رازی و دينستيزی او
(بهروز شيرازی)
پيشگفتار:
حکيم ابوبکر محمد بن زکريای رازی، شيمیدان، فيلسوف و بزرگترين پزشک ايرانی جهان شرق و يکی از پزشکان بزرگ سراسر اعصار[1] بشریست. دربارهی سالروزِ زايش و مرگ زکريای رازی ديدگاههای گوناگونی وجود دارد، ولی معتبرترين بنمايهای که به اين مورد اشاره کرده، کتاب فهرست کتابهای رازی ابوريحان بيرونیست که زايش رازی را در شعبان سال ۲۵۱ هجری (۸۶۵ ميلادی) در شهر ری و درگذشت وی را در پنجم شعبان ۳۱۳ هجری قمری ثبت کرده است.
شايد بتوان رازی را خردگراترين فرد در تاريخ ايران ناميد. او بههيچعنوان تقليد را نمیپذيرفت، و بر همين اساس نظريات برخی از فلاسفهی بزرگ را نقد و رد میکرد؛ در صورتی که اين فلاسفه نزد متفکران معاصر رازی اعتباری خداگونه داشتند. در پزشکی هم اهل تقليد و حفظ ميراث گذشتگان نبود و اين ميراث را ابتدا با روش تجربی خود آزمايش میکرد. بهخاطر همين روش کار او بود که مهمترين کتابهای پزشکی را در زمان خود و حتی مدتها پس از خود بهيادگار گذاشت. زکريای رازی نخستين پزشکیست که پيوسته الکل را در حرفه خود بهکار میبرد. رازی کتابی زير نام «الحاوی» نوشت که در آن به ثبت بيماریها و روشهای درمانی بهکاربردهشده در مورد آنها پرداخته است. کتاب الحاوی نزد اروپائيان به عنوان دانشنامه (encyclopedia) پزشکی شناخته میشود. کتاب ديگر رازی دربارهی سرخک و آبله و معرفی اين دو بيماری، در اروپا بسيار تأثيرگذار بود.
مورد ديگری که باعث شهرت رازی شده است، دينستيزی اوست. برخی قصد دارند اين بخش از زندگی رازی را پنهان نگه دارند و برخی از آخوندها میخواهند رازی را شيعهی اثنیعشری معرفی کنند! دليل نوشتن اين نوشتار نيز همين است. ابتدا بنمايههای مربوط به باورهای ضددينی رازی را ارائه میکنيم. در بخش دوم دلايل آخوندها پيرامون مسلمان و شيعه بودن رازی را نقد و رد میکنيم و در آخر گفتآوردهايی از آثار بهجایماندهی رازی را پيرامون دين نقل میکنيم. اينکه انديشه و زندگی رازی را منحصر به دينستيزی او کنيم مطمئنّاً در حق او کملطفی کردهايم، فهرست آثار رازی خود گويای اين مطلب است؛ ولی اين نوشتار پيرامون دينستيزی رازیست. کسانی که مايلاند اطلاعات بيشتری پيرامون رازی بهدست آورند میتوانند به کتابهای خوبی که در مورد رازی نوشته شده است مراجعه کنند. [2]
انديشهها و باورهای رازی:
مهمترين پرسشی که از طرف مخاطبان مطرح میشود اين است که از کجا میدانيد که رازی زنديق بوده است؟ اين پرسشی معقول است و بايد بنمايههای مربوط به باورهای رازی ارائه شود.
قديمیترين بنمايه در مورد باورهای دينستيزانهی رازی کتاب اعلامالنبوه ابوحاتم رازی (م322) از دعات بزرگ اسماعيلیست که معاصر و همشهری رازی بوده است. بخش اول کتاب، مناظرهایست که ابوحاتم رازی با محمد بن زکريای رازی انجام میدهد و در بخشهای بعدی کتاب، مطالبی را از کتابهای رازی در مورد اديان، امامان، پيامبران و قرآن نقل میکند و به آنها پاسخ میدهد. در نسخههای موجود از اعلامالنبوه نام محمد بن زکريای رازی در آن نيست و همهجا از او با عنوان ملحد ياد شده است. برخی از پژوهشگران بر اين باورند که نام زکريای رازی در مقدمهی کتاب موجود بوده ولی چون مقدمه از بين رفته است بهدست ما نرسيده است. [3] با اين حال شواهد موجود در متن کتاب و شواهد ديگر بهطور قطع ثابت میکنند که اين ملحد کسی جز محمد بن زکريای رازی نمیتواند باشد و کسی از پژوهشگران در اين موضوع ترديد نکرده است. ابوحاتم در جايی اين ملحد را پزشکی ماهر معرفی میکند [4] و در جايی ديگر باور به قدمای خمسه را در باورهای او نشان میدهد. [5] باور به قدمای خمسه از باورهای خاص زکريای رازیست که هم معاصران او و هم افراد مختلفی پس از مرگ او آن را نقد کردهاند. از ديگر شواهد اين است که احمد حميدالدين کرمانی در کتاب الاقوالالذهبيه خود، از کتاب ابوحاتم رازی و مناظرهی وی با زکريای رازی در ری در حضور مرداويج، پيرامون نبوت و مناسک شرعی ياد میکند. [6]
بنمايهی ديگر، کتاب طب روحانی نوشتهی رازیست که خوشبختانه بهدست ما رسيده است. او کتاب خود را با ستايش خرد آغاز میکند و در حالیکه موضوع کتاب پيرامون دين نيست، در چند جا –بهصورت کنايه- انتقاداتی به دين وارد میکند. [7] و در جايی بهصراحت دين را پديدهای هوايی و غيرعقلی معرفی میکند.[8]
رازی چند کتاب کفرآميز داشته است که دو کتاب از بقيه معروفترند. به هر کدام از اين کتابها دو نام دادهاند: فیالنبوّات / نقضالاديان (= دربارهی پيامبریها / دينستيزی) و فی حيل المتنبئين / مخاريقالانبياء (= در نيرنگهای پيامبرنمايان / ترفندهای پيامبران). اين دو کتاب توسط متعصبين از بين رفته و نابود شده است، اما مورخان زيادی از اين دو کتاب ياد کردهاند و همچنين افراد زيادی بر اين دو کتاب رديه نوشتهاند. ابوحاتم رازی در کتاب اعلامالنبوه نوشته است که اين ملحد با عقل معيوب و نفس و رای ضعيف خود کلامی در ابطال نبوت تصنيف کرده است. [9] ابوريحان بيرونی از کتاب نبوّات او ياد کرده است. [10] بنمايهی ديگر در اين زمينه کتاب آفرينش و تاريخ نوشته مطهر بن طاهر مقدسی (م 381) است که فاصلهی زمانی کمی با رازی داشته است. او در کتاب خود در مورد کتاب رازی چنين نوشته است:
و بدان كه محمد ابن زكريا را كتابیست كه آن را مخاريقالانبياء خوانده و نقلكردن از مطالب آن روا نيست و هيچ دينباوری و صاحبمروّتی گوشفرادادن بدان را رخصت نمیدهد، چرا كه مايهی تباهی دل و ازميانبرندهی دين و نابودكنندهی مروّت است و انگيزندهی خشم بر پيامبران صلوات الله عليهم اجمعين و پيروان ايشان است. و ما آنچه را كه در حدود گنجايش خردمان نباشد [11]بر خرد خويش تحميل نمیكنيم، چرا كه خرد در نظر ما آفريدهایست محدود و متناهی. [12]
افراد زيادی بر باورهای رازی رد نوشتهاند و برخی از باورهای رازی را در اين رديهها نقل کردهاند. دکتر ذبيحالله صفا از 12 نفر که بر آرای رازی رد نوشتهاند نام میبرد.
زکريای رازی دارای عقايد مادی و از اصحاب هيولی [13] بوده و معتقد بوده است هيولی دارای اجزاء بسيط ذیابعاد است و میگويد عقل نمیپذيرد که ماده و مکان آن، ناگهان بدون اينکه سابقاً ماده يا مکان وجود داشته باشد پديد آيد. [14] بسياری ديگر از باورهای رازی در تعارض کامل با باورهای اسلامیست. [15]
رازی ديندار و شيعه!
در دوران معاصر برخی از شيعيان سعی کردهاند زکريای رازی را فردی ديندار و شيعه (!) معرفی کنند و او را از باورهای دينستيزانه تبرئه کنند. از جملهی اين افراد عبدالله نعمه (نويسندهی کتاب فلاسفهی شيعه) و مرتضی مطهری هستند. ما در اينجا تمامی استدلالهای (=سفسطههای) اين دو نفر را که در کتاب خدمات متقابل اسلام و ايران [16] آمده، نقل میکنيم و سپس به نقد آنها میپردازيم.
1- در فهرست كتب رازی، كتابی [بهنام] «فیالنبوّات» آمده كه ديگران به طعن و استهزاء نام آن را «نقض الاديان» نهادهاند و كتاب ديگری بهنام «فی حيل المتنبئين» و ديگران بهطعن نام آن را «مخاريقالانبياء» گذاشتهاند. اين كتابها در دست نيست، ولی متكلمين اسماعيلی از قبيل ابوحاتم رازی و ناصرِ خسرو (و شايد منقول از ابوحاتم) در كتب خود به نقلِقول از رازی مطالبی آورده[اند] مبنی بر اينكه او منكر نبوّات بوده است. هرچند ابوحاتم نام رازی را نبرده است و از او با كلمهی «ملحد» ياد كرده است ولی مسلم است كه منظور او محمدبن زكريای رازیست. نظر به اينكه آن كتب در دست نيست، نمیتوان اظهار نظر قطعی كرد، ولی از مجموع قرائن ميتوان بهدست آورد كه رازی منكر نبوّات نبوده و با «متنبئين» (مدعيان دروغی نبوت) در ستيزه بوده است. [17]
معلوم نيست «مجموع قرائن» مرتضی مطهری چيست؟ و کجاست؟ که بر اساس آن چنين حکمی صادر میکند. ظاهراً اين «مجموع قرائن» چيزی جز نام يکی از کتابها نمیباشد. که استدلال بر اساس نام کتاب هم در واقع مبتنی بر مغلطه است چون کسی که بهطور کلی نبوت را قبول ندارد، همه کسانی را که ادعای نبوت داشتهاند دروغگو میداند.
2- مباحثات رازی با ابوحاتم اسماعيلی در منزل يكی از بزرگان ری در حضور اكابر و بزرگان شهر و علی رؤسالاشهاد محال است كه در زمينهی ابطال نبوّات باشد و رازی صريحاً و علناً همهی نبوّات را تكذيب كند و همهی مذاهب را باطل بداند و در نهايت احترام هم زيست نمايد. [18]
اين نيز نادرست است. مطهری در واقع بدون درنظرگرفتن شرايط آنزمان ادعای خلافی کرده است. ما بر طبق منابع تاريخی میدانيم که برخی از خلفا مانند مأمون جلسات بحث و مناظرهی آزاد تشکيل میدادند و هر کس با هر عقيدهای در اين مناظرات شرکت میکرد. هرچند اين جلسات در دورههای بعد با آمدن خلفای ديگر و نفوذ ملايان و فقيهان متعصب رو به خاموشی رفت اما در دورهی مورد نظر ما يعنی در زمان رازی نيز چنين فضايی وجود داشته است. در آنزمان حکومت ری در دست شخصی بهنام مرداويج بوده است و اين فرد به دليل تبليغات همين ابوحاتم رازی به مذهب اسماعيليه در میآيد. اسماعيليان در بين فرق اسلامی به برخورد عقلانی با دين (حداقل در ظاهر امر) معروف هستند و طبق کتاب «تاريخ علوم عقلی در تمدن اسلامی» هميشه در بين اسماعيليان جلسات بحث و مناظره برقرار بوده است. جالب [آنکه] همين مرداويج بعد از پيشبينی اشتباه ابوحاتم رازی در مورد ظهور امام موعود (اسماعيل) از او رویگردان میشود. اين موضوع نشان میدهد که مرداويج انسان دگمانديشی نبوده است و خود نيز نگاه عقلانی به دين داشته و اهل استدلال بوده است. دکتر صفا پيرامون اين موضوع مینويسد:
«در اواخر قرن سوم و در قرن چهارم و پنجم وجود فرقهای از اهل تشيع و تبليغات شگرف آن در همهی اقطار و اکناف ممالک اسلامی به ترويج منطق و فلسفه ياوری بسيار کرد و آن فرقهی اسماعيليه است. پيروان مذهب اسماعيلی برای آمادگی در تبليغ اصول مذهبی خود همواره مجالس بحث و مناظره در ميان خود داشتند و در اين مجالس ورزيده و مهيا میشدند. در مراحل عالی دعوت اسماعيليه، داعی برای بحث در معانی شرايع اسلام از نماز و زکات و حج و طهارت به روش فلاسفه متوسل میگرديد و میگفت فلاسفهی يونان در شرح مشکلات به عقل اعتماد میکردند و بر هر مسلمان واجب است که در هر باب از طريق عقل حکم کند، و بدين طريق ارسطو و افلاطون و فيثاغورس و جز آنان از فلاسفه را در نفس مدعو محترم میکردند [19] و معمولاً در مراحل ششم و هفتم و هشتم و نهم دعوت، اين استفاده از فلسفه و فلاسفه مستمر و بر دوام بود.» [20]
3- ابن ابی اصيبعه ضمن اينكه نسبت چنين كتابی را به رازی انكار ميكند احتمال ميدهد كه برخی «اشرار» اين كتاب را ساخته و از روی دشمنی به رازی نسبت داده باشند؛ و تصريح ميكند كه نام «مخاريقالانبياء» را دشمنان رازی نظير علی بن رضوان مصری به اين كتاب دادهاند، نه خود رازی. از سخن ابن ابی اصيبعه پيدا است كه كتاب نبوّات و كتاب حيل المتنبئين غير اين كتابیست كه اين نام به آن [21] داده شده است، و آن دو كتاب وضع روشنی دارد. [22]
کل سخن ابن ابی اصيبعه چنين است: «من میگويم اين کتاب اگر نوشته شده باشد -و خدا داند- چه بسا از اشرار که معاند رازی بودهاند آن را ساخته و بدو نسبت دادهاند و آنکه گمان میبرد که اين کتاب را رازی نوشته بد میکند، و گرنه رازی بزرگتر از اين است که به اين امر مبادرت ورزد و در اين معنی کتاب پردازد». [23] ابن ابی اصيبعه يک نويسندهی قرن هفتمیست و هيچ دليل و مدرکی برای اين ادعای خود ارائه نمیکند و در انتها میگويد: «و الله اعلم». اين يعنی اينکه وی [24] با پيشفرضهای اشتباه خود (که انسان دانشمندی مثل رازی نمیتواند دينستيز باشد) میخواسته قضيه را مالهکشی کند.
4- به علاوه رازی سخت پابند به توحيد و معاد و اصالت و بقاء روح است كتابی دارد «فی ان للانسان خالقا متقنا حكيما» و كتابی دارد در رد سيسن ثنوی (رد بر مانويت ) و رسالهای [بهنامِ] «الی علی بن شهيد البلخی فی تثبيت المعاد» و نظرش در آن كتاب همچنانكه ابن ابی اصيبعه ميگويد نقد نظريه منكران معاد است، و كتابی [بهنامِ] «فی ان النفس ليس بجسم». چگونه ممكن است كسی همهی اصول مبدأ و معاد و روح و نفس را پذيرفته باشد، و منكر نبوّات و شرايع باشد؟! [25]
در اينجا چند نکته بايد مورد توجه قرار بگيرد:
الف- آيا رازی چنين کتابهايی نوشته است؟ چطور میشود مطمئن شد که اين کتابها نوشته رازیست؟ تنها کاری که ما میتوانيم انجام دهيم مقايسهی دو فهرست از کتابهای رازیست که توسط ابوريحان بيرونی و ابن نديم بهدست ما رسيده است و بايد به فاصلهی زمانی رازی با اين دو فهرست بهجامانده نيز توجه داشته باشيم. چه بسا کتابهايی که به دليل تشابه نام نويسنده و دلايل ديگر بهنام رازی ثبت شده باشند. در حال حاضر کتابهای زيادی وجود دارد که نام نويسندهی آن مجهول است و يا پژوهشگران، کتاب را از آنِ شخص ديگری میدانند نه کسی که نام او بر روی کتاب است.
ب- در حالیکه ما هيچکدام از اين کتابها را در دست نداريم چگونه میتوانيم مطمئن باشيم که نام کتاب منطبق بر محتوای آن باشد؟ شايد محتوای اين کتابها بر خلاف نام کتاب باشند. مثلا قضاوت شما در مورد کتابی که نام آن «الله اکبر» است چيست؟ اگر با کتاب و نويسندهی آن آشنا نباشيد شايد فکر کنيد که اين کتاب در مورد صفات الله و ... است. در صورتی که برخلاف نام کتاب، اين کتاب مروج بیخدايی، و کتابی ضداسلامی میباشد. [26]
با توجه به آثار بهجامانده از رازی میتوان "باور به خدا" توسط رازی را نتيجه گرفت ولی در مورد بقيهی موارد شک و ترديد زيادی وجود دارد. البته خدای رازی نيز غير از خدای مؤمنين است. [27] کتاب «فی ان النفس ليست بجسم» که مطهری برای اثبات اعتقاد به روح از آن نام میبرد در فهرست ابن نديم آمده است، اما در فهرستی که بيرونی آورده است نام چنين کتابی نيامده است. [28] نکتهی ديگر اين است که نفس در نظام فلسفی رازی متفاوت با نفس بهمعنای روح مورد نظر مطهریست. چون رازی نفس را به عنوان يکی از قدمای خمسه میداند. [29]
کتابی که مطهری در مورد معاد از رازی نام میبرد، توسط بيرونی با عنوان «الرد علی شهيد فی لغز المعاد» (= رد بر شهيد در معمای معاد) ضبط شده است. [30] از نام اين کتاب که اثبات معاد نتيجه نمیشود. جالبتر آن است که برخی از دانشمندان رسالهای در ابطال معاد به رازی نسبت دادهاند و در برخی منابع دو بيت به رازی نسبت داده شده که از آن انکار معاد استنباط گرديده است. [31] ابن القيم میگويد: «رازی از هر دينی بدترين چيزهای آن را برگزيد و کتابی در ابطال نبوّات و رسالهای در ابطال معاد تأليف کرد و مذهبی ساخت که از مجموع عقائد زنديقان عالم ترکيب يافته بود». [32] به هر حال از آنجايی که برای باورهای دينستيزانهی رازی منابع مستند و محکمی وجود دارد نمیتوان از اين منابع بهخاطر چند نام مشکوک چشمپوشی کرد.
5- بهعلاوه او كتابی دارد [بهنام] «فی آثار الامام الفاضل المعصوم» كه به احتمال قوی بر طبق مذاق شيعه در امامت نوشته است. و كتابی دارد بهنام «النقض علی الكيال فی الامامة» و كتابی بهنام «كتاب الامام والمأموم المحقين». و همه ميرساند كه انديشهی امامت فكر او را مشغول ميداشته است، بديهیست كسی كه منكر شرايع و نبوّات باشد دربارهی امامت حساسيتی ندارد. بعيد نيست همچنانكه بعضی گفتهاند رازی تا حدودی طرز تفكر شيعی امامی داشته است. [33]
اين ادعای مطهری نيز کاملاً بیاساس و پوچ میباشد و در ادامه نشان میدهيم که ناشی از شناخت کم رازی و مطالعهنکردن آثار اوست. مطهری گفته: «بعضی گفتهاند» و هنگامی که به پاورقی کتاب مراجعه میشود، میبينيم که از "اين بعضی"، فقط بهنام «فلاسفهی شيعه» اشاره شده! اين گونه شاهدآوردن مانند شاهدآوردن روباه است؛ زيرا شيخ عبدالله نعمه نيز مانند خود مطهری يک شيعهی مالهکش بيشتر نبوده است.
رازی در سرآغاز رسالهی «سيرةالفلسفيه»، زندگی خودش را بهخصوص با اعمال «امام» خود سقراط مقايسه کرده است. [34] در نتيجه میتوان اينگونه برداشت کرد که رازی انديشهها و آموزههای انديشمندان بزرگی چون سقراط را سرمشق، راهنما و امام خود میدانسته، نه امامان شيعهگری [را]. اين موضوع وقتی روشنتر میشود که نگاهی به مناظرهی او با ابوحاتم بياندازيم. رازی سختترين انتقادها را به امامان شيعه وارد میکند و آنها را شايستهی پيروی نمیداند. پول کراوس معتقد است بخشهايی از اين دو کتاب رازی در کتاب اعلامالنبوه نقل شده است. [35] سخنان رازی در کتاب اعلامالنبوه چنين است:
به ما خبر دهيد، کی و کجا امامان شما دلالت و راهنمايی کردهاند که چگونه بين غذاها و سموم تفاوت بگذاريم؟ کجا از کارکرد داروها به ما خبر دادهاند؟ از ائمهی خودتان به ما يکورق نشان دهيد، همانطوری که از بقراط و جالينوس هزارها ورق، نه يکی دو تا، نقل شده است که برای مردم نافع است. به ما چيزی نشان دهيد از علومی که از حرکات فلک و علل اين حرکات از يکی [از] امامان شما نقل شده باشد، يا مطلبی از طبايع لطيفه و ظريف مانند هندسه و يا غير اينها از امور مربوط به لغات که قبلاً معلوم نباشد و پيشوايان شما آن را اختراع کرده باشند. [36]
اما در آنسو میبينيم که رازی کتابهای بهاصطلاح آسمانی را خالی از ارزش و اعتبار میدانسته و آثار و انديشههای دانشمندانی همچون افلاطون، ارسطو، و اقليدس و بقراط را عامل مهم خدمت به بشريت معرفی کرده است. اما همين امامدانستن فلاسفه نيز مانند امامهای اسماعيليان نبوده است که مبتنی بر تقليد باشد. بلکه رازی روش عقلی و خردگرايی آنها را قبول داشته است، چنانکه در مناظرهی خود گفته است که فرد با دقت و نظر میتواند علم گذشتگان از فلاسفه را بياموزد و با تعقل فراوان میتواند به مطالب ديگری نيز برسد و بهعبارتی از فلاسفهی قبل از خود پيشی بگيرد. [37]
دکتر مهدی محقق با اشاره به کتاب فلاسفهی شيعه مینويسد: «برخی او را بهخاطر نام اين دو کتاب شيعه دانسته[اند] که اين مقدار دليل برای چنين مدعائی کافی نيست». [38] و در جايی ديگر از کتاب خود با ذکر کنيهی رازی که ابوبکر است، اين مدّعای شيخ عبدالله نعمه را رد میکند: «بعيد است که شيعه کنيهی ابوبکر داشته باشد». [39]
گفتآوردهايی از رازی:
رازی پيرامون خرد و خردگرايی چنين مینويسد:
با ابزار خرد است که ساختن کشتیها و کاربردن آنها را يافتهايم، چندانکه هم بدانها سرزمينهای دوردست آنسوی درياها را درنورديدهايم. دانش پزشکی را هم با خرد حاصل کردهايم، که چندان صلاح و سود برای تنهای ما دارد، و ديگر علوم و فنون که ما را بهرهرساناند، و هم بدان امور بس پيچيده و پنهان از ديده را شناختهايم، چنان که شکل زمين و سپهر و بزرگی خور و ماه و ديگر اختران، فواصل و حرکات آنها را دريافتهايم؛ و نيز بدان خود به شناخت آفريدگار گرامی نائل شدهايم، يعنی بزرگترين و سودمندترين چيزها که بدان رسيدهايم. بر روی هم، خرد چيزیست که اگر نبود، وضع ما همچون حال چارپايان و کودکان و ديوانگان را میمانست، چه هم بدان است که ما اعمال عقلی خود را پيش از ظهور حسی آنها به تصور میآريم، پس آنها را چنان درمیيابيم که گويی احساسشان کردهايم، آنگاه صورتهای آنها را با افعال حسی خود مینمايانيم، تا مطابق با آنچه تخيل و تصور کردهايم پديدار شوند. [40]
رازی نبوت را در تعارض با خلقت متساوی انسانها میداند و آن را خلاف حکمت يک خدای حکيم میداند: از کجا و به چه دليل شما اين سخن را واجب شمردهايد که خداوند يک دستهی خاص را به مقام نبوت ويژه ساخته و ديگران را نه؟ چرا پيامبران را بر ساير مردم فضيلت داده است؟ و فقط اينان را به راهنمايی مردم معين کرده است؟ و همه مردم را محتاج ايشان قرار داده است؟ و از کجا به خود اينچنين اجازه دادهايد در حکمت حکيم، که چنين کاری را برای مردم اختيار کند؟ و اين کار مشقتبار و دور از انصاف را بر بعضی از مردم بار کند...؟ تا بدينوسيله بين مردم دشمنیها برانگيزاند، و جنگهای (عقيدتی و دينی) فراوان ايجاد شود و بدينوسيله مردم هلاک شوند...؟ [41]
رازی: به حکمت حکيم و رحمت رحيم، اينگونه سزاوار بود که بندگان خود را بهوسيلهی الهام به فرد فرد آنان، تمام سودها، و همهی زيانها را، در نزديک و دور به ايشان بياموزد و هيچيک از بندگان را بر ديگری فضيلتی ندهد، و بين بندگان نزاع و اختلاف نباشد تا هلاک شوند. اين که گفتم با روش احتياط مناسبتر است از اينکه بعضی را راهنما و پيشرو برخی ديگر قرار دهد تا در نتيجه هر دستهای امام خود را تصديق کنند، و غير وی را تکذيب نمايند، و برخی با سلاح و جنگ بهروی بعضی ديگر برخيزند، و بلا و گرفتاری فراگير شود، و با دشمنیهای فراوان و کشمکشها هلاک شوند. و کشتههای بسيار از اين راه و بدينوسيله کشته شوند، چنانکه میبينی. [42]
رازی: چرا خداوند معرفتِ سود و زيان بندگان را در دو زمان کوتاهمدت و درازمدت به خود بندگان الهام نفرموده است؟ چرا به بندگان الهام نکرده است تا احتياجی به دليلآوردن نداشته باشند و احتجاج بعضی از مردم برای برخی ديگر بندگان نباشد. ما میبينيم که اين اختلاف عقايد بسياری از مردم را هلاک کرده است. و بزرگترين بلا را در حال و آينده بر ايشان وارد ساخته است، اما بلای حال برای اين است که هر دستهای از امت پيشوای خود را تصديق کردند و قبول دارند (نه پيشوای خصم را) و اين سبب برخورد با شمشير و اسلحه است... [43]
رازی: اگر بين مردم اسباب دين نباشد، دستهبندیها، دوستیها [؟ دودستگیها]، و دشمنیها نيز از بين میرود. چه که منازعات برای آينده نزديک و يا دور است. [44]
رازی پيرامون غيرعقلانی بودن دين چنين گفته است: پيروان اديان، دين خود را از بزرگان خود با تقليد گرفتهاند، از نظر و دقت و بحث در اصول و ريشههای عقلی طفره رفتهاند، و سخت منع کردهاند که پيروان ايشان در مباحث عقلی وارد نشوند... و از رؤسای خود اخباری را روايت کردهاند که موجب آن است [که] اگر پيروان اديان از راه دليل بدين آثار بنگرند کافر میشوند. از گذشتگان خود چنين نقل و روايت کرده و میکنند که جدل در دين و مِراء در دين کفر است. و هر که دين خود را بر قياس عرضه بدارد، در تمام مدت دهر در التباس و اشتباه خواهد بود. و گفتهاند: در ذات خداوند انديشه نکنيد، و در خلق خدا فکر کنيد. قضا و قدر سرّ خدايیست در آن فرو مرويد، کسانی که قبل از شما بودند با تعمق در اينگونه مباحث هلاک گشتهاند. اگر از گويندگان اين سخنان دليل بخواهيم، خشمناک میشوند و غضب میکنند، و خون سئوالکننده را هدر میدهند و از دقت نظر نهی میکنند، و پيوسته به قتل مخالفين خود تحريص میکنند. لهذا حق مدفون شده است و به سختترين صورت، و حقيقت بهسختی پنهان مانده است. [45]
