سَواليخالفَنا
غفلتات ره میبرد زی وازلين
شک رها کن! کونِ همسايه ببين!!
(از ناسرودههایِ مثنوی نغنوی)
جایِ کفّاری چو من، کاينجا، به دوزخ اندر-اند
در بهشتِ لندن، آنک، ديوساران میچرند
ريدهای ای سرزمينِ کفر، ناگه بر قمه
کاينهمه خرفستران، در سايهات، گُه میخورند
اينچُنين کز بيخِ گُهدان، با تو دارند عربده
در دموکراسیت ريده، آبرویَت میبرند
پيرِ استعماری، امّا، قدسنشناسی، ببهم
نطفگانِ بسمل، از دم، ذوالفقارِ حيدر-اند
رو بر آزادی ببند اينک سواليخالفنا
ورنه زودا کاين هيولايان، فُلانات میدرند!!
?
سَواليخ، جمعِ سولاخ است، به صيغهیِ کُسِخریِ جمعِ عربی!
J
پنجشنبه، 30 مرداد 1393؛ 21 اوت 2014


Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen