به مناسبتِ ورود آجلاً نابههنگام فرهيختهی معاصر، شاعر پرريختهی معاشر، حضرت سر سنت ميتيلاتوس قدّيس کبير بزرگ اعظم، به اتازونیِ قديم، ملقّب به عموسام، سرزمين ويسکی و ششلول، که سابق بر اين از سرحدّات دولت عليّهی ايران محسوب میشده، شرف ارتکاب يافته، و به رفيق عرق ايشان تقديم میگردد...به منّهِ و کرمهِ
صدايی از آينده!
کلتهایام کو؟
چه کسی بود صدا زد: کابوی!؟
من در آويزونا
پیِ مت میگشتم
که به ششلول، دو بار
قسمِ حضرتِ عبّاسام داد
که بيا يکدو قطار، بانک با هم بزنيم.
...
من، قسم خوردم و، گفتم: هستم.
مت، ولی ترسو بود...
وقتی آماده شدم
کلتها را بستم،
ديدم از او خبری نيست که نيست...
مردکِ فسناله!
مثلِ بز میترسيد.
مثلِ يک پيرهبزِ پير، به خود میلرزيد.
و خيانت کرد
با کلانتر در رفت
و به يک دهکده رفتند که در شرقترين نقطهی غرب وحشی واقع بود؛
که از آنجا، با مکس
پاپ را وادارند
که اجازه بدهد آندو خبيث
در کليسايی، در لاسوگاس
کونِ هم بگذارند
و عروسی بکنند...
کلتهایام کو؟
چه کسی بود صدا زد: کابوی!؟
...
من، همينجا بودم
توی کافه، با پيت.
لوکِ خوششانس، دوباره سرِ منبر بود
و چاخان میکرد.
اسباش از خنده، دمِ کافه، سقطگوز بهخود میپيچيد
بوشوگ از زور عرقليسزدن،
به دو میگفت: نود!
...
بگذريم، امّا باز
کلتِ من همچو دلام سخت پُر است.
(بار آخر خواهد بود
که درين وادیِ بیمعنیِ غربِ وحشی
دودِ شلّيکام را
خواهی ديد.)
من،
پتِ ششلولبند،
که به جانوينِ بزرگ، شيشکی میبندم،
کس کلاهام را بردارد!؟
آنهم اين چلغوزک!... جک!؟
به سرِ طاسِ رفيقِ عرقام، مک، که پدرخواندگی از کلّهی او میبارد، سوگند
پدرش را، درمیآرم...
آلفرد از مکزيک
دوسهتُن کوکائين
هديه داده که بيارد جک؛ امّا، امّا
وای بر جک! صد وای!
مست کرده مردک
همه را لُمبانده...!
خبرش را که به من داد شوايتزينگر، گفتم: برخيز!
گر تو نابودگری،
راست گر میگويی،
و همه جای تو از آهن و فولاد بُوَد،
پس کنون وقتِ تلافی شده است.
من، از آيندهی خيلی دوری
-تو بگو: دورهی شاهعبّاس
به تو، مأموريّت میدهم ای مردِ بزرگ
که جک و پيتر و مکس و مت را
و کلانتر را،
-که قرار است بزايد از پس-
به دو فنجان عرقِ داغ، برای امشب
دعوت نکنی!
و حواسات باشد
که کسی چرتِ مرا
پارهپوره نکند؛
که دمی کپّهی مرگام را میخواهم بگذارم
اگر اين وامانده بگذارد
و نخواهم که دوباره بپرم از تهِ خواب
کلّهام منگ شراب
از سر عربده فرياد کنم:
کلتهایام کو؟
چه کسی بود صدا زد: کابویيي!؟
م. سهرابی
پسينِ شنبه، 3 ارديبهشت، 23 آوريل 2011
پسينِ شنبه، 3 ارديبهشت، 23 آوريل 2011




Keine Kommentare:
Kommentar veröffentlichen