رازی: در طی روزگاران با مذهب خود الفت گرفتهاند و با مرور ايام اين حال عادت ايشان گشته است. اينان با ريشهای بلند که در صدر مجالس مینشينند مغرور گشتهاند، همانا که حلقوم خود را با گفتن خرافات و اکاذيب پاره میکنند... چنين میگويند: حدثنا فلان عن فلان... از راه دروغ و بهتانها روايات نقيض با هم را میگويند. يکی از اين اخبار خبر خلق قرآن است و ديگری نقض میکند. اينان را درازی ريش تيوس (بز نر) و سفيدی لباس شنوندگان که از اطراف ايشان جمع میشوند مغرور کرده است. چه کسانی؟ ضعيفان از مردان و زنان و کودکان، در طول مدت طبيعت و عادت اينگونه مردم شده است. [46]
ابوحاتم به رازی میگويد: به من بگو دربارهی کسی که هم نظر به فلسفه دارد و هم به شرايع پيامبران، اعتقاد و نظر تو چيست؟... رازی پاسخ میدهد: چگونه میشود کسی که در فلسفه نظر کند و در عين حال به اين خرافات هم معتقد باشد؛ و بر سر اين اختلافات مقيم گردد، و بر جهل و تقليد اصرار داشته باشد؟[47]
رازی سوددار بودن و بیارزش بودن روايات مسلمانان پيرامون معجزات محمد را چنين نقد میکند: آثار و نشانههای نبوت محمد را يکی دو تا سه نفر نقل کردهاند... و جايز است که اين دو سه نفر از همديگر نقل کرده باشند. [48]
دربارهی قرآن رازی میگويد: شما ادعا میکنيد که معجزهی معتبر و در دسترس وجود دارد، برای نمونه، قرآن. میگوييد: «هرکس آن را انکار میکند، يکی همانند آن بياورد.» هرآينه، ما بايست يکهزار مشابه توليد کنيم، از آثار سخنوران شيوا و شاعران دلير، که بسيار بيشتر و بهگونهی مناسب جملهبندی شدهاند و دارای ساختار بسيار فشرده و رسا هستند. آنها معنی را بهتر میرسانند و دارای وزن و قافيه و نثر و نظم بهتر هستند. ... به خدا آنچه شما میگوييد ما را گيج و متحير میکند! شما دربارهی چيزی صحبت میکنيد که بازگوکنندهی اساطير باستانیست، و در عين حال پر از تناقضات است و دارای هيچ اطلاعات سودمند يا توضيحی نيست. سپس میگوييد: «چيزی شبيه به آن بياوريد؟!» [49]
رازی: اگر واجب باشد که کتابی از جانب خداوند بر مردم حجت باشد، آن کتب اصول هندسه و مجسطیست، که آدمی را به معرفت و حرکات فلک و کواکب میرساند؛ [و] مانند کتب منطق و کتب طب که در آن مصلحت بدنهای مردم است، اولیست که حجت باشند و از چيزی که [50] نه نفعی دارد و نه زيانی، و نه امر پوشيدهای را کشف میکند. [51]
رازی: [52] چه کسی عاجز است از تأليف خرافات بدون بيان و برهان، مگر ادعاهايی که اين حجت است و اين بابیست که هر گاه خصم چنين ادعاها کند، ما تسليم میشويم و او را ترک میگوييم، چرا که وی را غفلت گرفته است و مستی هوی. با اينکه ما افضل از قرآن را میتوانيم بياوريم، از انواع اشعار خوب، و خطبههای بليغ و رسالههای بديع، از آن انواع که فصيحتر و طليقتر و مسجعتر از آن باشد؛ اما تفاضل کلام بر کلام و يا کتابی ديگر از جهات بسياریست که در آن منافع فراوان باشد و در قرآن از اين باب چيزی نيست، و اين گفتيم از باب کلام است. و قرآن از تمام آنچه که گفتيم خالیست و چيزی ندارد. [53]
رازی: به ما خبر دهيد، کی و کجا امامان شما دلالت و راهنمايی کردهاند که چگونه بين غذاها و سموم تفاوت بگذاريم؟ کجا از کارکرد داروها به ما خبر دادهاند؟ از ائمهی خودتان، به ما يکورق نشان دهيد، همانطوری که از بقراط و جالينوس هزارها ورق، نه يکی دو تا، نقل شده است که برای مردم نافع است. به ما چيزی نشان دهيد از علومی که از حرکات فلک و علل اين حرکات از يکی [از] امامان شما نقل شده باشد، يا مطلبی از طبايع لطيفه و ظريف مانند هندسه و يا غير اينها از امور مربوط به لغات که قبلاً معلوم نباشد و پيشوايان شما آن را اختراع کرده باشند. [54]
V
با اندک ويرايشی در حروفنگاری، از: مهدی سهرابی
پیدیاف:
&
مأخذ:
?
پابرگها:
[2] دو کتاب خوب در اين زمينه کتاب فيلسوف ری نوشتهی مهدی محقق، و ديگری کتاب حکيم رازی نوشتهی پرويز سپيتمان است.
[3] مؤلفات و مصنفات ابوبکر محمد بن زکريای رازی. ص: 279 (پاورقی). به نقل از مقدمهی پاول کراوس بر اعلامالنبوه.
[4] مناظرهی محمد زکريای رازی با ابوحاتم رازی (ترجمهی اعلامالنبوه)، ابوحاتم رازی، ترجمه و تعليقات: محبالاسلام، ناشر: مرکز فرهنگی انتشاراتی منير، بیجا، 1377 ه. ش. ص: 628.
[6] الاقوالالذهبيه، احمد حميدالدين الکرمانی، تقديم و تحقيق مصطفی غالب، بيروت: دارمحيو للنشروالطباعه.1977.ص: 15.
[7] طب روحانی (رسالهای در روانشناسی اخلاق)، محمد بن زکريای رازی، مترجم: پرويز اذکائی، تهران: مؤسسهی فرهنگی اهل قلم، 1381ش. ص: 12 و 107.
[11] تاريخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، ذبيحالله صفا، تهران: انتشارات مجيد، چ دوم، 1388ش. ص: 203 تا 206. همچنين نک: فيلسوف ری. ص: 262.
[12] آفرينش و تاريخ، مطهر بن طاهر مقدسی (م 381)، ترجمهی محمدرضا شفيعی كدكنی، تهران، آگه، چ اول، 1374ش. ج1، ص: 477.
[13] هيولی کلمهی معرب از «ائوله» (Ulé/Hylo) يونانی بهمعنای «ماده» (= «ماتگ» پهلوی) که اصل لغویاش بهمعنای «چوب» بوده است، مفهوم فلسفی کلمه در صورت ترکيبی آن «هيلوزوئيت»ها قديماً در عربی «اصحاب هيولی» و امروزه ماترياليست (Materialist) گويند -يعنی- معتقدان به اصالت ماده، مادّیگرا يا حسب تعبير پهلوی آن «گيتیگرا» باشد. (حکيم رازی. ص: 242)
[14] تاريخ علوم عقلی در تمدن اسلامی، ذبيحالله صفا، ص 161. و تاريخ اجتماعی ايران، مرتضی راوندی، جلد دهم، ص 133.
[15] پيرامون اين موضوع نک: حکيم رازی (حکمت طبيعی و نظام فلسفی)، پرويز سپيتمان (اذکائی)، تهران: طرح نو، 1384.
[16] خدمات متقابل اسلام و ايران، مرتضی مطهری، تهران: انتشارات صدرا، چ دوازدهم، 1362.
[18] همانجا.
[23] فيلسوف ری: محمد بن زکريای رازی، مهدی محقق، تهران: دانشگاه تهران،1349. ص: 125. به نقل از: ابن ابی اصيبعه. ص: 426.
[34] السيرهالفلسفيه، محمد بن زکريای رازی، ترجمهی عباس اقبال، به تصحيح و مقدمهی پول کراوس، به انضمام شرح احوال و آثار و افکار از مهدی محقق، تهران: انتشارات کميسيون ملی يونسکو در ايران، 1343. ص: 91.
[48] همان. ص: 346.
[49] Jennifer Michael Hecht, «Doubt: A History: The Great Doubters and Their Legacy of Innovation from Socrates and Jesus to Thomas Jefferson and Emily Dickinson», pg. 227-230. (به نقل از مناظرهی محمد زکريای رازی با ابوحاتم رازی. ص: 426.)
[51] مناظرهی محمد زکريای رازی با ابوحاتم رازی. ص: 427.
[52] عبارات قدری مغشوش است. معلوم نيست از اصلِ کتاب است يا در تايپ پيش آمده. [م. سهرابی]
[54] همان. ص: 532.
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen