(1)
از سرِ مغزت نشود باز اگر
گند و گُه و نکبتِ دينِ مَبين
در تهِ اين چاهِ خلا ماندهای
گر بروی بر فلکِ هفتمين!
گند و گُه و نکبتِ دينِ مَبين
در تهِ اين چاهِ خلا ماندهای
گر بروی بر فلکِ هفتمين!
(2)
دين بهمَثَل جامه نباشد که تو
واکنیاش تکمه و، عريان شوی
پاره شود کونِ تو هفتاد بار
تا قدمی دور ز قرآن شوی!
واکنیاش تکمه و، عريان شوی
پاره شود کونِ تو هفتاد بار
تا قدمی دور ز قرآن شوی!
(3)
کفر، مسلمانیِ گوزوک نيست
تا به يکیجمله بهدست آيدت
گر نشود کفرِ تو با فکر جفت
دين به يکی لحظه فروگايدت!
تا به يکیجمله بهدست آيدت
گر نشود کفرِ تو با فکر جفت
دين به يکی لحظه فروگايدت!
(4)
در بُنِ گوشِ تو «اذان» ريدهاند
زآن، همه هستیت مسلمان بُوَد
نيک بکاوی چو زوايایِ خويش
شش جهتات، خرزهیِ ايمان بُوَد
زآن، همه هستیت مسلمان بُوَد
نيک بکاوی چو زوايایِ خويش
شش جهتات، خرزهیِ ايمان بُوَد
(5)
ورطهیِ مابينِ تو و کفر، هست
يکقدم ار بند ز پا واکُنی
مرده شوی از خود و، در باغِ «فسق»
چشم به دنيایِ خرد واکُنی!!
يکقدم ار بند ز پا واکُنی
مرده شوی از خود و، در باغِ «فسق»
چشم به دنيایِ خرد واکُنی!!
13891219/20010310
:آقای سهرابی
AntwortenLöschen!اینها را که بریدم خیلی خوشم آمد زنده باد
»
دين بهمَثَل جامه نباشد که تو
واکنیاش تکمه و، عريان شوی
کفر، مسلمانیِ گوزوک نيست
تا به يکیجمله بهدست آيدت
گر نشود کفرِ تو با فکر جفت
«