغذی ندارين که اينا رو نداشته باشه ؛ آخه من به اين چيزا اعتقاد ندارم ...
اينجا ، مرد ِ جوان ، و دختری که پشت ِ کامپيوتر نشسته بود ، با نگاههای ِ عجيب مرا ورانداز کردند . انگار به عمرشان نديده بودند کسی به جفنگ بیاعتقاد باشد !
بههرحال ، و از ناچاری ، يکی را که بالايش « بازگشت ِ همه به سوی ِ اوست » داشت ، انتخاب کردم ؛ و زدم بيرون که يکربع ِ بعد بروم بگيرم .
~
کسانی که خارج از اين خاکسترستان زندگی میکنند ، بدانند و آگاه بوده باشند که اهريمن ِ الهی با تمام ِ توان ِ خود ، و از هر سولاخسمبهای که فکرش را هم نکرده باشيد ، مزخرفات حقنه میکند . تصوّر ِ تقريباً عمومی بر اين است که ملّت ِ ايران میتواند بهمرور خود را از اين آوار ِ الهی خلاص کند . خدمتتان عارضم که : خوابی است ، ديدهايد ؛ لکن معالاسف خير نيست ؛ خواب است و احلام کاذبه !!
}
درکی که مرا به تحرّک وامیدارد ، به من میگويد : برای ِ نابودی ِ اهريمن و آزادی ِ وطنمان ايران ، هيچ راه و وسيله و واسطه و ياری و فرصتی را نبايد از دست داد . کسانی که چارسطری اوستا و متون ِ پهلوی ِ پيوسته به آن را خواندهاند میدانند که اهريمن کارکرد ِ « جوندگی » و « اوبارش » [2] دارد . مردمان ، و همهی ِ چيزهای ِ نيک ِ مزداآفريده را میجود ...
مخالفتورزی با حرکت ِ همسوی ِ ايالات ِ متّحدهی ِ امريکا در دفع ِ محور ِ شرارت ، چيزی نيست جز نشناختن ِ وضعيّت ِ هولناک ِ کنونی ؛ و ساده و ناتوان فرضکردن ِ اهريمن . توان ِ اهريمن در معارضهی ِ رو در رو نيست . توان ِ او ، در « از درون و برون خورندگی » و « ارهاب » ِ اوست .
يک نگاه به برنامههای ِ کاملاً دقيق و حسابشدهی ِ کتب و موادّ ِ درسی ِ نونهالان ِ ايرانی ، نشان میدهد که الله تا کجا دقيق عمل میکند . مغز ِ کودکان را ، تا دير نشده ، میجود .
بگذريم . اين فريادها به جايی نمیرسد . بزرگترين عامل ِ « رگ ِ گردن ورخيزاندن » ِ ما ايرانيان ، همين تصوّر ِ پوچ و مسخرهای است که در آن ما « شيرگيران ِ عرصهی ِ ناوردهای ِ هول » پنداشته میشويم ، و الله = اهريمن : ازين آخوندکی ورّاج و پوشالی !
آخوند / اسلام از پوشال هم پوشالیتر است ؛ امّا ساز و کار ِ اهريمن هيچ ربطی به زور ِ بازو نداشته و ندارد . او با « رذالت ِ قدسی » پيش میبرد , و تا « ناکجای ِ حُقنه » !
"
-------------------پنجشنبه ، 5 بهمنماه 1385
?
پابرگ :
[1] از فردوسی :
-------------------جهان را چنين است ساز و نهاد
-------------------که جز مرگ را کس ز مادر نزاد
[2] اوبارش [ از : اوباريدن ]= بلعيدن . از افعال ِ اهريمنی است . در اوستايی و پهلوی ( شايد هم فقط در پهلوی باشد ) ، برای ِ برخی از افعال ، وجوه ِ دوگانه داريم : اهورايی ، و اهريمنی .
سلام آقای سهراب والا من اکثرن مطالب شما را می خوانم و لذت میبرم در باب قرابت آنها هم با عالم سیاست چیزی نمی توان گفت جز چیره دستی شما در پیوند دادن امور زمینی ولی این روحیه سلطنت طلبیتان که از لینکهای کنار صفحه پیداست چندان با ملاکهای من قابل توجیه نیست حتمن با مال خودتان هست. کمریش نمیشود کرد.
AntwortenLöschenآقای سهرابی این قدر نا امید نباشید.
AntwortenLöschenمن چهار سال بعد از سقوط فرانکو رفته بودم اسپانیا به جرات می توانم بگویم تقریبا تمام آثار منحوس فرانکو در عرض چهار سال محو شده بود.
وقتی اعتقاد از روی آگاهی نباشد ویران کردن آن بسیار ساده است.
همه این احمقهایی که میبینید مینشینند و با نوحههای آخوندها به سر و صورت خود میزنند را چند سال بعد از سقوط رژیم خواهید دید که کون پتی به خیابان خواهند آمد.
یک نکته دیگه اینکه من حتی حاضر نمیشدم این جمله را که شما استفاده کرید قبول کنم:
« بازگشت ِ همه به سوی ِ اوست »
این اوست را به چه کسی باید وصل کرد!؟
آنونيموس ِ عزيز !
AntwortenLöschenمن سلطنتطلب هستم و نيستم . يعنی راستش را بخواهيد ، با پادشاهی ِ کورشوار و کيخسروگونه موافقام ؛ يعنی پادشاهی ِ فرزانهی ِ زلال . و اگر غير از اين باشد ، فقط با نوع ِ سمبليک - از گونهای که در بعضی کشورهای ِ اروپايی داريم – موافقام ...
***
خسنآقای ِ نازنين !
از اينکه نوشتههای ِ بیارزش ِ مرا میخوانيد سپاسگزارم . در حقيقت ، همين که آدم بداند که ممکن است بزرگمردان هم به نوشتهاش بیتوجّه نباشند ، بهترين انگيزه و پشتگرمی است برای ِ نوشتن .
اين « بازگشت ... » را من هم باور ندارم . امّا آنجا چارهای نبود ؛ مگر اينکه بهکل از اعلان ِ تسليت منصرف میشديم ( که گويا بهترين راه همين بوده ! ) .
البتّه ، اگر اصل ِ آدمی را خاک بگيريم ، اين گفته درست است .
ابن ِعربی ، اصل و اساس و موجد و مؤثّر ِ حقيقی را « عدم » میداند . پس ، به اين انگاره نيز ، بازگشت هست !!