(غزلواره)
از بس «بُوَد که...» خوانده و «آيا...» شمردهايم
در گور هم، ز حسرتِ فردا، نمردهايم
هستی، نهاده داو و، همه عمر، باخته
مفت اين گليمِ بختِ سيه وانبردهايم [1]
با اين پژِ تبه، چَهِ پُر تَف، هوایِ شوم [2]
در شاهفصلِ زهر، شکوفا، فسردهايم
چشمِ سپيد کردهیِ صحرایِ انتظار
نقشابهیِ اميدِ ز دريا ستردهايم
در گور هم، ز حسرتِ فردا، نمردهايم
هستی، نهاده داو و، همه عمر، باخته
مفت اين گليمِ بختِ سيه وانبردهايم [1]
با اين پژِ تبه، چَهِ پُر تَف، هوایِ شوم [2]
در شاهفصلِ زهر، شکوفا، فسردهايم
چشمِ سپيد کردهیِ صحرایِ انتظار
نقشابهیِ اميدِ ز دريا ستردهايم
در خاک و خون نشسته، به تلخایِ صد مغاک
زورق، به بادِ مرگِ مفاجا سپردهايم!
زورق، به بادِ مرگِ مفاجا سپردهايم!
جمعه و شنبه، 12 و 13 مهرماهِ 1392؛ 4 و 5 اکتبرِ 2013
?
پابرگها:
[1] وابُردن= بُردن (برندهشدن) در «فارسیِ گونهیِ طبس» (زادگاهِ نگارنده).
[2] پَژ= ريشه (در فارسیِ گونهیِ طبس).
بنگريد به يادداشتِ «پَژ و برخی واژگانِ آن»، از نگارنده:
http://borzinmehr.blogspot.com/2004/08/blog-post.html
يا:
http://borzinmehr-pazh.blogspot.com
Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen